بارابه
بارابه، نام قوم و نیز دشتی در ناحیۀ نووُ سیبیرسک در جمهوری فدرال روسیه بین 52 و 57 عرض شمالی که بلندیهای سواحل رودهای ایرتیش و اُب آن را از مشرق و مغرب دربر میگیرد (EI2, I/ 1028؛ بروکهاوس، III/ 26؛ بارتولد، 36).
مساحت این دشت 000‘117 ﻛﻤ2، و شامل تپه ماهورهای بسیاری به ارتفاع 100-150متر است («دائرةالمعارف جغرافیایی...»، I/ 192). با آنکه دشت باتلاقی است، اما دارای زمینهای حاصلخیز بسیاری است و دامپروری در آنجا رواج دارد (EI2، همانجا). دشت بارابه دارای دریاچههای فراوانی است که اغلب آنها شورند. بزرگترین آنها دریاچۀ چانی است که سرریز ندارد و تخلیه نمیشود و آبش در قسمت شرقی شیرین است (همانجا، بروکهاوس، III/ 27). آب و هوای دشت بارابه بری و سرد است. حداقل دمای آن در زمستان°20- وحداکثر آن در تابستان °18 سانتیگراد است. این دشت یکی از مهمترین مراکز دامپروری و کشت غلات و ذرت و کتان است (دائرةالمعارف جغرافیایی»، همانجا).
جمعیت دشت بارابه در 1949م/ 1328ش بالغ بر 500هزار نفر و تراکم آن 6 تا 9 نفر درﻛﻤ 2در بخشهای مرکزی وجنوبی، و 1 تا 8/ 1 نفر درﻛﻤ2 در شمال بوده است (EI2، همانجا). بیشتر این جمعیت را روسها و اوکرائینیها تشکیل میدادند. اقلیتی از اقوام تاتار که روسها آنها را بارابینتسی مینامیدند، در این دشت سکنى داشتند (همان، نیز بارتولد، همانجاها؛ «دائرةالمعاف تاریخی ...»، XII/ 828). این تاتارها با تاتارهای تومِن و توپولسک قرابت داشتند (EI2، همانجا). به نظر میرسد که تاتارهای بارابه از اقوام گروی ـ فنلاندی (اوگروفین) باشند («دائرةالمعارف تاریخی»، همانجا) که بهسبب ارتباط با اقوام ترک، زبان ترکی را پذیرفتند (EI2، همانجا). گرایش تاتارهای بارابه به زبان ترکی در قرون 16و 17م ادامه داشت و با مهاجرت تاتارهای ولگای وسطى به اینسو، در سدۀ 19م تکمیل شد (همانجا). گویش تاتارهای بارابه که هنوز دربارۀ آن تحقیقات درستی به عمل نیامده است، از نظر آواشناختی دارای ویژگیهایی بوده است. این گویش کمکم با زبان تاتارهای قازان ونیز زبان روسی آمیخته شد (همانجا؛ آکینر، 76-77).
دشت بارابه از زمان غلبۀ روسها بر خانات سبیریایی مغول در زمان ایوان چهارم (مخوف) و تا زمان پترکبیر، روسیه را از سرزمین فلموقها (کلموکها) جدا کرد. منطقۀ مرزی بین شهر تارا (واقع در ساحل رود ایریتش) و شهر تُمسک (درشرق رود اُب) به ولایت بارابه معروف بوده است (بارتولد، نیز EI2، همانجاها). در سدۀ 18م شمار بسیاری از تبعیدشدگان قسمت اروپایی روسیه به این سرزمین آمدند و بارابهایها به سوی زمینهای لمیزرع رانده شدند و از آن پس جمعیت آنها کاستی پذیرفت. در حال حاضر آنان در دهکدههای واقع در نزدیکی دریاچههای سَبرالی، یورتوش، منگیش و در حوضۀ رودهای اُم وتارا و درکنار ریزابههای رود ایرتیش، بهویژه در منطقۀ کویبیشف در طول راهآهن سرتاسری سیبری سکنى دارند (EI2، همانجا؛ گلیزواره، 358).
در سدۀ 10ق/ 16م، اسلام توسط بازرگانان و مبلغان مسلمانی که از طریق رود ایرتیش به سیبری راه یافتند، وارد آسیای مرکزی (خوارزم و بخارا) شد و در میان مردم دشت بارابه رواج یافت؛ اما آرنولد عقیده دارد که روحانیون بخارایی و بازرگانان قازان بهطور مداوم فعالیتهای تبلیغاتی اسلامی خود را در سیبری دنبال کردند، بنابراین، در 1745م اسلام راه خود را در میان قبایل تاتار منطقۀ بارابه باز نمود. هرچند تا اوایل سدۀ 13ق/ 19م اکثر آنان هنوز بتپرست مانده بودند (ص 183؛ EI2، همانجا). احتمال دارد که مردم این منطقه پس از مهاجرت تاتارهای قازان در سدۀ 19م به اسلام روی آورده باشند. مردم بارابه حنفی مذهبند (EI2، همانجا؛ آکینر، 116-117). گفته شده است: در آن منطقه سالخوردگانی دیده شدهاند که پدران خود را که همانند مردم آلتایی برای بتها قربانی میکردند، به یاد دارند (EI2، بارتولد، همانجاها).
تاتارها و روسهای دشت بارابه معاش خود را از راه کشاورزی، دامپروری و ماهیگیری میگذرانند (همانجا). از 1954م/ 1333ش بسیاری از زمینهای بایر بارابه بهصورت مزروع درآمد (لاروس...، I/ 897). در اواخر سدۀ 19م به هنگام ساختهشدن راهآهن سرتاسری سیبری، این دشت کمکم به دست روسها و اوکرائینیهای مهاجر آباد شد (EI2، همانجا). یک شاخه خط آهن به طول 12ﻛﻤ باربینسک را به کوی بیشف متصل میکند («دایرةالمعارف جغرافیایی»، I/ 192).
مآخذ
آرنولد، توماس، تاریخ گسترش اسلام، ترجمۀ عزتیف تهران؛ 1358ش؛ آکینر، شیرین، اقوام مسلمان اتحاد شوروی، ترجمۀ محمدحسین آریا، تهران، 1367ش؛ گلیزواره، غلامرضا، جغرافیای تاریخی وسیاسی آسیای مرکزی، قم، 1373ش؛ نیز: