زمان تقریبی مطالعه: 13 دقیقه

بربر

بَرْبَر، عنوان عمومی قبایلی در شمال آفریقا كه در منطقۀ وسیعی از كرانه‌های اقیانوس اطلس تا صحرای آفریقا پراكنده‌اند. این پراكندگی وسیع و نیز تنوع قبایل و طوایف بربر با آداب و رسوم و برخی فرهنگهای متمایز، موجب شده است تا قوم‌شناسان به نظریۀ قاطع و یكسانی دربارۀ خاستگاه و مشخصات نژادی بربرها دست نیابند.
واژۀ بربر را ظاهراً نخستین بار رومیان در پی تهاجم، به این منطقه بر این قوم اطلاق كردند و گویا دارای مفهومی تحقیرآمیز بوده است. این نام سپس به كتاب مقدس نیز راه یافت، ولی در آنجا متضمن چنین معنایی نبود(دیویس، 59؛ عبدالحمید، 1/78-79؛ مادون، 20؛ زنبیر، 1130).
بربرها از دوران باستان خود را امازیغن می‌خواندند و مصریان هم از عصر فراعنه آنها را به همین نام می‌شناختند (شفیق، 674-676؛ زنبیر، همانجا). ولی در منابع عصر اسلامی آنها را بربر خوانده‌اند و نویسندگان كوشیده‌اند بر پایۀ لغت‌شناسی و نسب‌شناسی، این نام و وجه تسمیۀ آن را توضیح دهند (ققشندی، صبح...، 1/360، ﺑﺒ؛ سویدی، 427ببـ؛ عبدالحمید، 1/80-81؛ آل‌علی، 42؛ بل، 44). در آثار این دوره، منطقۀ شمال افریقا را بلاد بربر و ممالك بربر نیز خوانده‌اند (یاقوت، 1/540-541؛ دیویدسن، 171، 259). غیر از شمال افریقا، برخی مناطق در جهان اسلام نیز بربر یا برابر نامیده می‌شوند (مثلاً ﻧﻜ: EI2, I/1171-1172؛ رافق، 759؛ دباغ، 63).
در حالی كه برخی قدمت حضور بربرها در افریقا را به چند هزار سال پیش می‌رسانند (الموسوعة...، 4/296)، بسیاری از نویسندگان كهن اسلامی خاستگاه آنان را مناطق دیگری، چون شام و فلسطین دانسته، و آورده‌اند كه بربرها از این مناطق به افریقا مهاجرت كرده، و گروهی نیز بعدها به جنوب اروپا و اسپانیا رفته، و ساكن شده‌اند (ابن اثیر، 1/203، 3/26؛ اصطخری، 20-22؛ ابن‌خردادبه، 88-92؛ قلقشندی، همان، 1/361-364، فهرست؛ ابن‌فقیه، 83؛ ابن خلدون، یحیى، 1/178 ببـ؛ ابن خلدون، العبر، 6/97، 108-110؛ ابن ابی دینار، 22، 145؛ ابن عامر، 15؛ EI2؛ قس: زنیبر، 1131).
نژاد بربرها نیز از روزگاران كهن مورد بحث مورخان بوده است و در قرون جدید نیز پژوهشگران شرق و غرب به این مسأله پرداخته‌اند. علاوه بر آنكه در سده‌های میانۀ اسلامی، بعضی از مورخان، بربرها را از اعراب عاریه یا یمنی دانسته‌اند، برخ‍ی از نسب‌شناسان مسلمان امروز نیز كوشیده‌اند برای بعضی از قبال بربر مانند صنهاجه و زنانه اصل عربی بیابند (همانجا). با اینهمه، گروهی از مورخان مسلمان، بربرها را تیره‌ای از قبطیان، كنعانیان، عمالیق و با غیرسامی مثلاً رومی دانسته‌اند (قلقشندی، همان، 1/361-364؛ یاقوت، همانجا؛ ابوالفدا، 1/121؛ ابن خلدون، العبر، 6/89-97). در قرون اخیر كه اروپاییان بر شمال افریقا تسلط یافتند، بنا بر دلیلهای سیاسی كوششهایی نشان دادند تا اصل اروپایی برای بربرها بیابند (ﻧﻜ: شفیق، 676).
بنابر كشفیات باستان‌شناسی، بربرها دست كم از هزارۀ 3ق‌م در منطقه حضور داشته‌اند و اسنادی در دست است كه نشان می‌دهد با مصریان در نزاع بوده‌اند. گفته‌اند كه بربرها از حدود یك سده پیش از میلاد دولت و سازمان حكومتی قدرتمند و گسترده‌ای داشته‌اند (بن عامر، همانجا؛ دیویدسن، 31-32، 96-97). با اینهمه، رومیها و ژرمنها در قرون متمادی بر سرزمینهای بربر مسلط بودند و تا فتح اسلامی شمال آفریقا هنوز بخش مهمی از این سرزمین در دست فرنگان بود (ابن‌كثیر، 7/152؛ قلقشندی، همان، 5/116، 7/1377).
سردارانی چون عبدالله‌بن ابی‌ سرح، عمر و بن عاص، حسان بن نعمان و عقبة بن نافع از نخستین كسانی بودند كه به فتح شمال آفریقا همت گماشتند. قبایل مختلف بربر در حوادث این دوره، مواضع گوناگونی، داشتند؛ برخی با فاتحان مسلمان همراه بودند و برخی روزگاری نسبتاً دراز به مقابله می‌پرداختند. رفتار سرداران مسلمان نیز با قبایل و طوایف بربر از آغاز فتوحات اسلامی متفاوت بود، اما كشمكشها به تدریج فرو نشست و بربرها در ایجاد و استمرار دولت اسلامی اسپانیا نقشهای مهمی برعهده گرفتند (یعقوبی، 339، 346؛ ابن ‌اثیر، 3/25-26، 419، 93-465، 4/105؛ قیروانی، 59-60؛ ابن خلدون، العبر، 6/106 ﺑﺒ؛ ابن ابی‌ دینار، 29ﺑﺒ؛ قلقشندی، همان، 5/117؛ ذهبی، 50؛ لوتورنو، 211-212).
رفتار ستمگرانۀ برخی حكام مسلماً نسبت به بربرها كه به آنان به دیدۀ موالی خویش می‌نگریستند، موجب بروز قیامها و نهضتهایی گاه گسترده بر ضد دستگاه خلافت یا حكام عرب شمال آفریقا و ﺣﺘﻰ اسپانیا گردید. عصیان بربرها بر عقبة بن نافع میان سالهای 41تا43ق/661-663م و قیام كُسَیلة بن كُمرم (مقـ 69ق/688م) از نخستین نهضتهای ضدخلافت اموی در این منطقه به شمار می‌رود. پس از آن از قیامی در 74ق/693م و شورش بربرهای طنجه به رهبری میسرۀ خارجی در 110ق/728م می‌توان یاد كرد كه مشكلات جدی برای حكام محلی پدید آورد. در اوایل دولت عباسیان، این شورشها فرونشست، ولی پس از مرگ یزیدبن حاتم مهلبی والی قیروان، نهضتهای استقلال‌طلبانۀ بربرها وارد دورۀ جدیدی شد و از حدود سال 184ق/800م دستگاه خلافت عملاً سیطرۀ كامل خود را بر شمال آفریقا از دست داد و خوارج به فعالیت گسترده‌ای در منطقه دست زدند و در بسیاری مواقع رهبری بربرهای مختلف را برعهده گرفتند. از آن میان، می‌توان به قیام ابوحاتم اباضی و ابوعاد و اوبخزر زناتی اشاره كرد (ابن‌اثیر، 3/419، 4/107-108، 370-372، 539-540، 5/598، 6/10-11، 8/598؛ ابن قوطیه، 40ببـ؛ قلقشندی، همان، 5/117-118؛ ابن تغزی بردی، 2/20؛ حركات، 36-37، 71؛ پولم، 44-45).
علاوه بر خوراج كه رهبری سیاسی و نظامی و یا فكری برخی جنبشها را در دست داشتند، قوم‌گرایی بربرها نیز عامل مهمی در مخالفت آنان با حاكمان رسمی به شمار می‌رفت و همین معنی سبب شده است تا برخی مورخان خصایص قومی و اخلاقی بربر را مهم‌ترین سبب این قیامها بدانند (ابن اثیر، 5/190-194، 249-251؛ ابن‌قوطیه، 41-44؛ اخبار... 42-44؛ بن عامر، 23؛ مكناسی، 17-18؛ قس: دوری، 65).
نخستین دولت نیمه مستقل و سپس مستقلی كه در شمال آفریقا پدید آمد، دولت ادریسیان شیعی مذهب بود كه به طور گسترده‌ای مورد حمایت بربرها قرار داشت (ﻧﻜ: ﻫ د، آل ادریس)؛ اما دولتهایی چون بر غواطه (در ساحل اقیانوس اطلس)، نور (دریف)، و سپس بنی زیری، بنی حمود، مرابطون، موحدون، بنی مرین، بنی زیان و شماری دیگر یا كاملاً بربری بودند، یا غالباً توسط بربرها اداره و هدایت می‌شدند. باید اشاره كرد كه به سبب تعصبات و اختلافات قبیله‌ای بربرها، میان این دولتها كشمكشهای درازی وجود داشت كه مانع از ایجاد یك دولت بزرگ و فراگیر در منطقه می‌شد و در واقع تا روزگارتسلط عثمانیان بر شمال آفریقا هیچ دولت یكپارچه‌ای نتوانست تمام بربرها را زیر یك پرچم گرد آورد و كوششهای فاطمیان برای تسلط بر بربرها نیز ناكام ماند (ابن خلدون، العبر، 6/155، 182، 225، ﺟﻤ ؛ ابن خلدون، ﭜﺣﭝﻰ، 1/53-54؛ ابن اثیر، 7/91، 8/90، 284، 427؛ دیویدسن، 327؛ لین‌پول، 1/43-60؛ EI2,I/1176).
در دوره‌ای كه امپراتوری عثمانی به سراشیب ضعف و سقوط افتاد، اروپاییان تلاشهای خود را برای استیلا بر شمال آفریقا آغاز كردند و به ویژه فرانسویها و ایتالیاییها نقاط مهمی از سرزمین بربرها را متصرف شدند. مبارزات مردم بربر شمال آفریقا بر ضد استیلای این مهاجمان از مهم‌ترین فصول تاریخ زندگی بربرهاست و این مبارزات سرانجام به مرزبندیهای جدید و تأسیس كشورهایی چند در منطقه انجامید (زبیب، 3/347ببـ؛ دیویدسن، 329؛ ‌گلنر، «مغرب»، 52-53؛ لین‌پول، 1/60-78). 

قبایل و طوایف بربر

نویسندگان متقدم و متأخر شمار قبایل بربر را از 35 تا 70 قبیله، و برخی غیرقابل شمارش دانسته‌اند و مشخصات شناخته‌های خود را آورده‌اند (یعقوبی، 343-360؛ یاقوت، 1/540-543؛ ابوالفدا، 1/121-122؛ ابن خلدون، العبر، 6/103؛ بن عربی، 160-162؛ سویدی، ‌428-434؛ حركات، 6).
بربرها را به دو طایفۀ اصلی، و هر طایفه را به چند قبیله تقسیم كرده‌اند: طایفۀ اول شامل قبایل مصموده، صنهاجه و زناته؛ و طایفۀ دوم شامل هوّاره و لواته است. بعضی از نویسندگان بربرها را به طور كلی مشتمل بر 9 اصل یا طایفه دانسته‌اند كه عبارتند از اِردواحه، مصموده، ‌اورَبه، عجیسه، كُتامه، صنهاجه، اوریغه، لمطه و هسكوره؛ و برخی اصل آنها را به دو طایفؤ بَرانس (مشتمل بر قبایل هواره، مصموده و صنهاجه) و بُتْر از فرزندان مادغش (مشتمل بر قبایل هواره، مصموده و صنهاجه) و بُتْر از فرزندان مادغش (مشتمل بر قبایل لواته و زناته) باز می‌گردانند (ابن‌خلدون، العبر، 6/89-97؛ ابن‌خلدون، ﭜﺣﭝﻰ، 1/181؛ قلقشندی، صبح، 1/361-366، قلائد ... ، 167-177؛ نیز قس: عبدالحمید، 1/86؛ شفیق، 674).
هریك از قبایل بربر از چند دهستان، درمیان مردم یكجانشین و چند «دور» در میان چادرنشینان تشكیل می‌شود و هر «دور» یا دهستان خود شامل چند «اجاق» (خانواده) است. رئیس دهستان كه منتخب مردم است، اَمْغَر یا امین نام دارد. برخی از قبایل بربر دارای مجلسی منتخب هستند كه قدرت اجرایی و قانون‌گذاری و قضایی دارد (بن عامر، 15-16؛ داوید، 542-545، 547؛ گلنر، «جامعه...»، 202؛ EI2, I/1179). پس از مرزبندی شمال آفریقا و تأسیس كشورهای مستقل، برخی از قوانین قبیله‌ای ﻣﻠﻐﻰ شد و بعضی رسمیت یافت و به همین سب، در این كشورها هنوز عناصری از نظام قبیله‌ای یافت می‌شود (ابوالنصر، 8-9,57؛ گلنر، «مغرب»، 43).

زبان

بربرها زبان بومی خود را «تامازیغْت» می‌نامدند (شفیق، همانجا). تاریخ آغازین ابن زبان به درستی دانسته نیست، ولی متونی به زبان لیبیایی ــ امازیغی از یك سده پیش از میلاد در دست است (بوكوس، 679). پیش از فتح اسلامی، زبان بربری كاملاً رواج داشت؛ پس از آن نیز، با آنكه زبان عربی وارد شمال آفریقا شد و به زبانی رایج تبدیل گردید، از میان نرفت؛ بلكه به حیات خود ادامه داد و با واژه‌های عربی و اسپانیانیی مخلوط گردید و اكنون هم گروه‌های قابل‌توجهی در این منطقه، به ویژه در مراكش و الجزایر به زبان بربری سخن می‌گویند؛ اقداماتی هم برای احیای زبان و فرهنگ بربری صورت گرفته است (دیویدسن، 49؛ زنیبر، ‌1133؛ ‌گلنر، «جامعه»، 194؛ بوكوس، 680).
دربارۀ ریشه‌های تاریخ، گویشها، واژه‌ها و تركیبات و آواشناسی زبان بربری بررسیهای بسیاری شده است. دربارۀ ریشۀ تاریخی آن، نظریۀ سامی – حامی یا آفریقایی ـ آسیایی از قدیم مقبولیت بیشتری داشته است (ابوالفدا، 1/122؛ بوكوس، 679؛ بن عامر، 21-22؛ نیز ﻧﻜ: مادون، 140-160؛ ابوالنصر، 7-8). ادبیات شفاهی و مكتوب بربری شامل اشعار ملی و دینی و عاشقانه، قصه، متون دینی ترجمه شده از عربی و برخی آثار علمی است. شماری از این آثار به صورت خطی در دست است و از بعضی دیگر فقط نام و نشانی باقی است (EI2, I/1185-1187).

دین و اعتقادات

بربرهای باستان، پدیده‌های طبیعی و اجرام آسمانی را می‌پرستیدند و در این مورد و دیگر عقاید دینی تحت تأثیر مصریان و فنیقیها و رومیان قرار داشتند. بعدها گروه‌هایی از آنها به مسیحیت گرویدند. در بعضی منابع به گرایش آنان به آیین زردشتی نیز اشاره شده است (قلقشندی، صبح، 5/117، 188؛ غلّاب، 152-153، 161؛ بن عامر، 22؛ آل علی، 37؛ بل، 55-68). با آغاز فتح اسلامی، دین اسلام وارد این سرزمین شد، ولی به سبب موقعیت جغرافیایی و پراكندگی قبایل بربر، رواج آن مدتی به دراز كشید. با اینهمه، گفته‌اند كه بیشتر بربرها در عصر عثمان اسلام آوردند. این روند در دوران بعد سرعت بیشتری به خود گرفت، ولی لااقل تا سدۀ 6ق/12م هنوز مسیحیت در میان بربرها رواج داشت و ﺣﺘﻰ از ظهور برخی از آباء كلیسا از میان آنان در این دوران سخن گفته‌اند (یعقوبی، 339؛ ابن‌اثیر، 3/25، 4/561، 5/23؛ غلاب، 136-137؛ گلنر، همان، 207-213).
در دورۀ اسلامی از برخی ادعاهای نبوت میان بربرها یاد شده است. مثلاً‌ عاصم‌بن جمیل رهبر قبیلۀ ورفجومه كه عقاید خاصی را ترویج می‌كرد. همچنین در میان قبایل بر غوطه و غماره منتبیان دروغین نشان داده‌اند (یاقوت، 1/541-542؛ ابن‌اثیر، 5/315؛ بل، 173-195). البته باید اشاره كرد كه چندبار ارتدادی كه به بربرها نسبت داده‌اند، تنها به سبب مخالفت این قبایل با حكومت رسمی بوده است و محققان آن را ارتداد به معنای دینی آن به شمار نیاورده‌اند (ﻧﻜ: غلاب، 139-140). بربرها تا پیش از تأسیس سلسله‌هایی چون ادریسیان و فاطمیان، مذهب تسنن داشتند؛ خوارج نیز به تدریج نفوذ و قدرتی در میان بربرها می‌یافتند. در 150ق/767م معلم و فقیهی بربر به نام عبدالله‌بن محمد، مردم را به گرایش به اسماعیلیۀ فاطمیه دعوت كرد و سپس با سپاهی از بربرها در شنست بریه حكومتی پدید آورد كه چندان نپایید. در اوایل سدۀ 2ق/8م كسانی چون سلامة بن سعید بصری، ‌عبدالله بن مسعود تجیبی و اسماعیل بن زیاد نفوسی، عقاید خوارج را در میان بربرها كه طرفدار برابری مسلمانان و آمادۀ پذیرش افكار مخالف خلافت بودند، ‌رسوخ داد و از همین راه جنبشهای اباضی، حروری و صفری در شمال آفریقا پدید آمد (یعقوبی، 352-353؛ ابن اثیر، 5/600-602، ‌6/318-319، 8/598؛ قلقشندی، ‌همان، 5/163؛ بدر، 45-52؛ آل علی، 74، 92-94، 280؛ لوتورنو، 215).
از نظر كلامی، مكتب اشعری، به ویژه بر اثر كوششهای ابن تومرت، در میان بربرها شایع بود (قلقشندی، همان، 5/191؛ نجار، 30)؛ و طریقتهای صوفیه مانند شاذلیه، تجانیه و قادریه هم از دیرباز در شمال آفریقا و میان بربرها جایگاه مهمی داشتند (مشكور، 121-122، 247-248؛ بل، 378-394؛ زبیب، 4/355-358). اسطوره‌های ملی و دینی و عقاید رمزآلود كهن نیز بخش دیگری از فزهنگ اعتقادات بربرها را تشكیل می‌دهند.
از دیدگاه تمدن، بربرها با فنیقیان دارای گذشتۀ نسبتاً مشتركی هستند، تا جایی كه گاه از تمدن آن دو با عنوان «تمدن فنیقی – بربر» یاد می‌كنند. ساخت ابزارها به ویژه ابزارهای جنگ از دورۀ مفرغ در میان بربرها سابقه دارد. نهادهای مدنی و تشكیلات اداری آنان از حدود هزارۀ اول پیش از میلاد نیز قابل توجه است. به‌ویژه فعالیت نسبتاً گستردۀ تجاری با همسایگان مصری و یونان و روم از طریق دریا، موجب رشد فرهنگی و مدنی آنها شده بود (دیویدسن، 31، 100، 102، 167؛ ابن‌عامر، 63؛ ابوالنصر، 36-37).
بربرها در عصر اسلامی سهم قابل‌توجهی در شكوفایی تمدن اندلس و شمال آفریقا داشتند. آثار بر جای مانده از آن روزگار در هنرهای دستی و معماری و فلزكاری گواه این معنی است. مسجاد و جوامع و قصور زیبایی كه به دست آنان ساخته شد و نیز شعر و ادبیات و موسیقی علومی كه در سرزمین بربرها پدید آمدوشد كرد، همه حاكی از توانایی فرهنگی این قوم است (زنیبر، 1133؛ دیماند، 226-230 123, 126, 156,؛ كونل، 129,133-151 پتربریج، 176-205؛ میشل، 215-221؛ الموسوعة، 4/296-297؛ وات، 135-136, 144ff.). هنر بربری با ویژگیهای منحصر به خود از دیدگاه محققان، محصول تلفیق فرهنگ بومی بربر با فرهنگ اسلامی ـ عربی است (گرابار، 66-79؛ عظمت، 15، ‌جمـ).

مآخذ

آل علی، نورالدین، اسلام در غرب، تهران، 1370ش؛ ابن ابی دینار، محمد، المؤنس، به كوشش محمد شمام، تونس، 1387ق/1967م؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن‌‌تغری بردی، النجوم؛ ابن خردادبه، عبیدالله، المسالك، و الممالك، به كوشش دخویه، لیدن، 1889م؛ ابن خلدون، العبر، بیروت، 1399ق/1979م؛ ابن خلدون، ﭜﺣﭝﻰ، بغیة‌الرواد، به كوشش عبدالحمید حاجیات، الجزایر، 1400ب/1980م؛ ابن فقیه، احمد، مختصر كتاب‌البلدان، لیدن، 1967م؛ ابن قوطیه، محمد، تاریخ افتتاح‌الاندلس، به كوشش عبدالله انیس، طباع، بیروت، 1958م؛ ابن كثیر، ‌البدایة؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبارالبشر، بیروت، ‌1375ق/1956م؛ اخبار مجموعة فی فتح‌‌الاندلس، به كوشش ابراهیم ابیاری، ‌قاهره/ بیروت، 1401ق/1981م؛ اصطخری، ‌ابراهیم الاقالیم، ‌چ تصویری، به كوشش مولر، گوتا، ‌1839م؛ بدر، احمد، دراسات فی تاریخ‌الاندلس و حضارتها، دمشق، 1969م؛ بل، آلفرد، ‌الفرق‌ الاسلامیة فی الشمال‌ الافریقی، ترجمۀ عبدالرحمان بدوی، بیروت، 1986م؛ بن‌ عامر، احمد، تونس عبرالتاریخ، تونس، 1379ق/1960م؛ بن عربی، صدیق، المغرب، ‌یروت، 1404ق/ 1984م؛ بوكوس، احمد، «امازیغیة»، معلمة‌المغرب، رباط، 1410ق/1989م، ش 2؛ پولم، ‌دنیس، ‌الحضارات الافریقیة، ترجمۀ علی شاهین، بیروت، 1974م؛ حركات، ابراهیم، النظام‌ السیاسی و الحربی فی عهدالمرابطین، دارالبیضا، مكتبة‌الواحدة ‌العربیه؛ داوید، رنه، نظامهای بزرگ حقوقی معاصر، ‌ترجمۀ حسین صفایی و دیگران، تهران، 1364ش؛ دباغ، ﻣﺼﻄﻔﻰ مراد، «التعلیم فی فلسطین فی عهد الانتداب ، موسوعۀ خاص، ج 3؛ دیویدسن، ب، آفریقا، ترجمۀ هرمز ریاحی و فرشته مولوی، تهران، امیركبیر؛ ذهبی، ‌محمد، ‌تاریخ‌الاسلام، حوادث سالهای 81-100ق، به كوشش عمرعبدالسلام تدمری، ‌بیروت، دارالكتاب العربی؛ رافق، عبدالكریم، «فلسطین فی عهدالعثمانیین ، موسوعۀ خاص، ج 2؛ زبیب، نجیب، الموسوعة‌ العامة لتاری‌ المغر و الاندلس، بیروت، 1415ق/1995م؛ زنبیر، محمد، «البریر»، معلمة‌المغرب، رباط، 1411ق/1991م، شمـ4؛ سویدی، محمدامین، سبائك‌ الذهب فی معرفة قبائل‌ العرب، بیروت، 1406ق/1986م؛ شفیق، محمد، «امازیغن»، معلمة‌المغرب، رباط، ‌1410ق/ 1989م، شمـ 2؛ عبدالحمید، ‌سعد زغلول، تاریخ‌المغرب العربی، اسكندریه، 1979م؛ عظمت، ‌عزیز، العرب و البرابرة، لندن، 1991م؛ غلاب، ‌عبدالكریم، قراء‌ة‌ جدیدة فی تاریخ‌ المغرب‌ العربی، بیروت، 1996م؛ قلقشندی، احمد، صبح‌الاﻋﺸﻰ، قاهره، 1973م؛ همو، قلائد الجمان، به كوشش ابراهیم ابیاری، قاهره، 1383ق/1963م؛ قیروانی، محمد، طبقات علماء افریقة و تونس، به كوشش علی شابی و نعیم حسن‌یافی، تونس/الجزایر، 1985م؛ لین‌پول و دیگران، تاریخ دولتهای اسلامی و خاندانهای حكومتگر، ترجمۀ صادق سجادی، تهران، 1363ش؛ مادون، محمدعلی، عروبة‌البریر، دمشق، 1992م؛ مشكور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، ‌1375ش؛ مكناسی، محمد، الاكسیر فی فكاك‌الاسیر، به كوشش محمد فاسی، رباط، 1965م؛ الموسوعة العربیة العالمیة، ریاض، 1999م؛ نجار، عبدالمجید عمر، فصول فی ‌الفكر الاسلامی بالمغرب، بیروت، 1992م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، «البلدان»، همراه‌ الاعلاق النفیسۀ ابن رسته، به كوشش دخویه، لیدن، 1891م؛ نیز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.