بارزانی
بارْزانی، عنوان جمعی از تیرهها و عشیرههای مختلف قبایل کرد که در تاریخسیاسی معاصرکردان، به ویژه در ایران و عراق نقش مهمی داشتند. این گروه به بارزان ــ روستایی واقع در شمال زاب اعلى و در منتهىالیه شمال عراق ــ منسوبند. بارزانیها را برخی اصلاً از تیرههای قبیلۀ کرد زیباری (مردوخ، 1/ 78؛ عزاوی، 2/ 196)، و برخی دیگر مستقل دانستهاند (مصطفێ، 11؛ دربارۀ نام بارزان و اشتیاق آن، نک : انتصار، 54 ؛ بدلیسی، 147). در منابع مکتوب متقدم از قبیله یا عشیرۀ بارزان نام نبردهاند و بنابر اطلاعات تاریخی، بارزانی از پیوستن مردمی از قبایل و تیرههای مختلف کرد به «شیخ بارزان» که یکی از شیوخ طریقت نقشبندیۀ ساکن در روستای بارزان بود، شکل گرفته است (مصطفى، همانجا؛ ایگلتن،16؛EI2, I/ 1072).
شیخ محمد، از نقشبندیهای ایران، در اوایل سدۀ 13ق به سلیمانیۀ عراق رفت و در نواحی کوهستانی آن دیار ماندگار شد و پیروانی یافت. پس از او فرزندش شیخ سید طه نهری، از نوادگان عبدالقادر گیلانی بود ـ بر روستای بارزان غلبه یافت و آنجا را مرکز تبلیغ خود قرار داد و طریقت را میان کردها گسترش داد و به شیخ بارزان نامبردار شد و پس از آن عقاب و پیروانش به بارزانی مشهور شدند (مصطفى، 17-18؛ درّه، 194؛ دربارۀ طریقت او، ﻧﻜ : دملوچی، 65؛ بروینسن، 347-346). یکی از جانشیان او به نام عبدالسلام اول در منطقه شهرتی یافت و به سبب ابراز بعضی اعتقادات، رقبایش او و پیروانش را دیوانه خواندند (مصطفى، 19؛ بروینسن، همانجا) و به گمراهی منسوبش کردند. به سبب ترویج این اعتقادات، یکی از سران طریقت به نام شیخ عبیدالله نهری ـ که بر آن بود عبدالسلام طریقت نقشبندی را به گمراهی کشیده ـ بر ضد او برخاست و برخی از طوایف کرد را بر او شوراند و عبدالسلام به ناچار گریخت (دملوجی، 65-66). پس از او پسرش شیخ محمد رشتۀ کارها را در دست گرفت و چون شیخ عبیدالله گردن نهاد، خلیفۀ او شد و شهرتی یافت. بارزانیها شیخ محمد و پدرش عبدالسلام را مهدی موعود میخواندند (بروینسن،347).
شیخاحمد و ملا مصطفى دو تن از نامدارترین رهبران بارزانی و پسران این شیخ محمد بودند (همو، 347،344؛عزاوی، 2/ 234؛ کوچرا، 146؛ قس: مصطفى، همانجا؛ دره، 194-195؛ دربارۀ عقاید مهدویت بارزانیها و ارتباط آن با ملیتگرایی شیوخ بارزانی، ﻧﻜ : بروینسن، 331-329). در دوران شیخ احمد و ملامصطفى، بارزانیها به صورت یک جامعۀ قبیلهای منسجم که از چند تیره تشکیل میشد، درآمدند. برخی آن را دو تیره، برخی دیگر 4 تیره و گروهی آن را مرکب از 6 تیرۀ شیروان، مِزوری، بَروش (بروژ)، دُله میری، نیکان و نیروا دانستهاند (عزاوی، 2/ 197؛ مصطفى، 13-14؛ ایگلتن، 28، 16). بیشتر این تیرهها از 1324ق/ 1906م به اینسو از ایلها و قبایل بهدینان (بادینان) هکّاری و زیباری و مزوری به بارزانیها پیوستهاند (عزاوی، 2/ 195،190-197؛ ایگلتن، همانجا). محمدامین زکی تیرۀ مزوری را از بازماندگان «میسوری» یا «میسری» عهد آشوریهای ساکن در منطقه (ص 410)، و درّه تیرۀ ریکانی را رقیب و دشمن بارزانی دانسته است (ص 299).
ناحیۀ نسبتاً بزرگی که بارزانیها در آن سکنى داشتند، علاوه بر روستای بارزان، شامل حدود صد روستای کوچک و بزرگ در سرزمینی کوهستانی در کرانۀ شمالی رود زاب اعلى در شمال اربیل، اطراف عَقره، شرق روکچوک (رود کوچک) و شمال غربی کوه کونده به موازات مزر ترکیه میشده است (عزاوی، 2/ 196؛ مصطفى، همانجا).
بارزانیها همه شافعی مذهب، و پیرو طریقۀ نقشبندیهاند و به گویشی از زبان کردی شاخۀ کُرمانجی سخن میگویند. بیشتر افراد بارزانی کشاورزند و درگذشته به پرورش تاک و کشت تنباکو، حبوبات و برنج اشتغال داشتند و عمدتاً با شهر موصل تجارت میکردند (زکی، همانجا؛ طبیبی، بیست وسه؛ نیز ﻧﻜ : عزاوی، همانجا). جمعیت بارزانیها در 1310ش، 750‘2 خانوار (زکی، 409)، و در سرشماری 1326ش، 762‘10 تن بوده است (مصطفى، 14). ایگلتن جمعیت مهمترین تیرۀ بارزانیها، یعنی شیروانی را 800‘1 خانوار نوشته است (ص 28).
از دیدگاه تاریخی آنچه دربارۀ بارزانیها میدانیم، عمدتاً از دورۀ شیخ عبدالسلام دوم آغاز میشود که تاریخ اجتماعی و سیاسی این جماعت کرد به طور نسبتاً منظم و مفصل نوشته شده است. عبدالسلام دوم، جانشین شیخ محمد، دوران کواتاهی زمام امور بارزانیها را در دست داشت. پس از مرگ او در 1332ق/ 1914م، برادرش شیخ احمد رشتۀ کارها را در دست گرفت. گفتهاند: وی نیز عقاید نوینی ابراز کرد، تا آنجا که دین جدیدی آورد و خود را تجسّم خدا دانست و بعضی از محرمات را حلال شمرد (مصطفى، 24؛ دره، 194-195؛ کوچرا، 145-146؛ بروینسن، 347). بعضی برآنند که عقاید ترکیبی از اسلام و مسیحیت بود و این با مخالفت شدید دیگر قبایل کرد روبهرو شد. گرچه شیخ احمد بعدها به اسلام سنتی بازگشت، ولی نتوانست دوستی و اتحاد قبایل را به دست آورد (انتصار، 54) از اوایل ایام زمامداران شیخاحمد، برادرش ملامصطفى بهتدریج ادارۀ بعضی امور بهویژه کارهای سیاسی و نظامی بارزانیها را به دست گرفت و به رهبری برجسته و نامور تبدیل شد و نقش مهمی در تاریخ اجتماعی و سیاسی کردهای عراق ایفا کرد. درواقع شیخ احمد رهبری روحانی قوم، و ملامصطفى رهبری سیاسی را بر عهده داشت (ایگلتن، 17؛ نیز ﻧﻜ : اُبالانس، 177؛GSE,II/ 648 ).
از دورۀ عبدالسلام دوم، جنگها و مبارزات بارزانیها با طوایف مخالف و رقیب، و نیز دولتهای عثمانی، ایران و عراق آغاز شد. پس از اینکه ملامصطفى قدرت گرفت، این جنگها به اوج خود رسید. عبدالسلام نخست با رقبای عمدۀ خود، خاصه اکراد زیباری به جنگ برخاست و چند بار نیز برضد حکومت عثمانیِ موصل قیام کرد (بروینسن،347، 294-293) و نفوذ خود را بر شماری از قبایل و عشایر کرد منطقه تحمیل نمود و سرزمین بزرگی را زیر سلطه گرفت (دره، همانجا؛ مصطفى، 20). با آنکه در 1327ق وی با ناظمپاشا، والی بغداد صلح کرد، ولی مدت بعد با شروع جنگ جهانی اول از فرصت استفاده کرد و نه تنها مالیات نپرداخت، بلکه به عقره نیز هجوم برد و بر ضد سلیمان نظیف، والی عثمانی موصل دست به شورش زد. بعضی این شورش را به تحریک روسها و برای تضعیف عثمانیان دانستهاند. بههرحال، وی شکست خورد و به ارومیه در ایران گریخت، ولی به زودی دستگیر، و به موصل منتقل شد و در آنجا اعدامش کردند (دملوجی، 98-105؛ کنن، 40؛ کوچرا، 145).
جانشین او شیخ احمد از یک سو با ازدواج با دختر شیخ زیباری کوشید به دشمنی دیرینه خاتمه دهد، و از سوی دیگر برخلاف عبدالسلام به عثمانیان گرایید و با انگلیسیان در عراق به جنگ برخاست (کنن، 41) و بار دیگر با همکاری اکراد زیباری به مواضع و منافع انگلیسیان که از 1920م بر عراق قیمومت یافته بودند، هجوم برد (دره، همانجا). وی در 1310ش/ 1931م به حمایت از شورشیان کرد آرارات برخاست (کوچرا، 147؛ بیات، 36) و سال بعد با اسکان آشوریانی که از ترکیه اخراج شده بودند و بنا به صلاحدید انگلستان قرار بود در بارزان یا روستای مجاور آن سکنى یابند، به مخالفت برخاست و مجبور شد با نیروهای زمینی و هوایی دولت قیمومت بجنگد و به شکست سنگینی تن در دهد (ابالانس، 25؛ اشمیت، 146). از سوی دیگر شیخ رشید لولان، رهبر نقشبندیان قبایل کرد برادوست، و نیز قبایل زیباری به بارزانیها احمد و یارانش در 1933م به ترکیه گریختند (اشمیت، 145-146؛ اتصار، همانجا؛ کنن، 40). چندی بعد دولت وقت عراق اعلام عفو عمومی کرد و شیخ احمد و ملا مصطفى به عراق بازگشتند و به اجبار در حله و سپس در سلیمانیه سکنى گزیدند (ایگتلن، همانجا؛ بروینسن، 347؛40 ؛ کوچرا، 145-152؛ I/ 1072،.EI2).
شیخ احمد و ملا مصطفى در 1322ش/ 1943م از سلیمانیه گریختند و به بارزان رفتند (انتصار، 55). از همین تاریخ ملامصطفى عملاً رهبری سیاسی و نظامی بارزانیها را بر عهده گرفت و برای تشکیل جبههای واحد از کردها، به اتحاد با برخی از عشایر دست زد و بر دولت عراق شوریدو در نخستین تهاجم پیروز شد (کنن، 41؛ بروینسن، 348-347؛ کوچرا، 172-173، 181). آنگاه دولت عراق حق خودمختاری کردها را تأیید کرد، ولی چندی بعد آن را نادیده گرفت و بر باررانیها تاخت. با آنکه ملامصطفى با قدرت تمام به مقابله پرداخت، ولی بهسبب همراهی عشایر برادوستی و زیباری با نیروهای انگلیسی عراق و بمباران مساکن بارزانیها، مجبور به عقبنشینی شد و همراه با شیخ احمد و چند هزار خانوادۀ کرد به خاک ایران وارد شد (ابالانس، GSE, X/ 408;49 ؛ توکلی، 220؛ نیز ﻧﻜ : کنن، 42-41).
ملامصطفى در ایران به قاضیمحمد رهبر دموکراتهای کرد پیوست و چون جمهوری خودمختار کردستان ایران در مهاباد اعلام موجودیت کرد، ملامصطفى به عنوان یکی از فرماندهان ارشد ارتش این جمهوری به کار پرداخت (نیکیتین، 429؛ ابالانس، 50؛ کوچرا، 211). پس از سقوط این جمهوری در آذر 1325/ دسامبر 1946 به دست ارتش ایران، ملامصطفى ناگزیر به عراق گریخت. شیخ احمد نیز چندی بعد خود را تسلیم دولت عراق کرد و تا 1327ش/ 1958م در بغداد و بصره به حالت تبعید زیست (ابالانس، 56-55؛ کوچرا، 211-227؛ دره، 215؛ نیز ﻧﻜ : EI2، همانجا؛ ایرانیکا، III/ 840؛ زربخت، 27؛ مصطفى، 173-175).
ملامصطفى و یارانش اندکی بعد بهسبب تجاهم ارتش عراق به بارزانیها، دوباره وارد ایران شدند (1326ش/ 1947م) و با پیمودن گذرگاههای صعب کوهستانی مرزهای عراق، ترکیه و ایران، و جنگ و گریز با نظامیان ایران به سوی ارس رفتند واز آنجا وارد خاک شوروی شدند (قاسملو، 108-109؛ میدان لاروس،II/ 174؛ کوچرا، 228؛ نیز ﻧﻜ : زربخت،3 ،29-30، 32). بارزانیها 11 سال در شوروس ماندند و به تحصیل و کار پرداختند. پس از کودتای عبدالکریم قاسم درعراق، ملامصطفى با موافقت دولت جدید عراق به این کشور بازگشت و مورد استقبال گرم عبدالکریم فاسم واقع شد (کنن، 59؛ بروینسن، 348؛ کوچرا، 253). با آنکه میان بارزانیها و دولت قاسم روابط حسنه برقرار شد، ولی مدتی بعد به سبب وجود موانع و مشکلات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که کردان در عراق با آن روبهرو بودند، کار به کشمکش کشید (اشمیت، 114-115) و سلسله جنگهایی میان بارزانیها و دولتهای قاسم، عبدالسلام عارف، عبدالرحمان عارف و حسنالکبر درگرفت که تا 1349ش/ 1970م، جز وقفههایی کوتاه، دوام نیافت (ﻧﻜ : حسین، 290-296). در این سال میان دولت عراق و بارزانیها بر سر اعطای خودمختاری توافقهایی حاصل شد و چند وزیر کرد از حزب دموکرات کردستان به هیأت دولت عراق راه یافت (ابالانس، ﺟﻤ؛GME, VIII/ 563).
برنامۀ عربیکردن کردستان و مسأله نفت کرکوک و سرکوب جنبشهای ناسیونالیستی کرد توسط دولت عراق دوباره منجر به نزاعهایی شد که تا 1354ش/ 1975م ادامه یافت و ملامصطفى در این دوره همواره از حمایت وکمکهای شاه ایران برخوردار بود (انتصار، 68-67). پس از رفع اختلاف میان ایران و عراق و انعقاد معاهدۀ الجزیره در 1353ش، نیروهای عراق حملات خود را برضد بارزانیها تشدید کردند و دولت ایران از حمایت کردها دست کشید. ملامصطفى نیز بهرغم تمایل خود پایان جنگ را اعلام کرد و با سران بارزانی و چند هزار خانوادۀ کرد به ایران پناهنده شد و سرانجام در 1358ش بر اثر بیماری در آمریکا درگذشت و در ایران در اشنویه به خاک سپرده شد (پارسادوست، 432-434؛ کوچرا، 397-413؛ ایگلتن، 16؛ صفیزاده، 743؛ دربارۀ نقش ملامصطفى در تاریخ معاصر کرد و استقلالطلبی آنها؛ ﻧﻜ : انتصار، 55، ﺟﻤ).
پس از ملامصطفى جوانترین فرزندانش، ادریس و مسعود نقشهای کوچکی در جنبشهای کرد ایفا کردند و ازجمله در جنگ ایران و عراق جانب ایران را گرفتند و به مخالفت با خودمختاری کردها در کردستان ایران پرداختند (ﻧﻜ : همو،131-130، 93، 79-77). دولت ترکیه در اردیبهشت 1362/ مۀ 1983 به بهانۀ قتل چند تن از سرباز ترک به دست بارزانیها، به آنان حمله برد و دولت عراق نیز تمام تیرههای این عشیره را از بارزان پراکند و به مناطق دیگر کوچ داد ( ایرانیکا، همانجا).
مآخذ
اشمیت، د. آ.، رحلة ابیرجال شجعان فی کردستان، ترجمۀ جرجیس فتحالله، بیروت، دارمکتبة الحیاة، بدلیسی، شرفالدین، شرفنامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1343ش؛ بیات، کاوه، شورش کردهای ترکیه و تأثیر آن بر روابط خارجی ایران، تهران، 1374ش؛ پارسادوست، منوچهر، ریشهای تاریخی اختلافات ایران و عراق، تهران، 1369ش؛ توکلی، محمدرئوف، جغرافیا و تاریخ بانۀ کردستان، تهران، 1363ش؛ حسین، خلیلابراهیم، الصراعات بین عبدالکریم قاسم و الشیوعین ورفعت الحاج سری و القومیین، بغداد، 1408ق/ 1988م؛ درّه، محمود، القضیة الکردیة، بیروت، 1966م؛ دملوجی، صدیق، امارةالعمادیة، موصل، 1372ق/ 1952م؛ زربخت، مرتضى، از کردستان عراق تا آن سوی رود ارس، تهران، 1377ش؛ زکی، محمدامین، خلاصة تاریخ الکرد و کردستان، ترجمۀ محمدعلی عونی، قاهره، 1939م؛ صفیزاده، صدیق، تاریخ کرد و کرستان، تهران، 1378ش؛ طبیبی، حشمتالله، مقدمه بر تحفۀ ناصری در تاریخ و جغرافیای کردستان، شکرالله سنندجی، تهران، 1366ش؛ عزاوی، عباس، عشائر العراق الکردیة، بغداد، 1366ق/ 1947م؛ قاسملو، عبدالرحمان، کردستان و الاکرادف، بیروت، 1970م؛ کوچرا، کریس، جنبش ملی کرد، ترجمۀ ابراهیم یونسی، تهران، 1373ش؛ مردوخ کردستانی، محمد، تاریخ، تهران، چاپخانۀ ارتش؛ مصطفى، حسن، البارزانیون، بیروت، 1983م؛ نیکیتین، واسیلی، کرد و کردستان، ترجمۀ محمدقاضی، تهران، 1366ش؛ نیز: