بادیه
بادیه، به معنای صحرا و بیابان، درمقابل حاضره، به معنای شهر و سکونتگاه. بادیه به منطقۀ وسیعی اطلاق میشده که محل آمدوشد اقوام کهن بوده، و پیش از گشایش کانال سوئز راه بازرگانی از غرب به شرق به شمار میرفته است. بادیه در غرب فرات از روستایی به نام بوکمال آغاز میشود و تا سوریه امتدا مییابد، آنگاه به مرزهای شرقی اردن و سپس به عربستان سعودی متصل میگردد و از این مکان تا شرق کویت امتداد مییابد و از آنجا تا شمال شرقی رود فرات کشیده میشود (ﻧﻜ : روای، 37-41؛ موسیل، 503ff). در این گستره 5 بادیه وجود دارد که عبارتند از: بادیۀ عراق، بادیۀ سوریه (شام)، بادیۀ اردن، بادیۀ نجد و بادیۀ جزیره.
بادیۀ عراق در غرب فرات قرار گرفته است و به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم میشود: بخش شمالی که ودیان (جمع وادی) از یک سو در محاذات اراضی اطراف شهرستانهای انبار، کربلا، مثنى و از سوی دیگر در محاذات بادیۀ سوریه، اردن و عربستان سعودی قرار گرفته است. بخش جنوبی بادیۀ عراق از وادری الخرّ آغاز میشود و تا منطقۀ حیاد ادامه مییابد. مرزهای بخش جنوبی این بادیه با اراضی اطراف شهرستانهای کربلا، قادسیه، مثنى، ذیقار (ذوقار) و بصره مشترک است و منطقۀ میان آنها رُحاب نام دارد. وجود وادیهای بزرگ و متعدد از ویژگیهای بخش جنوبی است (راوی، 42، 75، 79-81).
بادیهای که درشرق فرات واقع است، بادیۀ جزیره خوانده میشود، زیرا از 3سو توسط دجله، فرات و نهر خابور احاطه شده، و در قیاس با بادیۀ عراق از وسعت کمتری برخوردار است. این بادیه از غرب به شمال غربی به بادیۀ شام متصل است و ازیک جهت نهر خابور، و از سوی دیگر وستاهای شهرستانهای نینوا، بغداد و انبار آن را از بادیۀ شام جدا میکند. بادیۀ جزیره پرآب است وبه همین سبب، در آن چراگاهها و چاههای کمعمق یافت میشود (همو، 41-42، 71).
ظاهراً آنچه در منابع کهن با عنوان بادیه، بادیة العرب یا بادیةالشام (ﻫ م) آمده، مجموعۀ بادیههای عراق سوریه و بادیۀ جزیره یا تنها بادیههای سوریه و عراق است (نامی، 9؛ جبور، 47-48). این احتمال نیز وجود دارد که بادیۀ اردن را نیز شامل میشده است. بااینهمه، برخی چون اصطخری بادیۀ عراق، شام و جزیره را از یکدیگر تفکیک، و مرزهای هریک را مشخص کردهاند (ص 21، 25).
در عرف بادیهنشینان بادیه به 5 بخش تقسیم میشود که عبارتند از: 1. ودیان، و آن گستردهترین منطقهای است که از مرزهای سوریه در غرب آغاز میشود و تا وادی الخرّ در شرق امتداد مییابد و از آنجا که وادیهای فراوان در آن وجود دارد، بدین نام خوانده شده است. آب و هوای این منطقه بهطورکلی معتدل است. ودیان منطقۀ مشترکی میان بادیۀ عراق و بادیۀ شام است. 2. حماد، وآن بیابانهایی است هولانگیز و تشنه که از جنوب تدمر (پالمیرا) تا نفوذ گشترس یافته است. این منطقۀ بسیار کمآب، مرکز بادیهها شمرده میشود. 3. حجر، منطقهای است پرصخره که از وادیالخر تا سدیر امتداد دارد و از زمینهای سخت و ناهموار، وادیها و دشتهای کوچک تشکیل یافته است. 4. دبدبه، ناحیهای میان کویت و وادی سدیر است. در این ناحیه سنگ به ندرت یافت میشود. دبدبه مشتمل بر زمینهای بلند، دشتها، وادیها، درهها و تپههای ریگ است. 5. رجاب، ناحیهای میان مرز شهرهای دیلم، کربلا، دیوانیه، منتفک، بصره و خط العیون است. بیشتر زمینهای این ناحیه شنی و شورهزار است (راوی، 42-44)
نویسندگان رومی جزیرةالعرب را به 3 بخش تقسیم میکردهاند: عربستان خصیب، عربستان بیابانی و عربستان سنگی. عربستان بیابانی که موضوع این بحث است، درزبان یونانی آرابیاارموس گفته میشود و نویسندگان یونانی از آن بیابان پهناور میان عراق و شام را اراده کردهاند؛ یعنی آنچه امروزه بادیةالشام خوانده میشود. گاه مراد ازعربستان بیابانی بادیۀ سماوه بوده است که آن را در محدودۀ دریاچۀ نجف، یعنی مرزهای کهن حیره میدانستهاند. دیودُروس از عربستان بیابانی، مناطقی را اراده کرده که قبایل بیابانگرد در آن زندگی میکردهاند و تدمر درشمال شرقی آن قرار داشته است ومرزغربی آن را وارد سرزمین شام میشده، و مرزشرقی آن تا فرات ادامه مییافته است؛ یعنی آنچه در منابع کهن عربی از آن با نام بادیةالعرب یاد شده است (موسیل،511، 499-497؛ علی، 1/ 163-166 نامی، 9-10). به گفتۀ ابوعبید بکری (1/ 6-7) بادیۀ سماوه بادیهای است لمیزرع میان سوریه و کوفه که گفته میشود اهالی آن از قبیلۀ کلب بودهاند برخی به اشتباه این بادیه را منطقۀ میان فرات و دجله تلقی کردهاند. ازاینرو، بر این صحرا نام سماوه نهادهاند که در آن سنگی وجود ندارد (موسیل، 511؛ یاقوت، 3/ 131). افزون بر این صحرای نفوذ را نیز که با وسعت بیش از 100 هزار کمـ2 بخش اعظم شمال عربستان را در برمیگیرد، بادیه میگفتند. نفوذ پوشیده از شنهای سفید و سرخرنگ (حتى، 1/ 17؛ جبوری، 12-13). بادیۀ در نتیجۀ فرسایش سنگهای ماسهای بر اثرخشکی و وزش باد پدید آمدهاند. زمین برهنه از درخت و گیاه در برابرپرتو آفتاب و سایر دگرگونیهای جوی قرار میگیرد و وزش بادهای تند بهتدریج لایههای نخستین زمین را فرسایش داده، رفتهرفته منطقه به بیابان بدل میگردد. باران پایه و اساس زندگی دربادیه بهشمار میرود و بادیهنشینان باتوجه به نوع رعد و برق، نزول باران، یا عدم نزول آن را پیشبینی میکنند (ﻧﻜ : راوی، 46-47). بادیه از نظرمعادن نفت، نقره و طلا بسیار غنی هستند (همو،47-48). نخل مهمترین درخت ثمربخش بادیههاست و برای بادیهنشینان برای انواع خرما نامهای متعددی وضع کردهاند. از دیگر درختان و گیاهانی که در بادیه میروید و در ادب عربی نیز بدانها اشاره شدهاست، میتوان از اثل، ارطى، سَلَم، اراک و شیخ نام برد (ﻧﻜ : جبور، 60-66). جانوران بسیاری مانند گرگ، کفتار، آهو، گورخر، گاو وحشی، مرغ سنگخوار، باز، عقاب، اسب و شتر در بادیهها زندگی میکنند که در قصاید کهن جاهلی به بسیاری از آنها اشاره شده است. از آن میان، شتر و اسب از اهمیت ویژهای برخوردار بودهاند (ﻧﻜ : همو، 73ﺑﺒ ).
بادیه دارای نظام اجتماعی ویژهای است و نوع زندگی در آن بسیار ابتدایی و ساده است. خانواده نزد بادیهنشینان، اصل زندگی و اسا فخر و مباهات آنان را تشکیل میدهد. هر قبیله از قبایل بادیهنشین خانودهای دارد که ریاست قبیله را به ارث میبرد. بادیهنشینان پیوسته از صفاتی چون کرامت، شجاعت، وفاداری، مهماننوازی و بخشش برخوردارند؛ همچنین تیراندازی و سوارکاری را نیک میدانند و به کودکان اسب و شترسوازی را میآموزند. نظام حاکم بر بادیهنشینان نخست مبتنی بر آن چیزی است که از پدران و نیاکان خود آموختهاند و از طریق دو مرجع، یعنی سنتها و شیوخ که کسی با آنها مخالفت نمیکند، به اجرا درمیآید (راوی، 263-266، 438-439). یکی از ویژگیهای عمدۀ بادیهنشینان حفظ سنت و رسم و خویشاوندی برپایۀ همخونی و پدیدآمدن از جدّ مشترک و نیای واحد است که پیامد آن ازدواج با افراد قبیله و خویشاوندان است (پیگولوسکایا، 521-522).
پیشینۀ تاریخی
بادیه در مجاورت تمدنهای بزرگی چون ایران و روم و سرزمین سبا (یمن) واقع بود و همواره تحت تأثیر روابط سیاسی ایران و روم قرار داشت. قبایل بادیهنشین عرب حدود مرزهای ایران و روم عملاً نقش حایلی میان این دو دولت ایفا میکردند. در ماوراء فرات در جایی که این رودخانه به دجله نزدیکتر میشود، در زمان ساسانیان امارتی عربی تشکیل شد که حیره نام داشت و تابع دولت ایران بود. در شمال بادیة الشام نیز قبایل غسانی استقرار داشتند که خراجگزار و متحد روم شرقی بودند. حیره در سدههای 5 و6م دارای موقعیت خاصی بود و این سرزمین در حکم حایلی میان دولت ایران و قبایل بادیهنشین بود و فرمانروایان حیره نیروی جنگی خویش را در اختیار شاهان ساسانی قرار میدادند و سدی در برابر تاختوتاز اعراب بادیهنشین بهشمار میآمدند (همو، 143؛ کریستنسن، 90). راههای بازرگانی مهمی از بادیه میگذشت که نواحی عمدهای را به یکدیگر پیوند میداد. یکی از مهمترین این راهها جادۀ استراتا (راه بازرگانی که واژۀ عربی صراط مأخوذ از آن است) بود که در واقعشریان بازرگانی و استراتژیک مهمی بهشمار میرفت و برای نظارت آن میان غسانیان متحد روم شرقی و لخمیان تابع دولت ساسانی نزاعهای درمیگرفت (ﻧﻜ : پیگولوسکایا، 217).
اعراب که طی چند سده با کاروانهای تجاری، حمل کالا و حفظ و نگهداری امتعه در ارتباط بودند، از این راهها با شهرها مرتبط میشدند. منافع بازرگانی و مجاورت اعراب بادیهنشین با تمدنهای ایران و روم شرقی عامل گرایش و جذب برخی از این قبایل به محدودههای شهری شد. این قبایل که مراحلی از یکجانشینی را پشت سرگذارده بودند، بیگمان در سدههای 5و6م در حومۀ شهرها سکنى داشتند. رابطۀ این اعراب با شهرها بسیار نزدیک و استوار بود، لیکن این شهرها به اعراب تعلق نداشتند. رابطۀ اعراب با این شهرها صرفاً رابطهای تجاری بود و تنها شمار اندکی از اعضای این قبایل و سرانشان درمیان جوامع شهری به سر میبردند (همو، 564). در این تاریخ خمیهگاه و جایگاههای ثابتی که اعراب بادیهنشین در آن فرود میآمدند، پدیدآمد و حتى کوچندگان نیز خیمههای خود را در مکانهای ثابتی که بدان عادت کرده بودند، برپا میداشتند. اندکاندک در اطراف خیمهگاهها محیطی اقتصادی ایجاد شد که از ویژگیهای یکجانشینی برخوردار بود. اعراب در اطراف این خیمهگاهها به باغداری، کشاورزی و دامداری میپرداختند (همو، 565). حیره یکی از این خیمهگاهها بود و با آنکه در آن بناهای ویژۀ اقامت دائم مانند کاخ و کلیسا برپا بود، اعراب خیمههای خود را جمع میکردند و به سهولت آنجا را ترک میگفتند (همو، 566).
در بادیهها کاخها و بناهایی بود که از آن جمله میتوان به قصر خورنق در نزدیکی شهر حیره، یا کاخ سدیر که در شمال غربی حیره قرار داشت، اشاره کرد که نعمان، یکی از امرای لخمی آنها را برای پادشاهان ایران ساخته بود، کاخها و بناهای دیگری نیز در بادیهها برپابود، مانند عذیب، صنبر، قصرالابیض، قصرالفرس، قصرالزوراء، قصربن مازن، قصرالطین، قصراخیضر و حضر. این کاخها سبک بناهای ایرانی و رومی داشت و به دست معماران ایرانی و یا رومی بنا شده بود (مرادیان، 21-23؛ راوی، 51، 53، 56-57).
در میان اعراب بادیهنشین علاوه بر بتپرستی، دینهای ایرانی و مسیحیت نیز رواج داشت و در سدۀ 5م آیین مسیحی در میان بادیهنشینان غلبه یافت (مرادیان، 31-32؛ پیگولوسکایا، 151-153؛ عبدالغنی، 477-479، 493-496).
با ظهور اسلام و آغاز فتوحات مسلمانان، قلمرو ایرانیان و رومیها در نواحی میان فرات تا سوریه که بخشهای عمدهای از بادیههای مورد بحث را دربرمیگرفت، به تصرف مسلمانان درآمد. حکمرانان عرب درسدۀ 1ق به سبب علاقۀ شدید به زندگی در محیط آزاد، بیش از آنکه به زندگی شهری راغب باشند، به بادیهنشینی گرایش داشتند. امویان و اشراف عرب برای بهرهگیری از هوای پاک بیابان و شبهای دلانگیز آن و نیزگریز ازبیماریهای واگیردار، دردل بادیه قصرهایی برپا میکردند. هر خلیفه و به تبع او نزدیکان وی و دولتمردان اصلی اقامتگاهی در اطراف شهرها برای خود داشتند. به همین سبب، لفظ بادیه در زمان امویان هب معنی اقامتگاهی در اطراف شهر بود. در آغاز سدۀ 20م باستانشناسان واژۀ بادیه را تنها برای قصرهای صحرایی به کار بردند (لامنس، 335، 332، 325؛EI2). این بادیهها معمولاً در مکانهای پدید میآمد که آب یافت میشد، یا در مسیر کوچ قبایل و تماس بادیهنشینان ویا مجاروت راههای ارتباطی مهم قرار داشت (همانجا).
در بادیه راههای ارتباطی فراوانی وجود داشت که برای بازرگانی، سفر حج و کوچهد بادیهنشینان استفاده میشد. راههای اصلی همانهایی بود که بادیهنشینان با کاروانهای خود میپیمودند و آنها را نیک میشناختند (ﻧﻜ : راوی، 115ﺑﺒ؛ نیز ﻧﻜ : موسیل، 514) نخستین چیزی که بادیهنشینان و کوچندگان در محیط بیابان بدان میاندیشیدند، آب بود و بدین سبب در بادیهها چاههایی حفر میشد. مهمترین این چاهها، رخیمیه، جلیده، وکبه، بریّت و... در مناطق حیاد، حجره و ودیان واقع بودند (ﻧﻜ : راوی، 179-180). این چاهها از نظر ژرف و پرآب گفته میشد. و حسبیان، که چاههای کمعمقی بودند و میزان آب آنها براساس میزان بارندگی تغییر میکرد. از این میان چاههای که آب آنها گوارا بود، گراح (قراح)، و آنها که آب شور داشتند، ملاح، و چاههایی که آب آنها تلخ بود، مجه نام داشت (ﻧﻜ : همو، 180-181).
بادیه جایگاهی بود که سنتهای عرب و خلوص زبان عربی در آن حفظ میشد. از همین روی فصیحترین زبانها، زبان اهل بادیه به شمار میرفت و ملاک و معیار درستی قوانین قرار میگرفت. راه فرا گرفتن زبان فصیح، معاشرت با بادیهنشینان بود و میبینیم که حتى بزرگترین نحویان برای تأییدی قواعدی که مطرح میکردند، از بادیهنشینان مدد میجستند و راویان لغت برای گردآوری اصیلترین واژهها راهی بادیهها میشدند. خلفا و بزرگان، فرزندان خود را به بادیه میفرستادند تا در آن محیط پرورش یابند (ﻧﻜ : نصار، 1/ 27-29).
گروهی از اصل بادیه روزی خود را از راه شکا، غارت و نبد به دست میآوردند. این گروه در ادبیات عربی به صعالک (جمع صعلوک) معروفند. درمیان این صعالک، شاعرانی بودند که زیباترین قصاید را میسرودند که از نامدارترین آنان میتوان به تَأبَط شَرَاً و شَنفَرى اشاره کرد (ﻧﻜ : نالینو، 57-59).
مآخذ
ابوعبیدبکری، عبدالله، معجم مااستعجم، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، 1983م؛ اصطخری، ابراهیم، المسالک الممالک، به کوشش محمدجابر عبدالعال حسینی و محمدشفیق غربال، قاهره، 1381ق/ 1961م؛ پیگولوسکایا، ن . و.، اعراب حدود مرزهای روم شرقی وایران، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، 1372ش؛ جبور، جبرائیل سلیمان، البدو و البادیة، به کوشش سهیل جبرائیل، جبور، بیروت، 1988م؛ جبوری، یحیى، الجاهلیة، بغداد، 1388ق/ 1968م؛ حتی، فیلیپ ودیگران، تاریخ العرب، بیروت، 1958م؛ راوی، عبدالجبار، البادیة؛ عبدالغنی، عارف، تاریخ حیرة فی الجاهلیة والاسلام، دمشق، 1414ق/ 1993م؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، 1976م؛ مرادیان، خدامراد، کشورحیره در قلمروشاهنشاهی ساسانیان، تهران، 1355ش؛ نالینو،ک.آ.، تاریخ الآداب العربیة، به کوشش مریم نالینو، قاهره، 1954م؛ نامی، خلیل، یحیى، العرب قبل الاسلام، قاهره، 1986م؛ نصار، حسین، المعجم العربی، قاهره، 1375ق/ 1956م؛ یاقوت، بلدان؛ نیز: