باران
باران، ازپدیدههای جوی که بیشتر طبیعیدانان قدیم ــ ازیونانیان گرفته تا مسلمانان ــ در مبحث آثار علوی (ﻫ م، ذیل) از آن بحث کردهاند. آراء دانشمندان دورۀ اسلامیدربارۀ باران و دیگران آثار علوی، از عقادی دانشمندان یونان، بهویژه ارسطو، تئوفراستوس و مؤلف الآراء الطبیعیه تأثیر بسیار گرفته بود.
چیستی باران و فرایند بارش
از میان طبیعیدانان یونانیِ پیش از ارسطو، آناکسیمنس میپنداشت که چون هوا بسیار فشرده شود، ابر پدید میآید و هرگاه ابر بیشازپیش فشرده گردد، عصارۀ آن به صورت باران فرو میریزد. اگر این آب منجمد شود، برف پدید خواهد آمد و اگر این برف با آب و هوا مخلوط شود،تگرگ پدید میآید («الآراء...»، 145). به نظر میرسد کسانی چون آناکسیماندرس، دیگِنس آپولونیایی، مترودُرُس و بقراط خیوسی نیز ــ که آب وابر را هوای فشرده میپنداشتند ــ در مورد چگونگی بارش باران با آناکسیمنس همعقیده بودهاند (ﻧﻜ : ارسطو، 167، 165، 89؛ قس: ترجمۀ نادرست ابنبطریق، 43، 64؛ نیز اصطلاحات ابنرشد، 72، 98؛ کرامتی، 182، 189، 191).
به نظر بقراط رطوبتی که بر اثر تابش آفتاب از زمین، آب و بدن مردمان و دیگر چیزها برمیخیزد، در هوا شناور میماند. اگر این رطوبت بسیار شود و بر اثر وزش باد انبوه گردد، باران پدید خواهد آمد (ابنرین، 25). از دیدگاه اپیکور دربارۀ چگونگی بارش باران آگاهی در دست نیست، اما او برآن بود که دانههای باران و نیز تگرگ بر اثر پیمودن مسافتی طولانی در هوا کروی میشوند («الآراء»، 145-146).
به نظر ارسطو ــ که در اینباره به تفصیل بسیار گرویده است ــ پرتوهای خورشید و دیگر گرمایی که از بخش فوقانی جو به سطح زمین میرسد، رطوبت و آبهای سطحی زمین را بخار میکند والا میبرد. هنگامیکه گرمای برخزانندۀ این بخارات از آن جدا میشود، بخشی از آن به ناحیۀ بالا و بخشی به ناحیۀ پایین جو میرسد. آن بخش از بخارات که به ناحیۀ پایین جو رسیده [و به هوا تبدیل شده] است، بر اثر از دست دادن گرما و ارتفاع، سرد و فشرده میشود و درنتیجه بار دیگر، نخست به مجموعهای از قطرات ریزآب (یعنی ابر)، و سپس به قطرات درشت آب (یعنی باران) تبدیل میگردد و برزمین میبارد (ص 71, 69؛ ابنبطریق، 36؛ ﻧﻜ : ابنرشد، 63-64، که تقریباً سخن ابنبطریق را تکرار کرده است؛ نیز اُلمپیدُروس، 99-100؛ حنین، 33). ارسطو همچنین بر آن بود که پس از بارش باران معمولاً باد میوزد و هنگامیکه باران میبارد، باد فرو مینشیند (ص، 167-163؛ ابنبطریق، 65؛ ابنرشد، 99؛ قس : المپیدروس، 116-117؛ کرامتی، 211؛ برای توضیح بیشتر، ﻧﻜ : ﻫ د، باد). ارسطو در ضمن این مباحث یکی از مهمترین و مشهورترین آراء خود را مطرح کرده است. به نظر او مجموع آبی که به روشهای مختلف از سطح زمین تبخیر میشود، برابر میزان آبی است که از طریق انواع بارش به سطح زمین باز میگردد (ص 147، 145). ابنبطریق سخنان ارسطو دربارۀ این نظریۀ مهم را ترجمه نکرده، و درنتیجه ابنرشد نیز از آن بیخبر بوده است.
تئوفراستوس، شاگردبرجستۀ ارسطو بر آنبودکه هرگاه هوا بر اثر سرما یاوزش باد درجایی گرد آید و فشرده شود، طبیعتِ آن به طبیعت آب تبدیل میشود و درنتیجه ابر تولید خواهد شد. همچنین بخارات فراوانی که [براثر تابش آفتاب] از زمین بر میخیزد و با بخارات برخاسته از دریاها و دیگر رطوبتها درمیآمیزد، میتواند ابر را پدید آورد. وی بهعنوان مثال و پیش از بحث دربارۀ باران آورده است: مثال این حالت آن است که بخار برخاسته درگرمابه وقتی به سقف میرسد و نمیتواند ردآن نفوذ کند، جمع و فشرده میشود و به آب تیدل میگردد» (ص 136-137؛ حسن بن بهلول، 315). او سپس میافزاید: هرگاه ابر بر اثر فشار بادهای شدید یا سرمای بسیار، بیش از پیش فشرده شود، باران خواهد بارید، شدت بارش به فشاری که به ابر وارد میشود، بستگی دارد و اگر بادهای بسیار سرکش و شدید در ابر گرد آید [آیا موجب فشرده شدن ابر شوند(؟)]، بارش شدید خواهد بود. همچنین هرگاه کمیت بخارات بسیار باشد. بارش باران نیز پیوسته خواهد بود (ص 139).
آراء طبیعیدانان مسلمان
ابن ربن یکی از نخستین طبیعیدانان مسلمانی است که با بهرهگیری از کتاب الاهویه و المیاء و البلدان بقراط و نیز آثار علوی ارسطو دربارۀ برخی پدیدههای آثار علوی و ازجمله باران مطالبی آورده شده است. به نظر او اگر بخارات گرد آمده در هوا تر باشند و باد سختی بر آنها بوزد (آنها را فشرده سازد)، آنگاه [آن بخارات] تغییر شکل داده، به باران تبدیل خواهند شد؛ اما اگر هنگام این فرایند سرمایی شدید بر این باران اثر کند، آن را به برف تبدیل میکند (ص 24).
یعقوب بن اسحاق کندی در رسالهای کوشیده است علت کم بارانبودن مصر را روشن سازد. وی در شرح این مسأله وضعیت جغرافیایی مصر و کوهها و دریاهای اطراف آن را بررسی کرده است. اشارات کندی به این نکات حائز اهمیت فراوان است، زیرا میتوان آنها را از کهنترین نوشتههای بومشناسی مسلمانان دانست. کندی در این رساله نخست به بیان علت باران میپردازد و در ضمن نکاتی از قبیل انبساط اجسام بر اثر گرما و انبساط آنها در اثر سرما، شمالیبودن اغلب بادهای تابستانی، و جنوبیبودن اکثر بادهای زمستانی اشاره میکند و همچنین یادآور میشود که سایر کواکب (منظور ماه و5 سیارۀ شناخته شدۀ آن زمان است) میتوانند فعل و انفعالات ناشی از تأثیر خورشید را کاهش یا افزایش دهند (ص 70-75).
مقدسی که اغلب نظرات خود را از جوامع حنین و آلآراء الطبیعیه برگرفته، برآن است که اگر بخارتری که از زمین بر میخیزد، انبوه شود، ابر پدید میآید. باران حالت اجتماع و فشردهشدگی آن بخار (ابر) است که به صورت قطراتی در میآید، همان گونه که از سر دیگ قطره ها میچکد، زیرا هر چیز تری چون تافته شود، بخار از آن بر میخیزد؛ و آن چنان است که اگر حرارت با رطوبت بیامیزد، اجزاء آن لطیف شود و آن را بهصورت هوا در آورد و اگر سرمای هوا در آن بخار افزون شود، آن را به زمین بازخواهند گرداند. پس انبوه و فشرده گردد و به گونۀ آب درآید (2/ 30-31؛ حنین، 33-43).
به نظر ابن سینا ابر جوهری بخاری و فشرده است که در هوا میگردد. این جوهر بخاری گویی به نحوی حد وسط میان آب و هواست، یعنی یا آبی است که تحلیل یافته، و متصاعد شده، یا هوایی است که منقبض و انبوه گردیده است؛ زیرا میبینیم که هوا در قلل کوههای بلند سرد میشود و پس از تبدیل به ابر یخ میبندد. البته همواره لازم نیست که این ابر به محلی بسیار سرد در هوا برسد. گاهی اوقات نیز بخارها به وسیلۀ باد در ارتفاعات فشرده میشود و به مواضع سرد بالا میرود و در آنجا به سبب سردی به ابر بارانزا تبدیل میگردد. سپس تبدیل به آب میشود و به سبب سنگینی فرو میریزد (الشفاء، 35-36، دانشنامه...، 66-67).
به نظر اسفزاری اگر خورشید از روبه-روی جایی دور شود، هوای آن جایگاه بر اثر سرما به بخارتبدیل میشود. اگر این بخار از ناظر دور باشد، بدان ابر، و اگر نزدیک باشد، بدان مه گویند و اگر برودتی برآن بخار (یعنی ابر) مستولی شود و جوهر آب گردد و قصد زمین کند، آن را باران گویند. پس اگر هوا ساکن بود، آن دانههای باران خرد بود؛ و اگر متحرک بود، آن دانه-های خرد به یکدیگر پیوند و بزرگ گردد و آنگاه بر زمین رسد (ص 11-12).
به نظر ابنسهلان ــ که تقریباً همان نظرات ابن سینا را تکرار کرده است ــ اگر بخاری که از زمین بر میخیزد، چندان باشد که بتواند به طبقۀ سرد جو برسد، این سرما بخار را انبوه میگرداند (ابر) و سپس آن را به قطرات آب (باران) تبدیل میکند؛ اما اگر این سرما خیلی شدید باشد، به جای باران، برف پدید خواهد آمد. همچنین ممکن است بدون برخاستن بخار از زمین و تنها بر اثر سرما، هوا به ابر، و سپس به باران تبدیل گردد (ص 21-22).
مسعودی مروزی نیز دربارۀ تشکیل ابر کموبیش همان سخنان ابن سینا را تکرار کرده (ص 85-86)، و دربارۀ باران چنین آورده است: اگر بخار بعد از تبدیل شدن به ابر به حکم حرارتی که در او مانده است، بالاتر شود، یا باد او را تحریک کند و بالاتر ببرد، تا به هوای سرد رسد، آن سرما باقی ماندۀ حرارت ابر را نیز از آن خواهد گرفت و آن را به خوبی فشرده و انبوه میگرداند، تا آنکه ابر صفت بخار گونه بودنِ خود را از دست میدهد و بار دیگر به شکل «آبی» باز میگردد، همچنان که پیش از آن چنین بوده است. پس قطره قطره از هوا به زمین میبارد (ص91). به نظر قزوینی، هرگاه ابر متراکم شود، مادۀ دخانی و بخارِتِر آن به ترتیب به باد و آب (باران) تبدیل خواهند شد (ص86).
شبنم و شبنم یخ زده و رابطۀ آنها با باران و برف
به نظر ارسطو هرگاه گرمای بالابرندۀ بخارات ــ به نسبت رطوبت تبخیر شده در طی روز ــ اندک باشد، این بخارات چندان بالا نخواهد رفت و در نتیجه، با سرد شدن هوا در طول شب، دیگر بار بر زمین میبارد. این بارشها را شبنم و شبنم یخ زده مینامند. هنگامیکه بخار بر اثر فشرده شدن تبدیل به آب شود و گرما ــ چه به علت ناحیه و چه به علت گرمیفصل ــ نه چندان زیاد باشد که]بار دیگر[ این رطوبت برخاسته را خشک کند و نه چندان کم باشد که آنها را منجمد سازد، شبنم فرو خواهد ریخت؛ اما اگر این بخارات، پیش از آنکه بر اثر تراکم تبدیل به آب شود، یخ بزند، بارش را «شبنم یخزده» خوانند. این اتفاق در زمستان و در مناطق سردسیر بسیار بیش از دیگر مواقع و مواضع روی میدهد. شبنم بیشتر در هوای صاف و در نواحی معتدل، و شبنم یخزده در هوای سرد یا نواحی سردسیر پدید میآید؛ زیرا آشکار است که بخار گرمتر از آب است، چه هنوز آتشی (گرمایی) را که موجب برخاستنش شده است، به همراه دارد و از این رو، برای منجمدکردن آن به سرمای بیشتری نیاز است. شبنم و شبنم یخ زده هر دو در هوای صاف و آرام (بدون ابر و باد) پدید میآیند، چه، هیچ بخاری از زمین برنخواهد خاست، مگر در هوای صاف؛ و انبوه گشتن بخار نیز در هنگام وزش باد ناممکن است. نباریدن شبنم یخزده در کوهستانها درستی این نظریه را اثبات میکند (ص 75 ,73).
ابنبطریق افزون بر آنکه دو مبحث جداگانه و پیدرپی کتاب ارسطو را با یکدیگرخلط کرده، مبحث مربوط به شبنم و شبنم یخزده را نیز چندان دقیق ترجمه کرده است (ص 37-38). ابنرشد نیز مانند ابنبطریق خلط مبحث کرده، و افزون بر آن تشکیل شبنم را نیز در کوهستانها ناممکن شمرده است (ص 64-66). درحالیکه درمتن آثار علوی ارسطو و ترجمۀ عربی آن تنها پدید آمدن شبنم یخ زده ناممکن شمرده شده است.
ارسطو همچنین برآن بود که باران و برف از یکسو، و شبنم و شبنم یخزده از دیگرسو با یکدیگر مرتبط، و دارای علتی مشابه هستند. تنها تفاوت میان آنها در درجه و مقدار مادۀ مولد آنهاست. برف شبیه شبنم یخ زده، و باران شبیه شبنم است و در این میان، تنها تفاوت کمیوجود دارد؛ زیرا باران نتیجۀ سرد شدن مقادیر فراوانی از بخار است که این مقدار به مدت زمان و بزرگی فضای گردآمدن بخار بستگی دارد. از سوی دیگر، شبنم با مقدار اندکی بخار پدید میآید که تنها در یک روز و در یک محیط کوچک گردآمده است. سرعت پدیدآمدن و اندکی آن دلیلی بر این مدعاست. همین رابطه میان برف و شبنم یخ زده برقرار است. برف بر اثر یخ زدن ابر، و شبنم یخ زده بر اثر یخ زدن بخار[اندک] تولید میشود. از این رو، برف نشانۀ سرزمین یا فصل سرد است. تگرگ در بخش فوقانی جو شکل میگیرد، اما هیچ یک از بارشهای ناشی از بخارات نزدیک به سطح زمین، از نظر کیفی به تگرگ شبیه نیستند (ص 77، 79؛ ﻧﻜ : ابنبطریق، 38-39؛ نیز ابنرشد، 67-68، که با چند خطا کموبیش مفهوم کلی را رساندهاند؛ نیز المپیدروس،100-101؛ حنین، 35،33).
در روایت عربی آثارعلوی تئوفراستوس شبنم یخزده بهترتیب طل و دمق (معرکهدمه) نامیده شدهاند و حسن بن بهلول نیز هنگام ترجمه و تلخیص این بخش از رسالۀ او، برای شبنم یخزده، از دو واژۀ جلید و زمهریر استفاده کرده است. اما گذشته از اینها نظرات وی و ارسطو دربارۀ شباهتهای این پدیدهها تفاوت چندانی با هم ندارند. به نظر تئوفراستوس علت سپیدی شبنم یخ زده وجود هوا در آن است. همانگونه که علت سپیدی برف نیز چنین است (ص 141-142؛ حسن بن بهلول، 317) ابنرین برای شبنم اصطلاحات نَدى و طل، و برای شبنم یخزده واژگان سقیط و جلید را بهکار برده، و خلاصهای از نظرات ارسطو را دراینباره آورده است (ص 24؛ نیز قس: مقدسی، 2/ 31؛ حنین، 33-35).
ابنسینا نیز برآن است که شبنم (دانشنامه، 67: ژاله) از ابر پدید نمیآید، بلکه هرگاه سرما بر بخاری اندک که طی یک روز گرد آمده است و به کندی صعود میکند، آن را به قطرات آب بدل میسازد، پس آب بهسبب سنگینی در اجزائی خرد فرو میافتد؛ و اگر این شبنم یخ بزند، آن را صقیع خوانند (الشفاء، 36، دانشنامه، همانجا).
اسفزاری ضمن اشارهای مختصر به نظر ابن سینا اصطلاحات ژاله و تگرگ، شبنم و صقیع، جلید و پشک را دو به دو معادل دانسته است (ص 13-15). ابنسهلان در مبحث باران و برف و شبنم (ص 21-22) از شبنم یخزده و نیز ارتباط میان این پدیده یاد نکرده، و مسعودی مروزی بیآنکه از شبنم یا واژۀ معادل آن یاد کند، هنگام بحث از مِه (نرم) از چگونگی بارش شبنم سخن گفته است (ص 97).
گفتنی است که برخی از طبیعیدانان میانِ پدیدآمدن زمینلرزه و بارش باران بسیار و نیز نباریدن باران در مدت طولانی (خشکسالی) رابطه قائل میشدهاند. مثلاً آناکسیمنس میپنداشت که بارشِ بارانهای سنگین و طولانی یا خشکسالی موجب شکستهشدن زمینهای مرتفع (یا قلل کوهها) و سقوط آنها بر زمینهای پست میشود و این سقوط نیز زمینلرزه را پدید میآورد. دموکریتوس نیز بر آن بود که زمین پر ازآب است و هرگاه بارش باران آنچنان باشد که آب باران نتواند در گودالهای زمین جای گیرد، ناگزیر از آن گودالها خارج میشود؛ نیز هرگاه بر اثر خشکسالی زمین ناحیهای خشک شود، آب از جاهای پرتر به جاهای خالی آن هدایت میشود و در هر دو حالت انتقال مقادیر فراوان آب زمینلرزه را پدید میآورد. ارسطو در رد نظریۀ این دو آورده است که زمینلرزه معمولاً در نواحی مشخص روی میدهد، درحالیکه خشکسالی یا بارش باران در این نواحی تفاوت محسوسی با سایر نقاط ندارد (ص 203 ,201؛ نیز ﻧﻜ : ابنبطریق، 74؛ ابنرشد، 122؛ نیز المپیدروس، 133-134؛ «الآراء»، 151-152).
ارسطو خود نیز به تأثیر بارش باران در پدیدآمدن زلزله اشاره میکند. به نظر وی بارش باران بر زمین ــ که ذاتاً خشک است ــ و سپس تابش آفتاب و گرمای درونی زمین، مقادیر فراوانی باد در داخل و بیرون زمین پدید میآورد که موجب پدید آمدن زلزله میشود. زمینلرزه غالباً در بهار یا پاییز و هنگام باران یا خشکی شدید (یا خشکسالی) روی میدهد، زیرا در این مواقع مقادیر بسیاری بخار تولید میشود (ص 209-205؛ ابنطریق، 75-76؛ ابنرشد، 123-125؛ المپیدروس، 134). المپیدروس پس از رد نظرات آناکسیمنس و دموکریتوس، بر نظریۀ ارسطو دراینباره صحه گذاشته است (ص 134-139). طبیعیدانان مسلمان نیز به پیروی از یونانیان به تأثیر بارانهای شدید یا خشکسالی در پدیدآمدن زمینلرزه اشاره کردهاند (مثلاً مقدسی، 2/ 36-37)، اما ابنسینا برخلاف اغلب طبیعیدانان به وجود رابطۀ مستقیم میان بارش باران و زمینلرزه تصریح نکرده، و تنها دیدگاه یاد شدۀ آناکسیمنس را رد کرده است (الشفاء،16).
باران در کتب انواء
در برخی آثار یونانی (یا یونانی مآب) بعضی ازحوادث جوی به طلوع و غروب برخی ستارگان یا روزهای خاصی از یک سیستم گاه شمارشی ثابت (مثلاً تقویم قطبی یا رومی) نسبت داده شده است. از جملۀ مؤلفان یونانی این آثار میتوان به گمینوس، بطلیموس، ائودوکسُس و مترودُرُس اشاره کرد. بیرونی در یکی ازگفتارهای مفصل الآثار الباقیه و هنگام یاد کردِ ماههای رومیبرخی نظرات این طبیعیدانان را آورده است، ازجمله اینکه در روز دوم تشرین اول (اکتبر) به گفتۀ ائودوکسس باد و باران خواهد آمد. در روز چهارم بنا بر گفتۀ ائودوکسس باد و باران خواهد بود. در روز 14 نیسان (آوریل) به نظر قبطیان باران و رعد است و مطالبی از این قبیل (ص 242-275؛ برای کتب انواء، ﻧﻜ : ﻫ د،10/ 401).
باورهای عامیانه دربارل باران
ابوریحان بیرونی در الآثار الباقیه برخی باورهای عامیانه دربارل باران را یاد کرده است، از جملۀ اینکه اگردر قلل کوههای طبرستان سیر بکوبند، باران خواهد بارید و از نایب آملی نیز دربارۀ این مطلب سخنی نقل کرده است؛ یا آنکه در کوه طاق طبرستان در غار اصبهذان (؟) محلی است معروف به دکان سلیمان که چون آلوده شود، آن قدر باران خواهد بارید که آنجا را پاک کند؛ یا آنکه در کوهی در ترکستان (سُعد) پاهای گوسفندان را با پشم میپوشاندند، زیرا اگر پایشان به سنگ بخورد، باران میآید ترکان از این سنگ با خود دارند تا برای دفع دشمن از آن بهره گیرند (ص 245-246). بیرونی در الجماهر (ص 357-360) . مقدسی در البدء و التاریخ (4/ 94-95) به نقل از کتاب الخواص رازی به همین سنگ اشاره کردهاند.
خواص دارویی
تقریباً همۀ پزشکان و داروشناسان قدیم هنگام بحث دربارۀ انواع آبها، آب باران را بهترین آبها دانستهاند، زیرا اغلب طبیعیدانان بر آن بودند که خورشید تنها آبهای لطیف را تبخیر میکند و آبهای غلیظ وکدر را باقی میگذارد؛ و طبعاً آبی که از این اجزاء لطیف پدید میآید (یعنی باران)، بسیار لطیف خواهد بود و مثلاً بسیاری از آنان علت شوری آب دریاها را تبخیر آب گوارا و باقی ماندن آب شور میدانستند. به تصور آنان همین گرمایی که موجب تبخیر آبهای لطیف میشد، بر لطافت آن میافزود (برای این آراء ﻧﻜ : ارسطو،139،137،87؛ ابنبطریق، 41، 56-57؛ ابن رشد،69 ،86-88؛ ابنسینا، الشفاء، 37، دانشنامه، 66؛ ابنسهلان، 17-18؛ برای توضیح بیشتر، ﻧﻜ : ﻫ د، بخار).
بقراط و به پیروی از او جالینوس بر آن بودند که خوشترین، سبکترین و لطیفترین آبها آب باران است، زیرا خورشید لطیفترین آبها را تبخیر میکند، «و علت شوری آب دریا آن است که مدام خورشید بر او همی تابد و از او جزو لطیف میستاند و جزو غلیظ به جای میگذارد. پس شور میشود». ازاینرو، آب باران [به سبب لطافت بسیار] زود گرم یا سرد میشود. آنچه با آن بپزند، زود خواهد پخت؛ زود تغییر حالت میدهد و به سرعت میگندد؛ اما نباید آبی را که زودتر میگندد، بدو تباه پنداشت. چهبسا که آب بسیار نیکو باشد و گروهی بر آنند که علت زود گندیدن آب بارانی آن است که این آب از نواحی مختلف گرد آمده است و هرچه از چیزهای گوناگون گرد آمده است، راحتتر میگندد. آب باران تا آنگاه که بدو نشده باشد (نگندیده باشد)، بهترین آبهاست؛ اما اگر جنین شود، خشونت و گرفتی صدا و سرفه میآورد. اگر آب باران نگندیده باشد، رواست که پخته شود، تا زان پس نگندد (رازی، 21/ 546، 551؛ ابومنصور، 306-307).
روفُس اِفِسوسی در کتاب التدبیر افزون بر اشاره به برخی نکات یاد شده، برآن است که همۀ فضائل آب باران گرد آمده است. کمتر نیاز میافتد که برای دفع زیانش شراب بدان بیامیزند، زیرا آب باران به خودی خود نیک و بیزیان است. آب باران برای گوارش بهتر، آسانی ادار ونیز برای کبد، طحال، کلیه، مثانه، ریه و اعصاب بسیار خوب است، جز آنکه در آن نیروی سردکنندگی (تبرید) اندک، ومرطوب کنندگی (ترطیب) بسیار است؛ و به سبب لطافتش به تندی نفوذ میکند و این دلیلی بر بهتربودن آن است، زیرا هیچ چیز سختی مانع آن نیست، همچنان که بهترین خوردنیها و نوشیدنیها آن است که تندتر تغییر حالت دهد و بهترینِ آن، آب باران بهاری و زمستانی است (ﻧﻜ : رازی، 21/ 524-525؛ قس: ابنابیطار، 4/ 130).
دیوسکوریدس نیز بر آن بود که آب باران برای آمیختن داروها با یکدیگر و شستن آنها و نیز به کار بردن در داروهایی که بر چشم یا بر زخمهای آن مینهند، بسیار نیک است (ﻧﻜ : رازی، 21/ 532). به نظر اسحاق بن سلیمان اسرائیلی گواراترین آبها، آب بارانی است که تازه از آسمان بایده، و برسنگ و شن و ماسه روان گردیده باشد؛ و پس از آن آب بارانی است که بر گل صافِ گرم پاک از نجاسات و کثافات و مردارها ــ که معمولاً در آبراههای کهن دیده میشود ــ ببارد؛ و اگر بادشرقی یا شمالی بر آن باران وزیده باشد، آب آن بهتر خواهد شد. چنین آبی کمترین رطوبت مزاجی را دارد و پاکترین آبها از عفونت و کمزیانترین آنها به معده است؛ زیرا در آن مواد تقویتکننده و قابض وجود دارد. اما آب باران کهنهای که در آبراهها میماند، هم از آبی که برماسه روان باشد، بدتر است؛ زیرا حرکت باعث لطافت و پاکیزگی و زلالی آب میشود وآبی که در آبراهها میماند، بخارات زیانبخش زمین را به خود میگیرد (4/ 167).
ابنیبطار به نقل از ابن سینا آورده است که از آبهای مفید، آب باران است، بهویژه آب بارانی که در تابستان از ابر پررعد ببارد. اما آبی که از «ابرِتندبادی» ببارد، ناخالص و «پریشان جوهر» خواهد بود، زیرا [این تندبادها] هم بخاری را که پدیدآورندۀ ایر است و هم خد ابر که باران از آن میبارد، کدر میکند. ابنسینا استدلال جالینوس در برتری آب باران را با اندکی تغییرنقل کرده، و افزوده است: اگر آب باران قبل از گندیدن و ترششدن جوشانده شود، تا به هنگام ضرورت نوشیده شود، از زیانهای آن پیشگیری خواهدشد ﻧﻜ : ابن ابیطار، 4/ 128-129).
ابنبطلان دربارۀ آب باران چنین آورده است: طبعش معتدل مایل به حرارت و از درجت دوم است. بهترینش آن است که بر زمین پاک افتد، سرفه را منفعت دارد، خاصه چون بجوشانند. چون عفن شود، سرفه مضرت دارد. برای دفع مضرتش درآتشدان باید داشت. ادار عرق تولید کند و مزاج معتدل و سن معتد را در همۀ وقتها و همۀ شهرها منفت کند. آب باران بهتر وسبکتر و خوشتر از همۀ آبهاست ــ زیراکه لطیفتر آبی، آن بود که آفتاب آن را بکشد ــ و [از بسیاری] لطافت، زود عفونت پذیرد، نه از تباهی؛ و هرچه زودتر عفن شود، لطیفتر بود و چون عفن شود، سرفه و تب آورد و بهترین نوعی است که آهسته و اندکاندک بارد و آنچه لطیفتر بود، آن است که اول بارد و چون با رعد دوم فرود آید، به کرت ابر لطیف گردد (ص 110-111).
ابومنصور موفق هروی، پس از تکرار سخن بقراط و جالینوس، و شاید تحت تأثیر آراء ابن بطلان آورده است: «بهترین آب بارانی آن است که خُردخُرد بارد که دلیل کند که آن بخار که او را آورده است، لطیف بوده است؛ و آن بارش که با رعد بود، نیز لطیف بود که با حرکت رعد بخار لطیف گرداند. پس بنمودیم که آب باران بهترین آبهاست... و بگفتیم که بهترین آبی، آب آسمان (باران) است و آب آسمان نیز آن به که بر اوق (جامی برای صافکردن شراب) فروهنلد به جامۀ سخت و کاسۀ خضرا؛ و این آب سبک بود و خاصیت دارد که در دل ببَرَد (ص 307-308).
عقیلی علوی شیرازی نیز در مخزنالأدویه با استناد به نظرات اینسینا دربارۀ اسهال، به خاصیت قبض آب باران اشاره کرده، و در پی تعلیل آن برآمده است (ص 802). وی همچنین دربارۀ چگونگی تهیۀ آب مدبر مستعمل در استسفا آورده است «10 رطل آب باران را با یک رطل سرکه بجوشانند تا ثلث آن بماند» (ص 804). حکیم مؤمن نیز اشارهای مختصر به برتری آب باران بر دیگر آبها دارد (ص 779).
مآخذ
«الآراء الطبیعة»، منصوب به پلوتارک، ترجمۀ قسطا بن لوقا، همراه فی النفس ارسطو، به کوشش عبدالرحمان بدوی، بیروت اکویت، 1954م؛ ابن بطریق، یحیِى، الآثار العلویة، ترجمه و تحریر متئورولوگیکای ارسطو، به کوشش کازیمیر پترایتس، بیروت، 1967م؛ ابن بطلان، مختار، تقویم الصحة، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1366ش، ابن بیطار، عبدالله، الجامع لمفردات الدویة و الاغذیة، قاهره، 1291م؛ ابن ربن علی، فردوس الحکمة، به کوشش محمد زبیرصدیقی، برلین، 1928م؛ ابن رشد، محمد، تلخیص الآثار العلویة، به کوشش جمالالدین علوی، بیروت، 1994م؛ ابن سهلان، عمره «الرسالة السنجریة فی الکائنات العنصریة»، دو رساله دربارۀ آثار علوی، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1337ش؛ ابن سینا، دانشنامۀ علایی، طبیعیات، به کوشش محمد مشکٰوة، تهران، 1331ش؛ همو، الشفاء، طبیعیات، المعادن و الآثار العلویة، به کوشش ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره، 1385ق/ 1965م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسن محبوبی اردکانی، تهران، 1346ش؛ اسحاق بن سلیمان اسرائیلی، الاغذیة، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1406ق/ 1986م؛ اسفزاری، مظفر، آثارعلوی، به کوشش محمد تقی مدرس رضوی، تهران، 1356ش؛ المپیدروس، «تفسیر... لکتاب أرسطا طالیس فی الآثارالعلویة»، ترجمۀ حنین بن اسحاق، شروح على ارسطومفقودة فی الیونانیة، به کوشش عبدالرحمان بدوی، 1971؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش زاخاو، لایپزیگ، 1923م؛ همو، الجماهر فی الجواهر، به کوشش یوسف هادی، تهران، 1376ش؛ تئوفراستوس، «الآثارالعلویة»، ترجمۀ کهن عربی، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، مجلة تاریخ العلوم العربیة و الاسلامیة، فرانکفورت، 1405ق/ 1984م، ج1؛ حسن بن بهلول، الدلائل، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1405ق/ 1985م، حکیم مؤمن، محمد، تحفه، به کوشش احمد روضاتی، تهران، 1402ق؛ حنین بن اسحاق، جوامع ... لکتاب ارسطوطالیس فی الآثار العلویة، به کوشش هانس دایبر، آمستردام/ آکسفرد، 1975م؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، 1388ق/ 1968م؛ عقیلی علوی شیرازی، محمد حسین، مخزن الادویة، کلکته،1844م؛قزوینی، زکریا، عجائب المخلوقات، بیروت، دارالتحریر للطبع و النشر؛ کرامتی، یونس، «آثار دانشمندان ایرانی دربارۀ آثار علوی و تأثیر نظرات طبیعیدانان یونانی بر آنها»، تاریخ علم در اسلام و نقش دانشمندان ایرانی، به کوشش محمدعلی شعاعی و محسن حیدرنیا، تهران،1378ش؛ کندی، یعقوب، «فی العلة التی لها تکون بعض المواضع لا تکاد تمطر»، رسائل، به کوشش محمد عبدالهادی ابوریده، قاهره، 1372ق/ 1953م، ج2؛ مسعودی مروزی، محمد، «آثارعلوی»، دو رساله دربارۀ آثار علوی، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران،1337ش؛ مقدسی، مطهر، البدء التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، ج2، 1899م، ج4، 1907م؛ نیز: