بدعت
بِدْعَت، نو در آوردن عقیده، کردار یا گفتاری در دین.
I. مقدمه، تعریفها و تقسیمات
الف ـ بدعت از لحاظ لغوی و اصطلاحی
بدعت از نظر لغوی یعنی چیزی را بدون سابقه و الگوی قبلی ایجاد کردن، یا گفتاری را بیپیشینه بر زبان آوردن، از اینروست که خداوند بدیعِ آسمانها و زمین است و «بَدیعُالسَّماواتِ وَ الاَرضِ...» (بقره/ 2/ 117)، یعنی خداوند آسمانها و زمین را بیالگو مانندی پیشین آفرید. این آیه نیز در همین معناست: «قُل ما کُنتُ بِدعاً مِنَ الرُّسُلِ...» (احقاف/ 46/ 9)، یعنی بگو من از میان پیامبران نودرآمدی نبوم و پیش از من فرستادگان بسیاری آمدهاند (ﻧﻜ : ابن درید، 1/ 298؛ ازهری، 2/ 240-241؛ ابوهلال، 1/ 353-354).
بدعت از لحاظ اصطلاحی یعنی امر تازهای که اصلی در کتاب و سنت ندارد (طریحی، 1/ 64)، به عبارت دیگر آن است که کسی گفتاری یا کرداری در دین وارد کند و در گفتار و کردار خویش به صاحب شریعت و نمونههای متقدم و اصول محکم دینی استناد نورزد (راغب، 39) و در یک کلام بدعت یعنی کم و زیاد کردنِ دین و درعینحال این کرا را به نام دین انجام دادن (سیدﻣﺮﺗﻀﻰ، 154). بدینسان، میتوان گفت که بدعت از لحاظ لغوی هر امر تازه و نوینی را شامل میشود، خواه آن امر مربوط به مسائل دینی باشد، خواه غیردینی؛ ولی بدعتی که در دین از آن نهی شده، معطوف به آن دسته از امور دینی است که تازه باب شده، و سابقهای در دین ندارد. بدیبن لحاظ، این واژه از نظر لغوی معنایی عامتر از کاربرد اصطلاحی آن دارد (ﻧﻜ : شاطبی، 1/ 21) و آنچه در این مقاله بررسی میشود، معنای اصطلاحی آن است. معنای اصطلاحی بدعت خالی از هرگونه ابهام و پیچیدگی است. محسن امین گفته است: بدعت یعنی در دین وارد کردنِ آنچه به دین مربوط نیست و تحریم بدعت نیاز به دلیل خاصی ندارد، زیرا عقل خود حکم میکند که جایز نیست چیزی را بر احکام دین افزودن یا چیزی از آن کاستن، چه، چنین کاری فقط به خدا و پیامبر(ص) اختصاص دارد (ص 98).
ب ـ مسألۀ بدعت در قرآن
اصطلاح بدعت از جمله مفاهیمی است که مبنایی قرآنی دارد. در اینجا به چند نمونه از آیات مرتبط با آن اشاره میشود: خداوند آیینی به نام رهبانیت را به عنوان یک رسم دینی برای مسیحیان مقرر نکرد و خود راهبان این رسم را باب کردند و بدعت گذاشتند: «... وَ رَهبانیَّةً ابتَدَعوها ما کَتَبناها عَلَیهِم...» (حدید/ 57/ 27). در آیهای دیگر خداوند به منکران پیامبر اسلام(ص) میگوید: در آیین خدایی، رسالت دادن به شخصی چون محمد(ص) امری تازی و بدعت نیست، بلکه خداوند پیش از آن حضرت هم، به کسانی این مقام را وگذارده است (احقاف/ 46/ 9). نمونۀ دیگری نیز از آیات وجود دارد که با اینکه واژۀ بدعت یا هم خانوادههایش در متن آنها نیست، اما محتوای آیات به روشنی گویای این است که بدعتگذاری در دین امری ناپسند و نارواست؛ از جمله اینکه خداوند به مؤمنان میگوید: از خدا و فرستادهاش فرمان ببرند و اگر در امری دینی اختلاف نظر داشتند، به کتاب خدا و [سنت] پیامبر(ص) باز گردند (نساء/ 4/ 59)، یا به آنان میگوید: هر آنچه پیامبر(ص) بر ایشان آورده است، بگیرند و از هر آنچه او نهی کرده است، دست بکشند (حشر/ 59/ 7) و پیوسته فرمانبردار پیامبر(ص) باشند و از او پیروی کنند (اعراف/ 7/ 156-158؛ آلعمران/ 3/ 32) و همچنین میگوید: هیچکس را در کاری که خدا و فرستادهاش فرمان دهند، اختیاری نیست (احزاب/ 33/ 36) و خداوند در نکوهش مشرکان میگوید: از روزیی که خدا بر ایشان فرود آورده است، چرا بخشی را حرام و بخشی را حلال گردانیدهاند؛ آیا خدا به آنان چنین اجازهای داده است، یا بر خدا دروغ میبندند؟ (یونس/ 10/ 59). در آیهای دیگر به پیامبر(ص) میگوید: که به کسانی که از او خواستهاند تا دینش را تغییر بدهد، اینگونه پاسخ دهد که مرا نرسد که آن را از پیش خود عوض کنم و از چیزی جز آنچه بر من وحی میشود، پیروی نمیکنم (یونس/ 10/ 15). در جای دیگر خداوند به مسلمانان میگوید: شما نباید از پیش خود به دروغ چیزی را حلال و چیزی را حرام کرده، به خدا نسبت دهید تا بر خدا دروغ بندید (نحل/ 16/ 116). افزون بر اینها، خداوند کسانی را که حکمهایشان مطابق حکم خدا نیست، کافر ظالم و فاسق میخواند (مائده/ 5/ 44-47). در آیهای دیگر خداوند کسانی را که بدون اجازۀ خداوند دینی را از ناحیۀ خود بسازند، سخت نکوهش میکند (ﺷۄرێ/ 42/ 21).
مجموع این آیات نشان میدهد که دین خداوند قواعد و احکام مشخص و معینی دارد و هیچ کس حق ندارد که آن را تغییر دهد و کم و زیاد کند، یا چیزی را از نزد خویش حلال، یا حرام اعلام نماید و اگر کسی به چنین کاری مبادرت ورزد، گناهی بزرگ و نابخشودنی مرتکب شده است (ﻧﻜ : شاطبی، 1/ 33-45).
ج ـ مسألۀ بدعت در حدیث
روایات بسیاری در مجموعههای حدیثی اهل سنت و شعیه وجود دارد مبنی بر اینکه بدعت گناهی بزرگ و حرامی آشکار است و مسلمانان جداً باید از این کار پرهیز کنند. فشردۀ آنچه در روایات دربارۀ بداعت آمده، چنین است: از امور تازه درست کردن در دین باید پرهیز کرد، زیرا هر بدعتی گمراهی است (ابن ماجه، 16-17؛ دارمی، 2/ 45؛ برقی، 1/ 328؛ مجلسی، بحار...، 2/ 263)؛ هیچ قومی بدعتی را درست نکردند، مگر آنکه سنتی از میان رفت (احمدبن حنبل، 4/ 105؛ ابن شعبه، 151). کسی که در دین چیز تازهای بیاورد که از دین نیست، مردود است (دارمی، همانجا؛ مسلم، 2/ 1343). اگر کسی در اسلام مسنت خوبی را پایهگداری کند، هم اجرا این کار را میبرد و هم اجر کسانی را که به این سنت عمل کردهاند؛ و اگر کسی سنت بدی را پیریزی نماید، هم گناه این کار به دوش اوست و هم گناه کسانی که به این کار عمل کردهاند (احمد بن حنبل، 4/ 357؛ شیخ مفید، الامالی، 191). بدعت گناهی بسیار هولناک و غیرقابل بخشش است (مجلسی، همان، 2/ 297؛ برقی، همانجا). گناهی همدوش با کفر (ابن بابویه، معانی...، 293؛نیز ﻧﻜ : شاطبی، 1/ 113-117)؛ چندان که توبۀ بدعتگذار پذیرفته نیست (ابن بابویه، ثواب...، 586-587). بدعت فتنهها را آغاز میکند (برقی، 1/ 330) و با توحید هیچ سازگاری ندارد (کلینی، 1/ 56). اگر بدعتی در میان مسلمانان ظهور کند، عالِم باید علم خود را اظهار نماید و اگر عالمی این کار را نکند، لعنت خدا بر او باد (همو، 1/ 54؛ ابن ابی جمهور، 579؛ نیز ﻧﻜ : شاطبی، 1/ 72، 51-91).
د ـ- بدعت از لحاظ مفهوم (تعریفات)
صاحبنظران تعریفهای مختلفی از بدعت اراݭه کردهاند که با یک نظر کلی میتوان این تعریفها را از هم جدا کرد:
یکم: تعریفات مبتنی بر عدم تقسیم بدعت
1. امر تازهای که در شریعت مبنایی ندارد، بر این اساس، بر امورتازهای که در شریعت دارای مبنایی هستند، شرعاً نمیتوان نام بدعت نهاد، هر چند ازلحاظ لغوی میتوان آنها را بدعت نامید (ابن رجب، 252). 2. امر تازهای در دین که هیچ پیشینهای در آن ندارد و در مقابل سنت است (ابن حجر، 2/ 158، 4/ 219). 3. امر تازهای در دین که پس از پیامبر(ص) باب شده، ولی نصی به طور خاص برایش نیامده باشد و در عین حال نتوان آن را مصداق قواعد عامِ مورد نهی واقع شده باشد. بدینقرار، ساختن مدرسه و مانند آن بدعت نیست؛ چه، قواعد عام شرعی دلالت میکنند که باید مؤمنان را جای و مسکن داد. همینطور نوشتن کتابهای علمی یا درست کردن لباسها و غذاهایی که در روزگار پیامبر(ص) باب نبوده است، بدعت نیست، زیرا کارهایی از این دست، در شریعت مشمول قاعدۀ عام حلال بودن هستند. از سوی دیگر اگر ما کارهایی را که مشمول احکام عام دین هستند، به صورت خاص به جا بیاوریم، بدعت به شمار میآید. مثلاً در شریعت، نماز کار ستودهای است و مستحب است که در هر زمانی آن را به جای آوریم، اما اگر کسی رکعتهای خاصی در اوقات خاص تعیین کند، بدعت محسوب میگردد و خلاصه بدعت یعنی نو درآوردن امری در شریعت که نصی در مورد آن نیامده باشد، خواه اصل آن کار نوآوری باشد، خواه خصوصیتش (مجلسی، همان، 71/ 202-203). 4. داخل کردن امری در دین که معلوم باشد که از دین نیست و آن را به امر شارع نسبت دادن (آشتیانی، 80). 5. وارد کردن چیزی در دین که از دین نیست؛ مثل مباح ساختن یک حرامم، یا حرامکردن یک مباح، یا واجب کردن چیزی که واجب نیست و مانند آن (امین، 143). 6. راه روشی در دین ایجادکردن که ساختگی و شبیه امور دینی باشد؛ با این آهنگ که در عبادت کردن خدا مبالغه گردد (این تعریف فقط شامل بدعت در امور عبادی میشود)، یا راه و روشی در دین ایجاد کردن که ساختگی و شبیه به امور دینی است و با این قید که قصد انجام دادن آن کار همان قصدی باشد که در مورد یک روش شرعی به کار میرود (شاطبی، 1/ 22).
دوم: تعریفات مبتنی بر تقسیم بدعت
پیش از ذکر نمونههایی از تعریفهای دستۀ دوم که مبتنی بر تقسیم بدعت هستند، گفتن این نکته لازم است که پایه و مایۀ این تعریفها را یک رویداد تاریخی مربوط به خلیفۀ دوم تشکیل میدهد. عمر در زمان خلافتش چون دید که مردم در ماه رمضان نمازهای مستحبی را بهطور انفرادی میخوانند، از این کار خوشش نیامد و دستور داد که این نمازها را به صورت جماعت برگذار کنند (نماز تراویح). آنگاه خلیفه گفت: البته به جماعت خواندن این نماز با اینکه بدعت است، اما بدعت خوبی است (بخاری، 2/ 252؛ مالک، 1/ 114-115). بدینسان، برخی از صاحبنظران کوشیدهاند که مفهوم بدعت را بر اساس تقسیمبندی تعریف کنند.
تعریف بدعت بر پایۀ تقسیمات دو بخشی: 1. بدعت دو گونه است: اگر امر تازهای با کتاب، سنت یا اجماع مخالف باشد، این کار بدعت گمراهکننده است. اما اگر امر تازهای باشد که موجب خیر شود و هیچکس با آن امر مخالفت نورزد، این بدعت یک نوآوری تازهای است که نکوهیده نیست (این تعریف از شافعی است، ﻧﻜ : بیهقی، 1/ 469؛ ابنحجر، 13/ 212). 2. بدعت در دین همۀ آن امور تازهای را شامل میشود که در قرآن و سنت نیامده باشد، اما خود این امور دو گونه است: گاهی بدعتی است که از رهگذر نیت خیری که بدعتگذار داشته، او را در معرض اجر خدایی قرار داده، و وی معذور است. گاهی هم بدعت نکوهیده است و بدعتگذار را معذور نمیدارد و این نوع از بدعتهایی است که بر فساد آن دلیل وجود دارد (ابنحزم، 1/ 43؛ نیز ﻧﻜ : قرطبی، 2/ 87). 3. هر بدعتی مورد نهی قرار نگرفته است، بلکه تنها آن بدعتی مورد نهی است که با یک سنت ثابت در تضاد باشد و امری شرعی را از میان بردارد (غزالی، احیاء...، 2/ 4-5). 4. بدعت دوگونه است: بدعت هدایت و بدعت گمراهی: بدعت گمراهی آن امور تازهای است که برخلاف دستور خدا و پیامبر(ص) بوده، و در عیان حال مورد نکوهش و انکار باشد؛ اما بدعت هدایت، آن امور تازهای است که مشمول احکام عمومی مستحبات خدا بوده، و مورد تشویق خدا و پیامبر(ص) باشد و این بدعتی ستوده است (ابناثیر، 1/ 106). 5. باید دانست که هر آنچه پس از پیامبر(ص) پدیدار شد، بدعوت بود. آن دسته اموری که با اصول و قواعد سنت آن حصرت موافق است، بدعتی نیکوست و هر آنچه با آن قواعد مخالف است، بدعت بد و گمراهی است (ﻧﻜ : عطیه، 197-198؛ تهانوی، 1/ 133).
تعریف بدعت بر پایۀ تقسیمات پنج بخشی: ظاهراً نخستین کسی که این تقسیمبندی را مطرح کرد، ابن عبدالسلام (ﻫ م) بود. او بر آن است که بدعت را میتوان بر اساس احکام خمسۀ فقهی وجوب، استحباب، حرمت، کراهت و اباحه تقسیمبندی کرد: مثلاً خواندن نحو برای فهمیدن کلام خدا بدعتی و اجب است. ساختن مهمانسرا و مدرسه و خواندن نماز تراویح از زمرۀ بدعتهای مستحب است. پدیدار شدن مذاهبی همچون جبریه و قدریه از بدعتهای حرام است. آراستن مسجدها از بدعتهای مکروه، و مصافحه پس از نماز صبح و عصر از بدعتخای مباح است (ابن عبدالسلام، 2/ 204-205؛ نووی، 2(1)/ 22؛ قرافی، 4/ 202-205).
گفتنی است که شهید اول از فقهای مشهور امامیه نیز معتقد به همین تقسیمبندی در مورد بدعت است (2/ 144-146). محمدباقر مجلسی با استناد به یک روایت، نظر شهید اول را مورد انتقاد قرار میدهد و میگوید: هر بدعتی بدون استثناء حرام و افترا بر خدا و رسول است (مرآة...، 1/ 193).
شاطبی نیز به این تقسیمبندی معترض است. او میگوید: کسانی مثل ابن عبدالسلام و قرافی که به چنین تقسیمی قائلند، مبنایشان این است که ادلۀ تحریم بدعت کلی و عام نیست و مختص دارد. به نظر شاطبی خود این تقسیمبندی بدعت است و هیچ دلیل عینی و شرعی بر این تقسیم دلالت نمیکند و این تقسیمبندی فی نفسه متناقض است، زیرا بدعت آن چیزی است که هیچ دلیل شرعی بر آن دلالت نکند؛ چه، اگر چیزی وجود داشته باشد که بر وجوب، استحباب یا اباحۀ آن دلیل شرعی داشته باشیم، دیگر آن چیز بدعت به حساب نمیآید و آن عمل مصداق قواعد کلی دستورات شرعی یا مباحات میشود. پس جمعکردن میان اینکه این اشیاء را بدعت بدانیم با آنکه این ادله بر وجوب، استحباب یا اباحۀ آن دلالت کند، جمع میان دو امرِ متنافی است (1/ 130). بههرحال، به نظر میرسد که صاحبنظرانی که طرفدار این تقسیمبندی بودند، معنای لغوی بدعت را با معنای اصطلاحی آن خلط کردهاند.
بدعت از لحاظ تقسیم تاریخی: برخی از سلفیگرایان (سلیفه) با عنایت به اینکه تقسیمات دو بخشی و پنج بخشی را مردود دانستهاند، با استناد به حدیثی منسوب به پیامبر(ص) که فرمودهاند: «بهترین مردم میان امت من مردم قرنیند که در آن میزیم، آنگاه پس از آن و آنگاه پس از آن» (ابنحجر، باب فضائل اصحاب النبی)، برآنند که معیار تعریف بدعت و بازشناسی آن از سنت 3 قرن اول هجری است. آنان معتقدند که هر آنچه در این 3 قرن رخ داده، در زمرۀ سنت است و هر آنچه پس از این 3 قرن روی داده، بدعت است (امین، 142). گذشته از تفسیرهای مختلفی که در باب حدیثِ یاد شده وجود دارد، دادههای روشن تاریخی گویای این است که مسلمانان در 3 قرن اول بر یک مشی واحد نبودهاند تا بتوان باورها و کردارهای آنان را از مسلمانان قرنهای بعدی متمایز ساخت. بدینسان، گذشته از اینکه تقاضات موجود در این روایت صحت آن را خدشهدار میسازد، نمیتوان مفهوم «سلف» را که برساخته از آن روایت است، بهصورت یک عنوان مشخص به حساب آورد که فرقۀ معینی از مسلمانان را با اندیشهای معین شامل شود (ﻧﻜ : سبحانی، 46-55).
ﻫ ـ بدعت حقیقی و نسبی
شاطبی در الاعتصام (که یکسره به بحث دربارۀ بدعت اختاص دارد) بدعت را به حقیقی و نسبی تقسم کرده است. بدعت حقیقی آن است که هیچ دلیل شرعی اعم از کتاب، سنت، اجماع و استدلال بهطور اجمالی یا تفصیلی بر آن دلالت نکند و به همین سبب بدعت نامیده شده که امری تازه و بدون پیشینه است (هرچند شخص بدعتگذار خود ادعا میکند که آن چیز را از دلایل شرعی برگرفته، و از چارچوب شریعت خارج نشده است). اما بدعت نسبی امری دو سویه است؛ چه، نسبت به یک اعتبار، مستند به ادلۀ شریعی است و ازاینرو، نمیتوان آن را بدعت شمرد؛ اما نسبت به اعتباری دیگر فاقد هرگونه سند شرعی است و هیچ تفاوتی با بدعت حقیقی ندارد. از اینروست که میتوان آن را بدعت نسبی نامید؛ مثل نماز نافله که فی نفسه مشروع است، اما اگر کسی آن را واجب تلقی کند، بدعت میشود؛ گرچه بدعت نسبی هم به نوبۀ خود دو گونه است: یک نوعش بدعتی است که سخت نزدیک به بدعت حقیقی است و نوع دیگرش بدعتی است که از بدعت حقیقی چندان دور است که سخت شبیه به یک سنت ناب است (1/ 197-200).