بخارا
بُخارا، شهر و استانی در جمهوری ازبکستان.
نامگذاری
دربارۀ نام بخارا نظرها متفاوت است. بعضی برآند که بخارا به معنای پرستشگاه است که در زبان سنسکریت به صورت ویهارا آمده است («دائرةالمعارف...»، I/ 289؛ IV/ 163، BSE3). جوینی مشابه این نظر را ابزار داشته، و بخارا از مجمع بزرگان هر دین نامیده است. وی مینویسد: اشقاق بخارا از بخار است و این لفظ به لغت بتپرستان اویغور و ختای نزدیک است که معابد ایشان را بخار گویند و در زمان گذشته نام شهر بُمْجِکَث بوده است (1/ 76). ابنحوقل مینویسد: بخارا را بومجکث نیز گفتهاند (1/ 482). به گفتۀ فرای: شهری به نام بُخار در ایالت بیهار هند وجود داشت که ریشۀ هر دو نام را ویهارا گفتهاند که بر معابد بودایی اطلاق میشود. احتمال دیگر آن است که نام بخارا (در ترکی قدیم بُخارَک = بُقارُق) مشتق از ویهارا باشد (ص 8؛ نیز ﻧﻜ : ایرانیکا، IV/ 511-513). چینیان از سدۀ 5م آن را نومی نوشتهاند که با نام نومیجکث مشهور و درعهد اسلامی مطابقت دارد. بخارا که نامی چینی آن را بوخو نوشتهاند (بارتولد، III/ 378). نخستینبار به احتمال در نوشتۀ هیسوآن تسانگ جهانگرد بودایی چینی که در 629م از بخارا دیدن کرده، آمده است. بعضی نام بوخو را بوخه خواندهاند (غفورف، 248). گمان میرود این همان بُقار در زبان ترکی- مغولی باشد که صورت سنسکریت آن ویهارا (پرستشگاه) بوده است.
به نظر میرسد که در بخارا و یا اطراف آن، همانند بلخ و سمرقند، پرستشگاه بوداییان وجود داشته است. وضع شهر مؤید
وجود پرستشگاهی در سدۀ 4ق/ 10م بوده است (بارتولد، همانجا) و مقدسی بنابر قولی ریشۀ نام بخارا را «کوه خوران» نوشته که گویا «ﻫـ» و «و» را برای تخفیف انداختهاند که «کخارا» شد. سپس «ک» را به «ب» بدل کردند تا ریشهاش از مردم پنهان ماند. وی بیتی را نیز در تأیید این نظر ارائه کرده است (ص
332). یاقوت از قول محمودبن داوود بخاری دو بیت با همان مضمون آورده است (1/ 519) که پذیرش آن دشوار مینماید. گروه دیگری از محققان این نظر را نمیپذیرند. هنینگ عنوان چینی بخارا را «پوخو»، و بنا به نوشتۀ شاوان «پو-خوئو» و ترکی آن را «بوقاراق» دانسته (II/ 10) که به معنای میمون و مابرک (فرخ) است (همو، I/ 503).
برسکههای مسین بخارا این نام به صورت «پوخار» آمده است. «رویداد نامۀ مسیحی سغدی» عنوان فارسی «خواتو» را در مورد بخارا به کار برده که به معنای خدا وبزرگ است و حالت جمع آن در متون بودایی به صورت «گودائوته» (= فوقائوته) آمده است (اسمیرنووا، 41). عنوان فرمانروایان بخارا، بخار خدات (سغدی: بوکارکودات) بود (همو، 43؛ ﻧﻜ : مدرس رضوی، 159، که بخار خدات را متأثر از زبان عربی؛ و اصل آن را بخار خدا دانسته است). عنوان سغدی «گَوْ» (= قو) از قدیمترین عنوانهای آسیای مرکزی است که پیش از سدۀ 4م بر سکههای ضرب شده در بخارا دیده شده است. بر سکههای مسین بخارا نخست واژۀ «پوخار» و در سمت چپ آن عنوان «گَو» ضرب شده است (همو، 56). واژۀ پوخار را میتوان برآمده از واژۀ سغدی «فوخار» به معنای نیکبخت دانست (همو، 57، حاشیۀ 127). گرشویچ و هنینگ آن را صورتی از واژۀ «فرخ» در پارسی میانه دانستهاند (گرشویچ، 68، ﺷﻤ 447؛ هنینگ، اسمیرنووا، همانجاها). در متنهای سغدی مسیحی «فوخار» به معنای فرخ صورت دیگری از واژۀ یاد شده در زبانپارسی میانه است (همانجا).
نرشخی مینویسد: در حدیثی نام بخارا «فاخره» آمده است (ص 30). سامی بخار را «دالفاخره» خوانده است (ص 6). محتمل است نام فاخره تصحیفی از نام فوخار بوده باشد. واژۀ «گَو» از واژۀ اوستایی «هواره» به معنیا زیبا و نیک برآمده، و در عنوان ایزدان به کار میرفتهاست. بر روی سکههای بخارا عنوان فرمانروای نیکبخت بخارا ضرب شده است (اسمیرنووا، 57). ابوالحسن عبدالرحمان نیشابوری در کتاب خزائن العلوم نام دهقان بزرگ بخارا را جَموک (حموک) نوشته، و متذکر شده است که جموک به زبان بخاری گوهر، و واژۀ گَتبه معنای شهر است و کسی که بزرگ باشد، او را به زبان بخاری جموک خوانند (ﻧﻜ : نرشخی، 7، 9)؛ در متن حموکت آمده است، ولی جموکت درستتر مینماید. اسمیرانووا جموک را درست میداند و برآن است که جموک نام دهقان و مهتر مهاجرانی بودکه در اسپیجاب شهری بنا کرد و آن را جموکت (شهر جموک) نامید (ص 32).
طبری در ماجرای قتل خاقان ترک در 119ق/ 737م به دست کورصول از افراد خاندان جموک ـ که اسمیرنووا او را «کولچور» نامیده (ص 33) ـ اصطلاح (اهل بیت حموکیین) را به کار برده است (7/ 125). در تایخ بخارا آمده که نامهای بخارا بسیار، و از جملۀ آنها نیمکجت است (نرشخی، 30). این نام با نام نومیجکت که بارتولد بدان اشاره کرده، نزدیک است (بارتولد، III/ 378). نرشخی با نام بومسکت را نیز برای بخارا یاد کرده، و نوشته است که در زبان عربی این شهر را مدینةالصفریه (شارستان رویین) و مدینةالتجار (شهربازرگانان) نامیدهاند و نام بخارا از همه معروفتر است (همانجا).
در 108ق/ 726م خوی چائوی چینی ضمن ارائۀ مطالبی پیرامون سرزمین «خو»؛ بخارا را شهر «آن» وبخشی از سرزمین «خو» نامیده است (غفورف، 248). در مآخذ چینی فرمانروای بخارا «آننئومی» و نیز «پو- هو» نامیده میشد و عنوان او «چژائو» بود (همو، 250). اسمیرنووا نیز همین عنوان را برای فرمانروایان بخارا ذکر کرده است (ص 24). از مطالب مندرج در روایات میتوان چنین نتیجه گرفت که چژائو که در مآخذ چینی بهصورت «تسیائو-میو» نیز آمده، با حموک در مآخذ اسلامی منطبق است (همو، 36). باید افزود که نام بخارا به صورت کنونی آن تا سدۀ 7م در مآخذ دیده نشده است (همو، 57، حاشیۀ 127). در دورۀ اسلامی بخارا را قبةالاسلام شرق (فرای، 50) و بخارا شریف (بارتولد، III/ 391) نیز خواندهاند.
دوران پیش از اسلام
بخارا در جلگۀ واقع در مسیر سفلای رود زرافشان و کنار کانال شاهرود (شهر رود) در مرکز بخارا واقع است (BSE3,IV/ 163). آگاهی دربارل بخارا به روزگار پیش از اسلام اندک است. در عهد باستان، ایرانیان در اطراف رود زرافشان جایگاهها و شهرهایی داشتن (بارتولد، III/ 378). داستان بنای بخارا با افسانه آمیخته است. در بعضی نوشتههای کهن بخارا دیه و جایگاه پادشاهان بوده که گویا افراسیاب آن را بنا کرده است. پس از آن، به صورت شهر درآمد و پادشاهان در فصل زمستان بدین شهر میآمدند. مغان گفتهاند که دربخارا آتشکدهای برپا بود و گویا گور افراسیب به دروازۀ معبد بر در شهر بخارا بوده سات (نرشخی، 23). ابوالحسن عبدالرحمان نیشابوری مدفن سیاوش را نیز در بخارا کنار دروازۀ غوریان و در نوروز پیش از برآمدن آفتاب مردم بخارا را در سوگ سیاوش نوحههاست، چنانکه در همۀ ولایتها معروف است و این سخت زیادت از3هزار سال است (ﻧﻜ : همو، 32-33).
وجود اشیائی از عصر مفرغ، نشانهای بر وجود زیستگاههایی در بخارا طی هزارۀ 2قم است، نام واحۀ بخارا در کتیبۀ داریوش در بیستون، «تاریخ» هرودت و نیز در اوستا نیامده است. میتوان چنین تصور کرد که بخارا در آن زمان جزو ساتراپنشین سغدیانان
(سغد) بوده است. مورخان دورۀ اسکندر نیز اطلاعی در این باب ندادهاند. تنها آریان و کوینتوس کورتیوس نوشتهاند: برساحل سفلای رودی که ما آن را به نام پولیتیمتوس (زرافشان) میشناسیم، پیش از آنکه آب رود در ریگزارها فرو رود و یا وارد دریاچۀ آمویه گردد، زیستگاههای متعددی وجود داشته است (فرای، 5-4). درسدۀ 2قم قبایلی بیابانگرد ظاهراً در واحۀ بخارا سکنی گزیدند (همو، 6). احتمالاً قدیمترین مدارک دربارۀ سکنای انسان در محل شهر کنونی بخارا مربوط به سدۀ نخست و اوایل سدۀ 2م است (همانجا). در کاوشهایی که در یکی از مساجد بخارای کنونی (مسجد مغاک عطار) توسط شیشکین صورت گرفت، در عمق 12 متری سفالینههایی به دست آمد که احتمالاً مربوط به سدۀ 1م است. مسجد مغاک عطار، ظاهراً همان مسجد ماخ در سدههای میانه است (همو، 7؛ نرشخی، 30).
اسکندر مقدونی پس از پایان درگیری در 331قم، پیشروی در آسیای مرکزی را آغاز کرد. فرمانروایان بلخ و سغد، همراه با هندوان زیر فرمان بِسوس ساتراپ بلخ، برای مقابله با اسکندر متحد شدند (دانی، 67). بسوس به بلخ رفت (همو، 69). زیرا در آنجا موقعیت استواری داشت. او توانست از پشتیبانی دو تن از بزرگان سغد به نامهای اُخیارتِس و اسپیتامِنِس بهرهمند شود. اسکندر درصدد دستگیری بسوس برآمد، ولی بسوس که از رویارویی مستقیم پرهیز داشت، به سوی آمودریا رفت، همۀ زورقها را نابود کرد و هرچه بر سر راه بود، به آتش کشید و خود را به اسپیتامنس رسانید. با پیشرفت اسکندر، اسپیتامنس به سوی بخارا عق نشست؛ اما بسوس در جای خود باقی ماند و اسیر شد (همو، 71). اسکندر که در مسیر خود، همه چیز را سوخته و ویران دید، ناگریز به بلخ بازگشت. اسپیتامنس این پیروزی را در بخارا که اقامتگاه زمستانی شاهان سغد بود، جشن گرفت (همو، 72-71).
بنابر نوشتۀ بعقوبی بخارا ازجمله شهرهای تابع شاهان ایرانبود (1/ 176). ابوالحسن عبدالرحمان نیشابوری بخارا را از جمله شهرهای خراسان نوشته است (ﻧﻜ : نرشخی، 16). وی از رودی بزرگ جاری به سوی سمرقند یاد کرده است که آب آن به شنزارها میرفت و گِل بسیار به همراه میآورد تا به فرب یکی از نواحی بخارا میرسید. تا اینکه موضع بخارا «آکنده شد و زمین راست شد و آن رود عظیم سغد شد و این موضع آکنده بخارا شد و مردمان از هر جانب جمع آمدند و آنجا خرمی گرفت و مردمان از جانب ترکستان آمدندی... آن مردمان را این ولایت خوش آمد، اینجا مقام کردند و اول در خیمه و خرگاه ایستدند و به روزگار، مردم گردآمدند و عمارتها کردند» (ﻧﻜ : همو؛ 7-8).
بهنظر میرسد که هفتالیان از اواسط سدۀ 5م بر واحۀ بخارا و نیز بر بخشش بزرگی از مناطق فرهنگی شرق ایران فرمانروایی داشتند و به احتمال عناصر ترک و آلتایی نیز در میان هفتالیان بودهاند، اما بخش عمدۀ مردم از نظر زبان به ظاهر، و از نظر فرهنگ قطعاً ایرانی بودهاند (فرای، 11). در تاریخ بخارا از قول ابوالحسن عبدالرحمان نیشابوری که ظاهراً به دورل مورد نظر (سدههای 5 و6م) مربوط میشود، شخصی است به نام ابروی (ابرزی) فرمانروای هفتالیان بر واحه حکومت میکرد که چون بزرگ شد، ستم پیشه کرد. مردم از جمله دهقانان و توانگران از آن ولایت گریختند و به ترکستان رفتند. آن مردمان که به خارا مانده بودند، به نزدیک مهتران خود کس فرستادند و از جور ابروی فریاد خواستند. آن مهتران و دهقانان به نزدیک پادشان ترکان قراچورین رفتند. او نیز فرزند خود یَنگ ـ تِگین را که در متون فارسی به نام «شیر کشور» معرفی شده است، با سپاهی بزرگ به بخارا فرستاد. حاصل این لشکرکشی، ورود فرزند قراچوین به بخارا و اسیر و کشتهشدن ابروی، فرمانروای هفتالیان بود (ﻧﻜ : همو، 8-9؛ فرای، 11-12؛ گومیلف، 115-116). به احتمال ابروی (ابزی) آخرین فرمانروای هفتالیان در واحۀ بخارا بود. فردوسی که ماجرا را به شرح آورده، خاقان ترک را خاقان چین نوشته است، ولی به درستی بخارا را لشکرگاه شاه هیتال نامیده است (8/ 158):
بخارا پر از گرز و کوپال بود / که لشکرگاه شاه هیتال بود
فردوسی منطقۀ فرمانروایی خاقان را در این دوره که ظاهراً باید نیمۀ دوم سدۀ 6م باشد، از چین تا بخارا نوشته است: زچین تا بخارا سپاه ویند (8/ 175). معلوم نیست در زمان هفتالیان، منطقۀ سفلاوی رود زرافشان تابع ایران بوده است، یا نه؟ ولی دریک نکته جای تردید نیست و آن وجود بخارا به عنوان ناحیۀ مرزی میان ایرانیان و ترکان بوده است (همو، 8/ 158-186).
بعضی برآنند که گویا بهرام پنجم شاه ساسانی (420-438م) بخارا را به عنوان مرز با ترکان برگزید و فرمان داد تا برجی بر فراز آن ساخته شود (غفورف، 197). بنای برج تا اندازهای مؤید آن است که بخارا به عنوان شهری مرزی تابع دولت ساسانی بوده است. در عهد انوشیرون، پادشاه ترکان که دینوری نام او را «سنجبوخاقان» نوشته است. مردم خود را گرد آورد و به خراسان لشکر کشید و پس از تصرف شهرهای چاچ، فرعانه، کش و نسف تا بخارا پیش تاخت. انوشیروان پس از آگاهی از این ماجرا سپاهی انبوه به فرماندهی پسرش هرمزد را ــ که ولیعهد و جانشین وی بود ــ برای جلوگیری از تجاوز ترکان فرستاد. خاقان ترک که از نزدیک شدن هرمزد با خبر گردید، آنچه را تصرف کرده بود، رها نمود و به خاک خود بازگشت. انوشیروان نیز از فرزند خود خواست که از مرز بازگردد (دینوری، 68؛ غفورف، 218؛ مارکوارت، 65، حاشیۀ 1).