زمان تقریبی مطالعه: 12 دقیقه

بارکزایی

بارَکْزایی، طایفه‌ای بزرگ از گروه قومی دُرانیها (ابدالیهای)ی پشتون در افغانستان و بخش جنوب شرقی ایران. این طایفه در افغانستان به بارَکزایی، بارَکزَی یا بارَکزای، و در ایران به بارکزایی و بارَکزِهی شهرت دارند. نام طایفه از دو کلمۀ بارک (نام نیای بزرگ طایفه) وزی (جمع زَی در زبان پشتو)، یازای و زِه (پسوند گونه‌ای به معنای فرزند و زادگان) ترکیب یافته است (خان، 57؛ ایرانیکا، III/ 742؛ افشاری یزدی، 1/ 110).
بنابر شجره‌نگاری پشتوهای افغان، بارک یکی از 4 فرزند زیرُک یا زیرَک بود که طایفه‌های بارکزی، پوپلزی، اَلِکُزی، اَچَکزی (یا «موسازی»، ﻧﻜ : خان، 64) را تشکیل دادند. بارک در سدۀ 8ق/ 14م و احتمالاً همزمان با امیرتیمور لنگ می‌زیسته است (الفینستون، II/ 96؛ دوپری، 333؛ ایرانیکا، همانجا؛ کارو، 12، نمودار؛ دربارۀ خاستگاه و ریشه و معانی نام این طایفه‌ها، ﻧﻜ : بیلو، 161؛ دربارۀ سرگذشت زیرک و فرزندانش، ﻧﻜ : خان، 58-57). برخی احتمال می‌دهند که طایفۀ بارکزایی از قوم بَرَکی یا بارَکی لوگار، و از قبیلۀ بارک ابل خَتَک بوده، و در زمانهای بسیار دور از آنها جدا شده‌اند و اکنون قرابت و وابستگی خود را با آنها از یاد برده‌اند (بلیو، 163).

قلمرو و پراکندگی جغرافیایی

در گذشته، بارکزاییهای افغانستان در جنوب قندهار (قس: GSE,II/ 634، که در شرق قندهار آورده) و در درّه «اَرغَسان» (ارغستان) و در کرانۀ رود هیرمند می‌زیستند (الفینستون، GSE;II/ 97، همانجا) و در حال حاضر با طایفه‌های دیگر درانی در این 3 منطقۀ بزرگ پراکنده‌اند: 1. غرب افغانستان در میان هرات و نزدیکیهای درۀ هیرمند که از چند سده پیش از دورۀ صفوی با گروههایی از ایلات دیگر به این ناحیه آمده، و به صورت پراکنده اقامت گزید‌اند. 2. منطقۀ بارکزایی‌نشین در دو واحۀ بزرگ قندهار و هیرمند وسطى در دو سوی تلاقی رودخانۀ هیرمند با ارغنداب. این ناحیه از سدۀ 12ق/ 18م قلمرو بزرگ بارکزاییها بوده، و اکنون نیز مرکز اصلی آنهاست. 3. ناحیۀ بارکزایی شمال افغانستان که از اواخر سدۀ 19م همراه گروههای دیگر ایلی به آنجا کوچیده‌اند. محل استقرار این دسته از بارکزاییها در شمال ناحیۀ بالا مرغاب تا غرب و شمال میمند، پیرامون قَیسار و جلایر است (ایرانیکا، III/ 743).

جمعیت، زبان و مذهب

آمارهای متفاوتی از جمعیت بارکزاییهای افغانستان در دو سدۀ گذشته داده‌اند. شمار خانوار آنها را به بیش از 30هزار (بلیو، الفمستن، همانجاها) تخمین زده‌اند. در 1346ش/ 1967م شمار آنها را 300 هزار تن دانسته‌اند (ﻧﻜ : GSE، ایرانیکا، همانجاها).
بارکزاییهای افغانستان به گویش پشتوی غربی سخن می‌گویند و مسلمان سنی مذهبند و همچون طوایف دیگر درانی به نماز و روزه سخت پای‌بندند. هریک از دهکده‌ها و اردوهای گروههای کوچندۀ بارکزایی یک ملا یا امام نیز دارد (GSE، همانجاها؛ خان،69).

سازمان اجتماعی ـ سیاسی

طایفه بارکزایی به 5 تیرۀ بزرگ بایی‌زی، نورالدین‌زی، عبدالله‌زی، رکن‌الدین‌زی و نصرت‌زی تقسیم می‌شدند (همو، نمودار ﺷﻤ 2). شیرمحمدخان (ص 183، نمودار) دوطاره را هم در زمرۀ تیره‌های بارکزایی آورده است. نورالدین‌زی مهمترین تیرۀ بارکزایی بود که خاندان محمدزایی از خاندانهای پادشاهی افغانستان و خاندان بزرگ اچکری از آن برخاستند (ایرانیکا، III/ 744).
رئیس هر تیره را مردان همان تیره و سرپرستان زیرتیره‌ها و خاندانهای آن از اعضای خانواده‌ای که منصب سرپرستی حق موروثی آن بود، با مشورت امیر کابل برمی‌گزیدند و در غیاب رئیس تیره، یکی از منسوبان نزدیک و برگزیدۀ او تیره را سرپرستی می‌کرد. رئیس طایفه فرمانروای قندهار و نمایندۀ امیر کابل و تابع دستورهای او بود. او در همۀ امور ایلی اقتدار مطلق داشت (خان، 68-67). ستیزه‌های حقوقی، مدنی ومالی را بزرگان و ریش‌سفیدان دهکده و دوستان دوطرف منازعه، یا قاضی دهکده که مسئول اجرای احکام اسلامی بود، حل و فصل می‌نمود (همو، 68).

سازمان اقتصادی

فعالیتهای عمدۀ اقتصادی در جامعۀ افغان در دست طوایف درانی بود و از این میان بارکزاییها صاحب گله‌های بزرگ و زمینهای گستردۀ قابل کشت و چمنزارهای بزرگ در ناحیۀ ارغستان، درکرانۀ هیرمند بودند. کشاورزان بارکزایی در نواحی حاصل‌خیز، و شبانان در نواحی دشتها می‌زیستند (گرگوریان، 30؛ خان، 65). بارکزاییهای منطقۀ میان هرات و درۀ هیرمند (ناحیۀ ارغستان) عموماً تا 1357ش کوچ می‌کردند. در این سال 696 خانوار کوچنده در 14 اردوی زمستانی در امتداد درۀ هریرود پراکنده بودند که بیشتر آنها تابستانها را در جنوب غور می‌گذراندند. بارکزاییهای واحۀ قندهار تا آغاز سدۀ 19م بیشتر کوچ می‌کردند، اما اکنون همۀ آنها، به ویژه ساکنان بخش جنوبی قندهار، یکجانشین شده‌اند. از بارکزاییهای شمال افغانستان در همان سال، 330 خانوار کوچنده و در 840 خانوار نیمه کوچنده بودند. یک چهارم بقیه هم کوچ کوتاه بهاره داستند و به کشاورزی می‌پرداختند. بیشتر آنها تابستانها را در چراگاههای کوهستانی سفیدکوه و بند ترکستان می‌گذراندند (برای شرح چگونگی کوچ این گروهها، ﻧﻜ : ایرانیکا، III/ 743-744). هر گروه کوچنده معمولاً یک «خیل» (یک‌صد چادر) یا یک کاله (کوچک‌تر از خیل) تشکیل می‌دادند که زیر نظر یک «سرخیل» عمل می‌کردند (خان،68).

پیشینۀ تاریخی

در تاریخ‌نوین سرزمین افغانستان بارکزاییها نقش مهمی داشته‌اند. از 1160ق/ 1747م که احمدخان ابدالی، سردار دودمان سدوزایی از طایفۀ پوپلزایی به کمک و دستیاری سران ابدالی کابل و قندهار، به ویژه حاجی جمال خان بارکزایی (د1184ق) به پادشاهی افغانستان رسید و خود را احمدشاه دُرانی (ﻫ م) خواند، مدتها شاهان یا امیران افغانستان از درینها، و وزیران از بارکزاییها برگزیده می‌شدند (همو، 64-63؛ گرگوریان، همانجا؛ لین‌پول، 299؛ نیز ﻧﻜ : EI2, I/ 231 ).
از 1235ق/ 1820م قدرت سیاسی در افغانستان به دست خاندان منتفذ محمدزایی، از تیرۀ نورالدین زی افتاد و بخش بزرگی از خاک افغانستان در اختیار فرزندان پاینده‌خان، پسرحاجی جمال‌خان بود. از بیست و چند فرزند پاینده‌خان، که به «برادران بارکزایی» شهرت داشتند، دوست محمدخان، نخستین امیر یا پادشاده بارکزایی، نقش بزرگ و مؤثری در تاریخ سیاسی این سرزمین ایفا کرد (ﻧﻜ : کارو، 267، نمودار). برادران بارکزایی به سبب اختلاف میان خود و جنگهای قبیله‌ای، به ویژه باسدوزاییها، نتواستند در ایجاد وحدت سیاسی در افغانستان و تشکیل یک دولت مرکزی مقتدر توفیق یابند. سرانجام برای تقویت بنیاد رشتۀ دودمانی خود با هم از در صلح درآمدند و طبق عهدنامۀ 1242ق/ 1826م، اراضی متصرفه را میان خود تقسیم کردند (غبار، 509-511، 513-514؛ نیز ﻧﻜ : کارو، 267ff؛ برای جنگهای قبیله‌ای و استیلای محمدزاییها برسدوزاییها، ﻧﻜ : گرگوریان، 90-73).
فرزندان دوست محمدخان نیزار (1235ق/ 1820ن تا 1307ش/ 1929م، بجزیک انقطاع کوتاه چندساله در زمان سلطنت دوبارۀ سدوزایی، در افغانستان حکمروایی می‌کردند. سپس سرداران پیشاور ـ که فرزندان سلطان محمد طلایی، برادر ناتنی دوست محمد، و از رقبای سرداران کابل بودند و به «مصاحبان» شهرت داشتند ـ از 1308ش جانشین امیران کابل شدند و تا 1352ش بر اریکۀ قدرت بودند، تا اینکه با اعلام نخستین جمهوری افغان، نظام پادشاهی در افغانستان رفت. استیلای سیاسی باکزایی حدود یک سده و نیم در افغانستان به درازا کشید. در تمام این دوره که خصوصیت قوم‌گرایی ایلی در آن مشخص بود، تمام طایفۀ بارکزایی، به ویژه شاخۀ محمدزایی، موقعیت ممتازی در مناصب بالای کشور و لشکری دولت افغانستان یافته بودند (ایرانیکا، III/ 743، دربارۀ جنگها و پادشاهی دوست محمدخان، ﻧﻜ : اقبال، 2؛ غبار، 517، 589؛ تزنزیو، 42، نیزﻧﻜ : بازورث، 215-214؛ لین‌پول، 300؛ همچنین برای وقایع سیاسی اجتماعی ونظامی افغانستان در دورۀ جانشینان دوست محمدخان، ﻧﻜ : غبار، 593-594، ﺟﻤ کارو، 267، نمودار).

بارکزاییهای ایران

گروهی از طایفۀ بارکزایی در جنوب شرقی ایران و در سیستان و بلوچستان زندگی می‌کنند. ورود بارکزایها را به این نواحی در اوایل سدۀ 13ق/ 19م نوشته‌اند (ﻧﻜ : ایرانیکا، III/ 618). اسناد تاریخی حاکی از استقرار کامل آنها در میانۀ سدۀ 13ق در سیستان است. در «کتابچۀ تحدید حدود بلوچستان»، خانوادۀ برکزایی (= بارکزایی) و خوانین آنها از جملۀ چاکران مطیع دولت ایران، و حکومتشان در سیستان طبق مقررات داخلی ایران به شمار آمده است (ص 301، 304).
نسب این گروه بارکزایی را به امیرشاهوخان نامی از خویشاوندان حاجی جمال‌خان و دو فرزنداو، امیر کلان‌خان و امیر نایب‌خان می‌رسانند. ظاهراً پس از برخاستن اختلافهای طایفگی میان بارکزاییها، میربابکرخان و میرنوراخان پسران امیرکلان‌خان، و میرباران‌خان نوۀ امیر نایب‌خان با خانواده‌ها و وابستگانشان از ناحیۀ نوده فرخ در افغانستان به سیستان مهاجرت کردند. بعدها میرباران‌خان با وابستگانش به بلوچستان کوچید و در آنجا اقامت گزید (افشارسیستانی، مقدمه‌ای برشناخت ایلها...، 2/ 933، نیز عشایر...، 373، مقدمه‌ای برشناخت طوایف...، 95). این گروه بعداً به نام بزرگ خاندانشان به «باران‌زایی» یا «باران‌زهی» شهرت یافتند (همو، عشایر، 381).
افضل‌الملک کرمانی در شرح طایفه‌های مستقر رد بلوچستان در اوایل سدۀ 14ق از 50 خانوار بروکزاده (= بارکزاده) ساکن در دزک (زاهدان کنونی) یاد می‌کند (ص 95، 103). هنری فیلد در 1313ش به طایفه‌ای افغانی تبار به نام باران‌زایی در جالق و دره‌دزک اشاره می‌کند (ص 241-240) و رزم‌آرا از این طایفه در بمپور و دزک یاد می‌کند (ص 45-46) و می‌نویسد: این گروه ابتدا در درۀ ‌دزک و جالق می‌نشستند و در زمان بهرام‌خان بارکزایی قدرت یافتند و از طایفۀ بزرگزایی یا بزرگ‌زاده در دزک سلب قدرت کردند (نیز ﻧﻜ : فیلد، همانجا). لمتن در شرح اراضی خالصۀ سیستان به طایفۀ بارانی (احتمالاً همان طایفۀ باران‌زایی است) و سرپرست طایفۀ سردار غلامحسین بارانی اشاره می‌کند (ص 247).

پراکندگی جغرافیایی و جمعیت

بارکزاییها در سراسر بلوچستان پراکنده‌اند و بیشترشان در نواحی سراوان، ایرانشهر، سرباز و زاهدان زندگی می‌کنند.میرزامهدی در شرح ناحیۀ دزک و توابع آن در 1292ق به 40 خانوار طایفۀ باران زهی در شصتان اشاره می‌کند (ص 183). جهانبانی جمعیت کل طایفۀ بارکزایی را در سراوان 510 خانوار، و جمعیت تیرۀ بارکزایی از تیره‌های هفتگانۀ طایفه را 100 خانوار آورده است (ص 25، ضمیمه)؛ همچنین از 40 خانوار بارکزایی نیز در دهکدۀ کومیتک‌سرباز و 310 خانوار باران‌زهی، با محاسبۀ 50 خانوار جمشیدزهی که خود طایفه‌ای مستقل از باران‌زهی یا بارکزهی است، در دهکده‌های کوران و کهن‌ملا یاد می‌کند (همو، 47، 52، ضمیمه).
جمعیت بارکزاییها در 1361ش، 7 هزار تن و در 1363ش، 700‘3 خانوار آمده است (ﻧﻜ : افشار سیستانی، مقدمه‌ای بر شناخت طوایف، 108، 110). در 1377ش تنها 55 خانوار از طایفۀ باران‌زهی سروران و 11 خانوار از باران‌زهی سراوران و11 خانوار از باران‌زهی چابهار و 25 خانوار از طایفۀ بارکزهی ایرانشهر بلوچستان کوچ می‌کردند (ﻧﻜ : سرشماری...، 54، 58).

ساختار اجتماعی ـ سیاسی

ساختار رده‌بندی ایلی در طایفۀ بارکزایی پراکنده در بلوچستان و سیستان، از نظر ملاکهای مردم‌شناختی ناروشن است. در تقسیم‌بندی سازمان ایلی 6 تا 12 تیره منسوب به طایفه‌های بارکزایی و باران‌زهی نام برده شده است (ﻧﻜ : جهانبانی، 25، 47، ضمیمه، افشار سیستانی، همان، 97-100، عشایر، 375-380؛ مجموعۀ اطلاعات...، 78؛ طبیبی، 360، 364). تمام رده‌بندیهای مربوط به ساختار اجتماعی ـ سیاسی طایفۀ بارکزایی به سبب درهم آمیختن مثلاً قشرهای اجتماعی‌جامعۀ بلوچ، مانند «ارباب» و«دُرزاده» با تیره در رده‌بندی ایلی (ﻧﻜ : جهانبانی، 25، ضمیمه)، یا به شمار آوردن برخی از خانواده‌هایی بارکزایی با نام خانوادگی، مانند مرادی، صداقتی و ابراهیم‌نژاد در رده‌بندی تیره‌های «جنگی» از طایفۀ بارکزایی (ﻧﻜ : افشار سیستانی، همانجاها)، از لحاظ اعتبار علمی نادرست و استنادناپذیر است.
امروزه بارکزاییها با بلوچها درآمیخته، و هویت قومی خود را از دست داده، فرهنگ بلوچی یافته‌اند و به زبان بلوچی سخن می‌گویند. بارکزاییها خود را در سنجش با قومهای بیرون از جامعۀ بلوچ، عضوی از جامعۀ بلوچ می‌دانند، اما در میان بلوچها، طایفه‌ای غیربلوچ به شمار می‌آیند (ایرانیکا، III/ 599, 618).

پیشینۀ تاریخی

بارکزاییها با ایجاد رشته‌های پیوند سببی با سرکردگان ایلات و طایفه‌های مکران به‌تدریج بر قدرت خود در منطقه افزودند و یکی از دودمانهای حکومتگرا را در بلوچستان پدید آوردند. بهرام‌خان باران‌زایی یکی از امیران بزرگ بارکزایی بود که در 1325ق/ 1907م با یاری و همراهی سعیدخان، پسر حسین‌خان، والی بلوچستان، به بمپور و فهرج حمله کرد، سعیدخان تسلیم شد و به حکومت بلوچستان منصوب گردید، اما قدرت واقعی در بلوچستان همچان در دست بهرام باران زهی بود. پس از مرگ بهرام‌خان در 1299 یا 1300ش، امیردوست محمدخان، عموزاده‌اش جانشین او شد و حکومت بلوچستان را در دست گرفت (همان، III/ 618-619؛ نیز ﻧﻜ : افشار سیستانی، مقدمه‌ای بر شناخت طوایف، 103-105).
نفوذ سیاسی بارکزاییها در دورۀ دوست محمدخان بر بخشش بزرگی از جنوب‌شرقی ایران و مناطقی در بلوچستان هند (بلوچستان کنونی پاکستان) گسترش یافت. او در دوران حکوتش از درآمد خالصه برای عمران و آبادی بلوچستان هزینه کرد و 200 غلام تفنگدار و اسلحۀ بسیاری فراهم آورد و ناحیۀ سراوان را که قلاع استواری داشت، به پدر و به برادرش سپرد. وی در ایجاد اتحاد میان گروههای مختلف بلوچ بسیار کوشید، اما دراین کار توفیق نیافت. رضاشاه که بارکزاییها را خطری دربلوچستان می‌پنداشت، در 1307ش سپهبد امان‌الله جهانبانی را به فرماندهی لشکری به بلوچستان فرستاد. او به قلعۀ بمپور، مرکز اقامت دوست محمدخان حمله برد و او را دستگیر کرد و به تهران آوردکه یک سال بعد اعدامش کردند (ایرانیکا، III/ 744؛ افشار سیستانی، همان، 105-108؛ مقدمه‌ای بر شناخت ایلها، 2/ 938-939؛ ایرانیکا، III/ 619).
پس از اعدام دوست محمدخان، خانواده‌اش همراه گروهی از بارکزاییها به قلمرو انگلیس در پاکستان پناهنده شدند و با رفتن انگلیسیان از منطقه، دوباره به ایران بازگشتند و زمینهای خالصه را که در آن کشاورزی می‌کردند و منبع اصلی درآمدشان تا 1307ش بود، بازپس گرفتند (همان، III/ 620).

مآخذ

افشارسیستانی، عشایر و طوایف سیستان و بلوچستان، تهران، 1370ش؛ همو، مقدمه‌ای برشناخت ایلها، چادرنشینان و طوایف عشایری ایران، تهران، 1366ش؛ همو، مقدمه‌ای بر شناخت طوایف سرگلزایی و بارکزایی، تهران، 1366ش؛ افشار یزدی، محمود، افغان‌نامه، تهران، 1359ش؛ افضل‌الملک کرمانی، محمود، «بلوچستان»، یادگار، 1328ش، س 5، ﺷﻤ 8؛ ترنزیو، پیو ـ کارلو، رقابت روس و انگلیس در ایران و افغانستان، ترجمۀ عباس آذرین، تهران، 1359ش؛ جهانبانی، امان‌الله، سرگذشت بلوچستان و مرزهای آبی آن، تهران، 1338ش؛ خان، شیرمحمد، تواریخ خورشید جهان، لاهور، 1311ق؛ رزم‌آرا، علی، جغرافیای نظامی ایران: مکران، تهران، 1320ش؛ سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده (1366ش)، نتایج تفصیلی (استان سیستان و بلوچستان)، مرکز آمار، ایران، تهران، 1369ش؛ طیبی، حشمت‌الله، مبانی جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی ایلات و عشایر، 1374ش؛ غبار، غلام محمد، افغانستان در مسیرتاریخ، قم، 1359ش؛ «کتابچۀ تحدید حدود سیستان و بلوچستان»، فرهنگ ایران زمین، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1368ش، ج 28؛ لین‌پول، استانلی، طبقات سلاطین اسلام، ترجمۀ عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1312ش؛ مجموعۀ اطلاعات و آمار ایلان و طوایف عشایری ایران، مرکز عشایری ایران، تهران، 1361ش؛ میرزامهدی خان سرتیپ قاینی، «کتابچۀ سیاحت‌نامۀ بلوچستان» به کوشش ایرج افشار، فرهنگ ایران‌زمین، تهران، 1368ش، ج 28؛ نیز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.