بردعه
بَرْدَعه، یا بردعه، شهری کهن و تاریخی در سرزمین اران (ه م). ویرانههای این شهر نزدیک شهر کنونی بردع در جمهوری آذربایجان باقی است («دائرةالمعارف...»، II/145؛ پورداوود، 2/142، 152). ظاهراً بردعه معرب نام ارمنی پَرتَو است. نامهای دیگری که در متون ارمنی برای این شهر آمده، پِروزآپات (= پیروزآباد) (نک: کالان ـ کاتوانسی، 39)، بَردَوی (ترور، 21)، پروژکوات (= پیروزکواد) (همو، 266؛ مارکوات، 118) است. کالان کاتواتسی از شهرستان در محل پرتو نام برده (ص 69) که معنای قرارگاه شاهی و نیز شهر بزرگ دارد و مقصود وی شهر پرتو بوده است (سمباتیان، 198). در حدود العالم (ص 415)، نزهةالقلوب (حمدالله، 91) وشرف نامه (نظامی، 276-277)و برخی دیگر از نوشتهها این نام صورت بردع آمده است. در متون عربی این نام به هر دو صورت بردْعه و بردعه آمده است (نک: ابوالفدا، 60). این شهر را «برده دار»، ونوشتهاند که بعضی شاهان از فراسوی ارمینیه، اسیران و بردگانی به این ناحیه میآوردند (نک: یاقوت، 1/558). شاید این نظر درست باشد، زیرا در زبان پهلوی وَرتَک به معنای برده واسیر آمده است (فرهوشی، فرهنگ فارسی...، 31، فرهنگ زبان...، 580). نظامی نام کهن بردعه را هَروَم نوشته است (شرف نامه، 277).
شرح بنای بردعه با افسانههایی آمیخته است. دمشقی آن را از بردعه بن ارمینی دانسته است (ص 253 ) بنای آنجا را به فریدون پیشدادی نیز نسبت دادهاند (با کیخا نوف، 31). در ارسطورهها آمده است که افراسیاب پس از شکست خوردن از کیخسرو، سرگشته و گریزان به کوهی نزدیک بردع در غاری پناه برد (پور داوود، 2/152)، پس از کَوَلَک (کبلک، کلبله به عربی قبله) تختگاه کهن اران که از سده نخست قم شناخته بود، شهر دیگری پدید آمدکه همان پرتو (بردعه) است («تاریخ...»، I/77-78).
در روایات تاریخی زمان بنای شهر را نیمه دوم سده 5م دانستهاند (ترور، همانجا). از نوشتهای ارمنی چنین برمیآید که واچه، شاه ارمنستان به فرمان پیروز، شاه ساسانی، شهر بزرگ پروزآپات را بنا نهاد (کالان کاتواتسی، 39؛ ترور، 217). مشخص نیست که پرتو همان شهر پروزآپات است، یا اینکه کاخ و جایگاه پیروز در نزدیکی آن بوده است (همو، 266 ). گروهی از محققان بنای شهرپرتو را با دوران پادشاهی کواد (قباد) فرزند پیروز (488-531م) مربوط دانسته، برانند که هین شهر در زمان کواد اول به صورت دژ مرزی استواری در برابر هجوم هونها با نام پیروز کواد بنا شده بود. با بنای این شهر، کولک تختگاه قدیم اران از رونق افتاد (مارکوارت، 118؛ «تاریخ»، 224 /I)، ولی بعضی معتقدند که پرتو در عهد قباد بازسازی شد (مستوفی، 182).
از حفاریهایی که در 1332 ش/1953م در این ناحیه آغاز گردید، مشخص شده است که شهرپرتو به فرمان قباد ساخته شد (ترور، همانجا). در سده 6م مقر جائلیق چور (دربند) به پرتو انتقال یافت و این شهر بطرکنشین اران شد (همانجا؛ کالان کاتواسی، 57؛ «تاریخ»، 95/I). کالان کاتواتسیُ مینویسد که در دومین سال پادشاهی خسروانوشروان (531-578 )، تختگاه اران به سبب حمله خزران، از چور به پرتو منتقل گردید (ص 71)که در ضمن مرزبان نشین دولت ساسانی بود (ترور، همانجا).
با کشف آثار بسیار کهن، از جمله اشیا و سکههایی از زمان اسکندر مقدونی، عهد سلوکیان، اشکانیان و دوران آوگوستوس، امپراتور روم، چنین برمیآید که این ناحیه پیش از بنای شهر، مسکون بوده است («دائرة المعارف»، 145 /II). در آن هنگام از وجود شماری آشوری، یهودی و یونانی نیز در این شهر خبر دادهاند (کالان کاتواتسی، 77 -75). میرزا جمال جوانشیر قراباغی مینویسد: «اول شهری که در ولایت قراباغ بنا شد، شه و قلعه بردع است که در سر رودخانه ترتر (ترثور) و در 3 فرسخی رود کر واقع است واهل آن شهر در قدیم ارمنی ویا غیر ملت (غیر مسلمان) بودهاند... که در 306ق مسلمان شدند» (ص 4). چنانکه از سروده نظامی گنجوی برمیآید، در روزگار پادشاهی هرمزد چهارم، فرزند خسرو انوشروان، بردع زمستانگاه بانویی از فرمانروایان ارمنستان به نام شمیرا بوده که شاعر او را فرمانروای اران ارمنستان خوانده، و ترجمه فارسی او را میهن بانو ذکر کرده است (کلیات...، 154-155).
در روزگار خسرو دوم (پرویز)هنگامی که فلاویوس هراکلیوس (هرقل) به قفقاز تاخت، خسرو به بزرگان اران توصیه کرد که «شهر بزرگ پرتو» را ترک گویند و در نواحی استوار به مقاومت دست زنند. گروهی شهر را ترک کردند و در دیگر دژها و استحکامات موضع گرفتند، ولی بسیاری از اهالی از جمله پیشهوران که امکان ترک شهر را نداشتند، در پرتو باقی ماندند (کالان کاتواتسی، 77). معلوم نیست که شهر در این واقعه به تصر رومیان درآمده باشد.
در 5ق/626م خزران که متحد رومیان بودند، از گذرگاه چور گذشتند و خود را به رود کورا رسانیدند. مرزبان ایرانی درصدد تقویت مواضع شهر برآمد، ولی خزران با حملات پیدرپی سراسر اران، ازجمله بردعه را تصرف کردند و راه گرجستان را در پیش گرفتند (همو، 72). به نظر میرسد که مدت تصرف اران کوتاه بود، زیرا در 7ق/628م، جبغو، خان ترک که با هراکلیوس متحد شده بود، به همراه خزران عازم تصرف اران شد و رسولانی نزد سیما وَشنَسپ مرزبان ایرانی قفقاز فرستاد و خواستار تسلیم شهر شد. مرزبان با خواست آنان موافقت نکرد. ترکان دست به حمله زدند؛ اهالی اران، نخست به بردعه و سپس به کوهستانها گریختند (همو، 87-90؛ رضا، 164-167؛ آرتامونوف، 57). پس از آن وراز گریگور از دودمان مهرانیان (حک 7-15ق/628-636م) زمام امور اران را در دست گرفت (نک: «تاریخ»، I/97-98). در همین سال خزران به بردعه حمله بردند. اهالی ناگزیر شهر را رها کردند، ولی پس از بازگشت خزران، بار دیگر به شهر خود بازگشتند (بارتولد، III/372). جوانشیر فرزند ورازگریگور که مدت 7 سال در خدمت یزدگرد سوم در پیکار با عربها شرکت کرده بود، پس از شکست دولت ساسانی، نزد پدر بازگشت و در بردعه مقام گزید (کالان کاتواتسی، 94-98).
در 25ق/646م سلمان بن ربیعۀ باهلی که از سوی خلیفۀ سوم مأمور فتح اران شده بود، به بردعه رسید و پس از غارت روستاها، شهر را در محاصره گرفت و کنار رود ترتر اردو زد. اهالی پس از مقاومتی اندک تسلیم شدند و به پرداخت جزیه و خراج تن در دادند (بلاذری، 203؛ یعقوبی، 2/168؛ اعتمادالسلطنه، 1/328). چنین به نظر میرسد که در زمان حملۀ عرب به فرماندهی سلمان بن ربیعه، در بردعه پادگانی ایرانی مستقر بوده است، زیرا جوانشیر 7 سال پس از بیعت با عثمان در سالهای 31-32ق/652-653م به اران بازگشت و فرمانده پادگان ایرانی شهر بردعه را از آنجا بیرون راند و حاکمیت عرب را گردن نهاد (آرتامونوف، 181). پس از عثمان، جوانشیر با کنستانت دوم، امپراتور روم شرقی پیمان اتحاد بست و حمایت او را گردن نهاد (همانجا). این وضع بعدها موجب ناخرسندی معاویه و حکومت شام شد. در نیمۀ دوم سدۀ 1ق/7م معاویه سپاهی به قفقاز فرستاد. جوانشیر که امیدی به حمایت دولت بیزانس نداشت، از بیم حملۀ عربها به دربار معاویه رفت (بنیاداف، 77-78).
در دوران خلافت عبدالملک بن مروان (65-86ق/685-705م)، بردعه به تصرف کامل مسلمانان درآمد. برخی تجدید بنای بردعه را به محمد بن مروان (برادر عبدالملک) نسبت دادهاند (نک: بلاذری، 205). به روزگار منصور خلیفۀ عباسب (136-158ق/ 753-775م)، آبادانیهایی در شهر بردعه صورت گرفت، چنانکه پس از ری و اصفهان، بزرگترین شهر منطقه محسوب میشد (بارتولد، II(1)/680).
بردعه به روزگار امویان و عباسیان مقر اعلب حکام عرب در ارمینیه بود. پیش از حسن بن قحطبۀ طایی، یزید بن اسید سلمی عامل خلیفه ارمنستان و اران بود. وی در شهر بردعه اقامت گزید (ابن اعثم، 7/363). منصور برای جلوگیری از برخورد با خزران از یزید بن اسید خواست تا با دختر خاقان ازدواج کند. با موافقت خاقان، عروس را به بردعه آوردند، ولی بعدها دختر خاقان و فرزندانش در همانجا مردند (همو، 7/364؛ آرتامونوف، 241-242). در عهد هارونالرشید، فضل بن خالد برمکی، ابوالصباح را مأمور اخذ خراج کرد، ولی مردم بردعه بر وی شوریدند و او را کشتند (یعقوبی، 2/426).
این شهر تا مدتی ناآرام بود. مهاجرت عربها به قفقاز و اعمال فشار بر اهالی، موجب بروز شورشهای پیاپی به ویژه در نواحی مسیحینشین میشد (بارتولد، VI/233-234). مردم بردعه چند بار بر حکام عرب شوریدند («تاریخ»، I/117). مهاجرت عربها سبب نفوذ زبان عربی شد. مردم آنجا همانند دیگر مردم اران بجز زبان ارانی، به فارسی و عربی نیز سخن میگفتند (اصطخری، 195).
در اواخر سدۀ 3ق بردعه تحت حکومت سمباط ارمنی فرزند آشوت از سلسلۀ باگراتونی بود که یوسف بن ابی الساج آن را به تصرف آورد (ابنحوقل، 1/350). در 332ق (و به قولی 333ق/ 945م)، روسها به رودکر رسیدند. مرزبان بن محمد با 300 مرد دیلمی و همین اندازه از کردان و صعلوکان جلو ایشان را گرفت و از مردم داوطلب خواست. بجز دیلمیان، آنانکه تاب مقاومت نداشتند، از برابر روسها گریختند و روسها بردعه را گرفتند و مالی گزاف به دست آوردند و زنان و کودکان را به بردگی بردند (ابوعلی مسکویه، 2/62-67؛ ابن اثیر، 8/412-415؛ بارتولد، II(1)/686-688؛ کسروی، 85-87). روسها حدود یک سال بردعه را در تصرف داشتند. سرانجام بیماری طاعون (نک: ابن اثیر، 8/414) در میان آنان شیوع یافت و ناگزیر آن شهر را ترک گفتند (کستلر، 146). با حملۀ روسها، بردعه شکوفایی پیشین را از دست داد و روی به ویرانی نهاد. ابن حوقل که اواسط سدۀ 4ق/10م میزیسته، دربارۀ وضع شهر که به احتمال بسیار پس از حملۀ روسها از آن دیدن کرده، با ابراز تأسف و شگفتی نوشته است که به روزگار وی اختلال شهر بدان پایه رسید که شمار نانواهای شهر به 5 کاهش یافت، حال آنکه در گذشته بیش از 200‘1 تن بود (1/337).
در 460ق/1068م باگرات، فرمانروای ابخاز، به بردعه ـ که سرزمینی اسلامی محسوب میشد ــ حمله کرد (حسینی، 103). زکریا قزوینی که در سدۀ 7ق/13م میزیسته، از ویرانی بردعه یاد کرده است (ص 512). در جریان حملۀ مغول، بردعه دچار آسیب فراوان شد، چنانکه از مردم آن کمتر کسی برجای ماند (نک: رشیدالدین، 350). بارتولد، نادرشاه را در انهدام نهایی بردعه گناهکار دانسته، و نوشته است که «... با اجرای کارهایی در جهت آبیاری دشت مغان در قفقاز، خاطرهای خوش از خود بر جای نهاد، ولی از سوی دیگر انهدام نهایی بردعه به نام او ثبت شده است» (II(1)/782). مؤلف عالم آرای نادری در جریان سفر جنگی نادر به قفقاز خلاف این نظر را ابراز داشته، و نوشته است که در رمضان 1157 نادر بر آن شد که بردع را زمستانگاه خود سازد، و بدینمنظور دستور داد در حوالی بردع در مکانی که از جهت آب و هوا امتیازی داشت، چند هزار دستگاه خانه و سرای مرغوب از نی و چوب ترتیب دادند و سپس از راه آقچه قلعۀ قزاق عازم گنجه و بردع شدند و آنجا مقام کردند (محمدکاظم، 3/1046). این نوشته نمودار آن است که بردعه از آبادانی برخوردار نبوده، و گنجایش پذیرفتن سپاهیان نادر را نداشته است. دیگر آنکه وقتی نادر دستور بنای چند هزار خانه را صادر کرده است، چگونه میتوان او را به انهدام نهایی بردعه متهم کرد؟
لسترنج مینویسد: در سدۀ 7ق/13م، زمانی که یاقوت کتاب خود را تألیف کرد، بردعه ویران بود (ص 178). در نخستین سدههای اسلامی، جغرافیدانان مسلمان از آبادانی بردعه و وجود باغها و بوستانها خبر دادهاند. از محصولات عمدۀ بردعه ابریشم بوده که به خوزستان صادر میشده است. بردعه دارای بازارها، کاروانسراها، مساجد ازجمله مسجد آدینه، گرمابهها و دروازههای متعدد بوده است. به نوشتۀ اصطخری (ص 156)، ابن حوقل (1/337-339) و دیگران، در کنار دروازۀ کردان بازاری بود که مردم در روزهای یکشنبه گرد میآمدند. اصطخری طول و عرض این بازار را یک فرسنگ در یک فرسنگ نوشته است. مردم عراق و خراسان در این بازار که کُرکی نام داشت، جمع شدند (نیز نک: قزوینی، همانجا).
خرابههای بردعۀ قدیم در برابر ایستگاه راهآهن داشبورون در 45 کیلومتری جنوب ملتقای رودهای کر و ارس نزدیک شهر کنونی بردع باقی است (مینورسکی، 48).
از بزرگان و مشاهیر بردعه میتوان به محمد بن یحیی بن هلال، محمد ابن عبدالله، ابوبکر مکی بن احمد بن سعدویه، عبدالمجید بن عبیدالله از نوادگان بهزاد بن بهبود، سعید بن عمر و بن عمار، عبدالعزیز بن حسن و ابو عمرو سعید بن قاسم اشاره کرد (سمعانیف 2/146-147، 152؛ یاقوت، 1/560-561).
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، به کوشش علی شیری، بیروت، 1411ق/1991م؛ ابن حوقل، محمد، صورةالارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1938م؛ ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، قاهره، 1333ق/1915م؛ ابو الفدا، تقویمالبلدان، به کوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک و ممالک، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1347ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآةالبلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، 1367ش؛ باکیخانوف، عباسقلی، گلستان ارم، به کوشش عبدالکریم علیزاده و دیگران، باکو، 1970م؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1886م؛ پورداوود، ابراهیم، «آتش»، یسنا، به کوشش بهرام فرهوشی، تهران، 1337ش؛ جوانشیر قراباغی، جمال، تاریخ قراباغ، باکو، 1959م؛ حدودالعالم، به کوشش مینورسکی، کابل، 1342ش؛ حسینی، علی، زبدةالتواریخ، به کوشش محمد نورالدین، بیروت، 1405ق/1985م؛ حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب، به کوشش گ. لسترنج، لیدن، 1331ق/1913م؛ دمشقی، محمد، نخبة الدهر، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ رشیدالدین فضل الله، تاریخ مبارک غازانی، به کوشش کارل یان، هارتفرد، 1358ق/1940م؛ رضا، عنایت الله، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، تهران، 1365ش؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن، 1383ق/1963م؛ فرهوشی، بهرام، فرهنگ زبان پهلوی، تهران، 1344ش؛ همو، فرهنگ فارسی به پهلوی، تهران، 1358ش؛ قزوینی، زکریا، آثارالبلاد، بیروت، 1404ق/1984م؛ کستلر، آرتور، خزران، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، 1361ش؛ کسروی، احمد، شهریاران گمنام، تهران، 1355ش؛ محمدکاظم، عالم آرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1364ش؛ مستوفی یزدی، محمد مفید، مختصر مفید، ویسبادن، 1989م؛ مینورسکی، و.، تعلیقات بر سفرنامۀ ابودلف در ایران، ترجمۀ ابوالفضل طباطبایی، تهران، 1342ش؛ نظامی گنجوی، شرف نامه، به کوشش وحید دستگردی، تهران، 1316ش؛ همو، کلیات خمسه، تهران، 1351ش؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، دارصادر؛ نیز: