باشقیرستان
باشْقیرسْتان، از جمهوریهای خودمختار فدراسیون روسیه. مردم بومی آن، خود را باشقورت، و سرزمین خویش را باشقورستان مینامند (ESB3, III/ 59,67). نام باشقیر در آثار مؤلفان اسلامی به گونههای مختلف باشغرد، باشجرد، بشجرد، بسجرت (اصطخری، 225؛ ابن حوقل، 335)، باشغرت (قزوینی، 609)، باشقرد (دمشقی، 106؛ ابوالفدا، 206؛ ابنسعید، 115).، بشکرد (حدودالعالم، 120) و بشخرت (اشکالالعالم، 153) نیز آمده است.
مساحت باشقیرستان 600‘143 ﻛﻤ 2 و مرکز آن شهر اوفاست. این سرزمین در میان بخش اروپایی و آسیایی روسیه در نزدیکی کوههای اورال واقع است. نواحی غربی آن جلگهای، و نواحی شرقی آن کوهستانی است («دائرةالمعارف جغرافیایی...»،I/ 202). دمای این سرزمین در تابستان میان°16 تا °20 و در زمستان°14- تا °17- سانتیگراد و متوسط بارندگی 300 تا 600 میلیمتر در سال است. بلایا و اوفا از عمدهترین رودهای این سرزمینند. بیش از 40٪ اراضی آنجا جنگلی است («فرهنگ دائرةالمعارفی...»، 117). باشقیرستان شامل 54 منطقۀ کشاورزی، 17شهر و 41 شهرک است (همانجا).
شهراوفا مرکز این جمهوری مطابق آمار 1991م/ 1370ش دارای 000‘097‘1 نفر جمعیت است (بریتانیکا) و در°54 و ´40 عرض شمالی و °56 طول شرقی واقع شده است («اطلس... »،181). جمعیت جمهوری باشقریستان در 1985م/ 1364ش بالغ بر 000‘858‘3 نفر بوده است که 62٪ آن در شهرها سکنێ داشتهاند. شمار باشقیرها در این جمهوری کمتر از روسها و تاتارهاست. در آمار 1970م از کل جمعیت000‘833‘3 نفری باشقریستان، حدود 892 هزار نفر باشقیر، 000‘ 546‘1 نفر روس، 945 هزار نفر تاتار و بقیه از دیگر اقوام بودهاند («فرهنگ دائرةالمعارفی»، همانجا؛ BSE3, XXIV(2)/ 504). در 1959م حدود 4/ 42٪ از جمعیت باشقریستان را روسها تشکیل میدادند که در 1979م به 3/ 40٪ کاهش یافت (بنیگسن، 9).
در نیمۀ دوم هزارۀ نخست قم، در جنوب باشقیرستان اقوام آرایایی تبار سرمت سکنێ داشتند که کار عمدۀ آنان دامپروری بود. در هزارۀ نخست میلادی نفوذ کوچندگان ترکزبان به جنوب اورال آغاز گردید. اینان در پایان این هزاره در سراسر منطقۀ باشقیرستان پراکنده شدند و اقوام بومی را در خود مستحیل کردند. در حدود سدههای 9-10م نخستین آگاهی مکتوب دربارۀ باشقیرها با عنوان بسچرت پدید آمد (BSE3, III/ 67).
نام باشقورت را پدید آمده از دو نام ترکی «باش» به معنی سر و «قورت» یعنی گرگ دانستهاند. ابنفضلان آنان را از قبایل ترک میداند و در زمان او باشقیرها هنوز بتپرست بودهاند. ادریسیبسجرت (باشقیر) را میان دو سرزمین بجناک و بلغار نوشته (2/ 834)، و شامل دو بخش داخلی و خارجی از قبایل ترک نامیده است (2/ 922). تشکیل قومی باشقیرها را محققان در همین دوره نوشتهاند (BSE3، همانجا).
در 626ق/ 1229م لشکریان تاتار و مغول به باشقیرها حمله بردند که سرانجام در 633ق/ 1236م به تبعیت باشقیرها از باتو منجر گردید (رشیدالدین، 1/ 666؛ «دائرةالمعارف تاریخی...»، II/ 182) و سرزمین باشقیر در محدودۀ قلمرو شیبان فرزند جوجی، برادر باتو قرار گرفت (همانجا). پس از سقوط اردوی زرین در نیمۀ دوم سدۀ9ق/ 15م در جنوب شرق باشقیرستان، چند خاننشین پدید آمد. غرب باشقیرستان تابع خاننشین تاتار، و شمال شرق آن تابع اردوی سفید سیبری شد؛ جنوبیها نیز که بیشتر باشقیرها را تشکیل میدادند، جزو اردوی توغای (توقای) شدند (همانجا؛ آکنیر، 77). پس از الحاق خانت غازان به روسیه در 959ق/ 1552م باشقیرها تابعیت روسیه را گردن نهادند («دائرةالمعارف تاریخی»، همانجا). ایوان مخوف، تزار روسیه طبق وصیتنامۀ سال 980ق/ 1572م فرزند خود را به فرمانروایی منطقۀ غازان منصوب نمود که باشقیرستان بخشی از آنجا بود (بروکهاوس، II/ 340).
در 982ق/ 1574م در اوفا پادگانی نظامی استقرار یافت و این ناحیه در 994ق/ 1586م به شورت شهری دارای اهمیت اداری درآمد (آکنیر، 78). در اواخر سدۀ 16و اوایل سدۀ 17م پس از اعلام انحلال خاننشین سیبری، منطقۀ باشقیرستان به تابعیت دولت روسیه درآمد، ولی این کار با مقاومتهای سختی از سوی مردم باشقیر همراه شد («دائرةالمعارف تاریخی»، همانجا). در آن زمان در جنوب و شرق باشقیرستان دامپروری، و در غرب و شمال آن، کشاورزی اقتصاد غالب بود. در سدههای مذکور مهاجرت روستاییان روسی به باشقیرستان فزونی گرفت. اینان فراریانی بودند که برای رهایی از ستم ملاکان روسی به دیگر نواحی میگریختند. در نیمۀ دوم سدۀ 17 و نیمۀ نخست سدۀ 18م باشقیرها برای رسیدن به آزادی به پا خاستند. ولی این قیامها از سوی دولت روسیه بیرحمانه سرکوب شد (همان، II/ 183). در 1117ق/ 1705م قیام بزرگی در باشقیرستان روی داد که هدف آن جدایی از روسیه و نزدیکی با د.لت عثمانی بود. این قیام در 1123ق/ 1711م به شدت سرکوب شد (کالیسُف، 1/ 200). در سالهای 1187-1189ق/ 1773-1775م باشقیرها به قیام قزاقها به رهبری امیلیان پوگاچف پیوستند و در پیکار روستاییان با دولت روسیه مشارکت ورزیدند (همو، 1/ 234؛ «دائرةالمعارف تاریخی»، نیز آکینر، همانجاها). قیام به شدت سرکوب، و پوچاگف در 10 ژانویۀ 1775 اعدام شد (کالیستف؛ 1/ 235).
در دوران انقلاب 1917م روسیه، به رغم نهضتی ملیتگرا که به همت مسلمانان در باشقیرستان پدید آمد. در سالهای جنگ داخلی، باشقیرستان چند بار از سویی بلسویکها و مخالفان آنها دستبهدست شد. در 23 مارس 1919ق/ 3 فروردین 1297ش باشقیرستان به عنوان نخستین جمهوری خودمختار درون اتحاد جماهیر شوروی اعلام موجودیت کرد، ولی حملۀ نیروهای دریا سالار کُلچاک اجرای این برنامه را بر هم زد. سرانجام پس از ژوئن 1919 شهر اوفا به تصرف بلشویکها درآمد و برنامۀ پیوستن باشقیرستان به شوروی تحقق یافت (آکینر، 79).
زبان باشقیری متعلق به گروه زبانهای ترکی است (بنیگسن، 257). میتوان این زبان را جزو گروه زبان قپچاق و نیز گروه فرعی قپچاق-بلغار به شمار آورد. این زبان به دور بخش کوهستانی و استپی تقسیم میشود. بخش زبان کوهستانی شامل گویشهای جنوب غربی و نواحی مرکزی است که میان آنها تفاوتهای واژگانیف آوایی و ساختاری وجود دارد. در زبان باشقیری شماری وامواژههای مغولی، عربی، فارسی و روسی وجود دارد (آکینر، 82). به هنگام انقلاب روسیه، اقوام باشقیر و تاتار ناحیۀ ولگا ـ اورال در آستانۀ تبدیل به ملتی واحد با فرهنگ تاتاری قرار داشتند. باشقیرها گویشی ویژه داشتند که با زبان تاتاری قدری تفاوت داشت. با اینهمه، تاتاری در حکم زبان ادبی آنها بود. هر دو قوم باشقیر و تاتار از میراث فرهنگی مشابهی برخوردار بودند (بنیگسن، 71، 72). خط و کتابت باشقیرها تا 1929م عربی، و از 1929 تا 1939م لاتینی بود، و سرانجام در 1940م سیریلی شد (همو، 257؛ نیزﻧﮑ: آکینر، 84).
باشقیرها خدایان متعددی داشتند که ابن فضلان شمار آنان را 12 نوشته است؛ گذشته از آن حیواناتی چون مار و بلدرچین را نیز میپرستیدند (ص 108-109). از اوایل سدۀ 4ق/ 10م دین اسلام به منطقهای که اکنون تاتارستان نامیده میشود، راه یافت و در سدههای 5 و 6ق/ 11 و 12م به منطقۀ کنونی باشقیر نفوذ کرد. در سدۀ 8ق/ 14م مغولانِ فرمانروای اردوی زرین اسلام آوردند. این خود زمینه را برای گسترش اسلام فراهم آورد (بنیگسن،14-15 ). تزارهای روسیه از جمله پتر اول و الیزابت تلاش میکردند تا آیین مسیحیت ارتدکس را در سرزمینهای مسلماننشین برقرار کنند. این نیز سبب خشم مردم مسلمان و بروز حوادث ناگوار شد (همو، 42). با این وصف، در طول سدههای 10-12ق/ 16-18م گروهی ازمردم باشقیرستان به مسیحیت گرویدند (آکینر، همانجا). کاترین دوم، تزار روسیه کوشید تا در منطقۀ ولگا از خطاهای اسلاف خویش پرهیز نماید؛ بنابراین، تبلیغات ضداسلامی ممنوع گردید و به مسلمان اطراف رود ولگا، از جمله تاتارها اجازۀ بنای مساجد داده شد. وی در 1197ق/ 1783م در اورنبرگ مرکزی دینی (اسلامی) تأسیس کرد (بنیگسن، همانجا؛ نیز ﻧﮑ: ﻫ د، اورنبورگ). در اواخر سدۀ 12ق/ 18م اسلام به صورتی قاطع در میان قبایل کوچندۀ کوهستانهای باشقیرستان رواج یافت (بنیگسن، 29). مرکز دینی اورنبورگ چندی بعد به شهر اوفا منتقل شد. هماکنون نیز سازمان مسلمانان به نام مدیریت بخش اروپایی روسیه و سیبری در اوفا باقی، و مقر مفتی است. بیشتر مردم باشقیرستان سنی، و پیرو مهب حنفی هستد (آکینر، 84-85).
مآخذ
ابنحوقل، محمد، صورةالارض، بیروت، دارمکتبة الحیاة؛ ابن سعید مغربی، علی، بسط الارض فی الطول و العرض، به کوشش خوان ورنت، تطوان، 1958م؛ ابنفضلان، احمد، رسالة، به کوشش سامی دهان، دمشق، 1379ق/ 1960م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، به کوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840م؛ ادریسی، محمد، نزهة المشتاق، بیروت، 1409ق/ 1989م؛ اشکال العالم، منسوب به ابوالقاسم جیهانی، ترجمۀ علی عبدالسلام کاتب، به کوشش فیروز منصوری،تهران، 1368ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1870م؛ بنیگسن، الکساندر و مری براکسآپ، مسلمانان شوروی، گذشته، حال و آینده، ترجمۀ کاوه بیات، تهران، 1370ش؛ حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340ش؛ دمشقی، محمد، نخبةالدهر، به کوشش مِرِن، لاپیزیگ، 1923م؛ رشیدالدین فضلالله، جامعالتواریخ، به کوشش محمدروشن و مصطفى مووسی، تهران، 1373ش؛ قزوینی، زکریا، آثارالبلاد، بیروت، 1404ق/ 1984م؛ کالیستُف و دیگران، تاریخ روسیۀ شوروی، ترجمۀ ح.کامرانی، تهران، 1361ش؛ نیز: