باد
باد، جریان هوا که بیشتر طبیعیدانان قدیم، از یونانیان گرفته تا مسلمانان در مبحث آثار علوی از آن بحث کردهاند. آراء دانشمندان دورۀ اسلامیدربارۀ علوی سخت تحت تأثیر عقاید فلاسفۀ یونان، به ویژه ارسطو و تئوفراستون بوده است.
چیستی و چگونگی پیدایش باد
طبیعیدانان یونانی پیش از ارسطو، همچون آناکسیماندرس، دیوجانس ومترودُرُس، باد را به درستی هوای متحرک میدانستند، ولی میپنداشتند که ابر و آب نیز هوای فشردهاند. اما اسکندر افرودیسی و المپیدُروس (شارحان آثار علوی ارسطو) این نظریه را تنها به بقراط نسبت دادهاند. در این میان آناکسیماندرس با تأثیر خورشید در به حرکت درآوردن هوا نیز توجه داشته است (ارسطو، 167، 165، 89؛ قس: ترجمۀ نادرست ابنبطریق، 43، 64؛ نیز اصلاحات ابنرشد، 72، 98؛ المپیدُروس، 116؛ «الآراء...»، 148؛ ﻧﻜ : کرامتی، 182، 189، 191).
هراکلیدس نیز در مبحث جزرومد، به تأثیر خورشید در وزش باد اشاره کرده است (ﻧﻜ : «الآراء»، 153)؛ اما ارسطو نظر کسانی را که باد را هوای در حرکت دانستهاند، حتی فروتر از باورهای عامیانه شمرده است (ص 89؛ قس: ابن بطریق، 43؛ ابن رشد، 72-73). وی سپس در فصل چهارم از مقالۀ کتاب خود افزوده است: «خورشید، با حرکت سالیانۀ خود فصول مختلف پدید میآورد. گرمای خورشید موجب برخاستن بخار مرطوب و بخار خشک از سطح زمین میشود. بخار مرطوب باران را پدید میآورد و بخار خشک موجب پیدایش باد میشود. ازاینرو، باد و باران از جنس با یکدیگر تفاوت دارند و نمیتوان باد را هوای در حرکت دانست». ارسطو در ادامه افزوده است. پس از بارش باران معمولاً باد میوزد و هنگامیکه باران میبارد، باد فرو مینشیند، زیرا پس از باران زمین بر اثر گرمای درونی خود و گرمایی که از بالامیرسد، خشک میشود و مادۀ مورد نیاز باد (یعنی بخار خشک) را فراهم میسازد و هنگام این فرایند، باد به وزش در میآید. بارش باران نیز بخار خشک را (که عامل وزش باد است) سرد میکند و ازاینرو، با شروع باران وزش باد به پایان میرسد (ص 167-163؛ ابنبطریق، 63-66؛ ابنرشد، 97-99؛ المپیدروس، 116-117؛ کرامتی، 210).
به نظر ارسطو اگرچه گرمای خورشید موجب برخاستن بخار خشک و درنتیجه وزش باد میشود، اما از سوی دیگر [درصورت شدت یافتن] میتواند با سوزاندن این بخار خشک از وزش باد جلوگیری کند (ص 175؛ ابن بطریق، 68-70؛ ابن رشد، 106-107؛ المپیدروس، 122؛ در مورد تفاوتهای دو روایت عربی با نظر ارسطو، ﻧﻜ : کرامتی، 211).
تئوفراستوس نیز بر آن بود که مخلوط بخار لطیف و بخار غلیظ که جزء لطیف آن بیشتر است، باد را پدید میآورد. در بخش پایینی سپهر هنگامیکه بخار قصد صعود را دارد، باد خواهد وزید. گاهی اوقات نز ممکن است که هوا در جایی فشرده و انباشته گردد، در این حالت هوا از این ناحیۀ پرفشار به سوی نواحی اطراف که در آن خلأ پدید آمده است (به تعبیر امروزی: به نواحی کمفشار مجاور)، حرکت میکند و همراه آن بخارات برخاسته از آب و خاک بدان سوی میرود و در آنجا گرد میآید، تا آنگاه که در آنجا نیز جایی خالی نماند (ص 142-145؛ حسن، 317-319). چنانکه میبینیم ظاهراً تئوفراستوس نخستین کسی است که علت وزش باد را به درستی بیان کرده.
طبیعیدانان مسلمان دربارۀ باد، برخلاف سایر مباحث آثار علوی بیشتر به آراء تئوفراستوس توجه داشتهاند، تا نظرات ارسطو، قدسی که اغلب مطالب خود را از الآراءالطبیعیه و جوامع حنین بن اسحاق برگرفته، و گهگاه کوشیده است این نظرات را تاحدودی با باورهای مذهبی عامیانه تلفیق کند، برخلاف ارسطو برآن بود که «باد همان هواست و چون خدا در آن جنبشی ایجاد کند، میوزد و به حرکت درمیآید و اکثر پیشینیان نیز براین عقیده بودهاند که باد سیلان هواست» (2/ 30؛ قس: «الآراء»، 148). وی تابش خورشید بر زمین و برخاستن بخارات خشک را موجب وزش باد میداند (همانجا؛ قس: حنین، 43).
اخوان الصفا که رسائل آنان مهمترین عامل رواج نظرات تئوفراستوس در زمینۀ آثار علوی بود، میپنداشتند که باد چیزی جز «تموج هوا» و حرکت آن به سوی جهات ششگانه نیست. به نظر آنان اگر بخار خشک برخاسته از سطح زمین بیش از بخار مرطوب باشد، از کرۀ نسیم بالاتر میرود، اما سرمای زمهریر مانع بالاتر رفتن این بخار خواهد شد. پس این بخارها به سوی پایین باز میگردند و هوای زیرین را به سوی جهات چهارگانه میرانند و موجب وزش باد میشوند (رسائل...، 2/ 71).
ابنسینا در مورد چیستی باد همچون اغلب موارد از ارسطو پیروی کرده، اما درمورد علل وزش آن علاوه بر نظر ارسطو، دیدگاه تئوفراستوس را نیز (به احتمال قوی با مراجعۀ مستقیم به ترجمۀ عربی رسالۀ او) با تغییراتی یاد کرده است. به نظر وی باد از «دود خشک» (بخار کاملاً خشک) پدید میآیدو نمیتواند از جنس هوا باشد، زیرا در این صورت وزش باد در یک جهت برای مدتی طولانی ادامه نخواهد داشت (الشفاء، 59). استدلال ابنسینا در این باره چندان روشن نیست، اما ظاهراً وی بر آن بوده است که اگر باد همان جریان هوا باشد، پس از مدتی هوای محلی که باد از آنجا وزیده است، متخلخل (به تعبیر امروزی کمفشار) خواهد شد ودر نتیجه، باید جهت وزش باد تغییر کند. وی دو راه برای پیدایش باد برمیشمرد، علت اصلی وزش باد آن است که دود بسیار از زمین برخیزد و به سوی پاین بازگردد در این هنگام بر اثر مقاومت هوایی که در زیر آن قرار دارد، به سمت کنارهها میل میکند و باد میگردد. همچنین ممکن است پیش از آنکه دود به نقاط بالای سپهر یا به نقاط سرد برسد، باد تولید شود و این حالت هنگامی روی میدهد که این دود به علتی نتواند به آن بالاها برسد (همان، 58-59، دانشنامه...، 70).
اسفزاری بر آن بود که هرگاه خشکی بخار دودی بر بخارتر غالب شود، جوهر آن بخارتر را مادۀ باد میگرداند (ص 17). ابن سهلان نیز میپنداشت که باد خود جنبانندۀ هواست و نه جنبش هوا. وی سپس دربارۀ چیستیِ باد ترجمۀ سخنان ابن سینا در شفا را با افزودن برخی توضیحات آورده است (ص 36-38). اما مسعودی مروزی ضمن پیروی از نظریۀ درست تئوفراستوس توضیحاتی جالب از خود افزوده است: «بباید دانست که فعل حرارت تفریق و تبسیطکردن و پراکندهکردن است و فعل برودت جمع کردن وفراهم کشیدن. پس هرگاه که جایی از جوانب هوا در تابستان به سبب تابش آفتاب نیک گرم گردد و انبساطی در او پدید آید و متخلخل شود و بدینسبب حجم او بیشتر گردد، پس هوایی را که مماس و مجارو است، دفع کند تا اوجای بگیرد، پس بدان سبب حرکتی در هوا پدید آید و آن هوای متحرک باد باشد... اما سبب دوم و آن حادث گشتن برودت است در هوا... چون جایی از جوانب هوا نیک سرد شود، آن سرما او را منقبض گرداند و خویشتن بههم درکشد. حجم او حرکت کند، تا آن موضع را که از او خالی میگردد، بگیرد. پس معلوم شد که حرارت و برودت هوا سبب حدوث حرکت میگردند دراو» (ص 114-116). البته وی از این مقدمات درست به نتیجهای نادرست رسیده است؛ زیرا بر اساس استدلال وی باد همیشه باید از ناحیۀ گرم (کمفشار) به سوی ناحیۀ سرد (پرفشار) بوزد. او «وجه» دیگری ( با احتمال کمتر) نیز برای پیدایش باد در نظر گرفته (ص 117) که کموبیش برگرفته از سخنان ابن سینا در شفاست. محمدبن محمود طوسی نز در کتاب فارسی عجایب المخلوقات افزون بر آنکه باد او را هوای متحرک شمرده، به صراحت علت پایان وزش باد را هم فشار شدن دو ناحیۀ مجاور دانسته است (ص 83-84). زکریای قزوینی نیز همان سخنان اخوان الصفا را تکرار کرده، ونکتۀ قابل توجهی بدان نیفزده است (ص 87).
دستهبندی بادها
همۀ طبیعیدانان را براساس جهت وزش آنها دستهبندی میکردهاند. ارسطو نخست 12 نوع باد برشمرده، و جهت وزش آنها را روی نموداری دایرهای شکل مشخص کرده است (4 باد در امتداد 4 جهت اصلی و از هریک از جهات فرعی نیز دو باد) (ﻧﻜ : ص 193-187).بر اساس نمودار از ناحیۀ جنوب غربی باید دو باد بوزد: یکی با تمایل بیشتر که از جنوب غربی (با تمایل بیشتر به جنوب) بادی نمیوزد (ص 191). ازاینرو، باید 11 نوع باد وجود داشته باشد، نه 12 نوع که ارسطو به صراحت در آغاز مبحث بدان اشاره کرده است. تقریباً همۀ دانشمندان پس از ارسطو، بدون توجه به این نکته بادها را 12 نوع دانستهاند. اما اسکندر افرودیسی، به نقل از ارسطو 11 نوع باد برشمرده، و معلوم است که در این موضوع به نکتۀ یادشده توجه داشته است. ابن رشد نیز هم به روایت نخست و هم به روایت نخست و هم به روایت اسکندر افرودیسی اشاره کرده است (ص 118-120؛ قس: ابن بطریق، 72-73، که در آن متن یونانی بسیار تلخیص شده است؛ نیز قس: المپیدروس، 125-127).
تئوفراستوس از تقسیمبندی بادها سخنی به میان نیاورده (قاعدتاً دراینباره ارسطو همعقیده بوده)، و تنها ویژگیهای برخی از انواع بادها را برشمردهاست (ص 144-145). اما اخوان الصفا افزون بر 12 نوع بادی که ارسطو از آنها یاد کرده است، دو نوع باد دیگر نیز برشمردهاند: یکی بادهایی که از پایین به بالا میوزند که گردباد از جملۀ آنهاست و دیگر بادهایی که از بالا به پایین میوزند که گردباد ازجملۀ آنها «باد صرصر است که قوم عاد را به هلاکت رساند» (رسائل، 2/ 71-72). در میان دانشمندان مسلمان بعدی تنها اسفزاری سخنان آنان را تکرار کرده است (18-19) و کسانی چون مسعودی (1/ 17-18)، ابنسینا (الشفاء، 61)، و ابنسهلان (ص 39-41) همگی به بادهای 12 گانه اشاره کردهاند.
تندباد (توفان) و گردباد و ارتباط آن با رعد و برق و صاعقه
اغلب طبیعیدانان میان گردباد و توفان ازیک سو، و رعد و برق و صاعقه از سوی دیگر ارتباطی نزدیک در نظر میگرفتهاند و اصولاً باد را عامل اصلی پیدایش 3 پدیدۀ اخیر میدانستهاند. آناکساگوارس صاعقه، توفان، و گردباد را توع شدیدتر رعدوبرق میدانست و میپنداشت توفان هنگامیپدید میآید که مادۀ پدید آوردندۀ رعد و برق بسیار زیادباشد. او گردباد (یا گردباد دریایی) را آتش مخلوط با ابر میدانست. مترودرس نیز بر آن بود که اگر صاعقه شدید شود، گردبادپدید خواهد آمد («الآراء»، 145؛ نیزﻧﻜ : المپیدروس، 143-145).
ارسطو میپنداشت که هرگاه بخار بادی (بخار خشک)، فراوانو فشرده و غلیظ بادش، توفان یا تندباد پدید میآید که شدت آن بستگی به آن نیرویی دارد که از فراهم آمدن سریع بخارات بهدست آمده است؛ اما اگر همین بخار رقیق و پراکنده باشد، رعد و برق پدید خواهد آمد (ص 235، 233؛ قس: ابنبطریق، 85، که مطلب را وارونه ترجمه کرده است؛ ﻧﻜ : ابنرشد، 137، که نه به اصل شبیه است و نه به ترجمۀ عربی). ارسطو بر آن بود که هرگاه در خلاف جهت بادی دیگر حرکت کند، گردباد پدید خواهد آمد. وی به تفصیل دربارۀ علت پدید آمدن حرکت چرخشی سخن گفته است (ص 237، 235؛ ابن بطریق، 85-86؛ ابنرشد، همانجا).
تئوفراستوس تنها به وصف گردباد (در دریا و در خشکی) پرداخته، و علت پدید آمدن تندباد را فراوانی بخارات خشک دانسته است (ص 145-147؛ حسن، 319). ابن ربن (ص 25) و مقدسی ( 2/ 36) هر دو به پیروی از ارسط گردباد را حاصل برخورد دو باد مخالف دانستهاند و مقدسی در ادامه قول کسانی را که نقل کرده است که گردباد را همان شیطان دانستهاند. به نظر ابن سینا دو نوع گردباد، بالا رونده و پایین رونده وجود دارد. گردبادغالباً از بادهای سنگین مرطوبی پدید میآید که به طرف بالا رانده میشوند و به ابرها برخورد میکنند و رنگ آنها را تغییر میدهند و بر آنها تأثیر میگذارند، سپس به سوی پایین بازمیگردند. این بدترین نوع گردباد است و چهبسا پیچ و خمدار بودن منافذ [ی که بخارات از آن بالا میروند] در تشدید حرکت دورانی گردباد مؤثرباشد، نیز ممکن است مادهای بادی پایین آید و پس از برخورد به زمین در خود بپیچد و به باد دیگری از جنس خود برخورد کند و آنگاه به چرخش درآید. برخورد دو باد [مخالف] نیز میتواندموجب پدید آمدن گردباد شود (الشفاء، 60-61). ابنسهلان گردباد را «دیوباد» نامیده، و سپس در تشریح این پدیده کموبیش نظرات ابن سینا پیروی کرده است (ص 38-39). سخنان قزوینی نیز تقریباً تکرار مطالب ابن سیناست (ص 87-88).
گفتنی است که تقریباً تمامیطبیعیدانان قدیم، وزش باد در منافذ زمین را مهمترین عامل زمین لرزه میپنداشتهاند (ارسطو، 207-203؛ المپیدروس، 133-138؛ ابن بطریق، 75-76؛ ابن رشد، 123-124؛ تئوفراستوس، 150-152؛ حسن، 321-322؛ ابن ربن، 23-24؛ مقدسی، 2/ 36-37؛ ابن سینا، همان، 15-16؛ اسفزاری، 40-42؛ ابنسهلان، 43-44؛ مسعودی مروزی، 118). همچنین برخی طبیعیدانان یونانی همچون هراکلیدس بر آن بودهاند که وزش باد جزر و مدر را پدید میآورد. در «الآرء الطبیعیة» این نظریه به ارسطو نیز نسبت داده شده است (ص 153-154؛ نیزﻧﻜ : مقدسی، 2/ 46). از میان دانشمندان دورۀاسلامینیز زکریا قزوینی بر همین باور بوده است (ص 94).
مآخذ
«الآرء الآرء الطبیعیة»، منسوب به پلوتارک، ترجمۀ قسطاین بن لوقا، همراه فی النفس ارسطو، به کوشش عبدالرحمان بدوی، بیروت/ کویت، 1954م؛ ابن بطریق، یحیى، الآثار العلویة، ترجمه و تحریر متئرلوگیکای ارسطو، به کوشش کازیمیرپترایتس، بیروت، 1956م؛ ابن ربن، علی، فردوس الحکمة، به کوشش محمد زبیر صدیقی، برلین، 1928م؛ ابن رشد، محمد، تلخیص الآثار العلویة، به کوشش جمالالدین علوی، بیروت، 1994م؛ ابن سهلان، عمر، «الرسالة السنجریة فی الکائنات العنصریة»، دو رساله دربارۀ آثار علوی، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1337ش؛ ابن سینا، دانشنامۀ علایی، طبیعیات، به کوشش محمد مشکٰوة، تهران، 1331ش؛ همو، الشفاء طبیعیات، المعادن و الآثار العلویة، به کوشش ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره، 1385ق/ 1965م؛ اسفزاری، مظفر، آثار علوی، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1356ش؛ المپیدروس، «تفسیر...لکتاب ارسطا طالیس فی الآثار العلویة»، ترجمۀ حنین بن اسحاق، شروح علی ارسطو مفقودة فی الیونانیة، به کوشش عبدالرحمان بدوی، بیروت، 1971م؛ تئوفراستوس، «الآثار العلویة»، ترجمۀ کهن عربی، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، مجلة تاریخ العلوم العربیة و الاسلامیة، فرانکفورت، 1405ق/ 1984م؛ چ 1؛ حسن بن بهلول، الدلائل، چ تصویری، به کوشش فؤادسزگین، فرانکفورت، 1405ق/ 1985م؛ حنبن بن اسحاق، جوامع...لکتاب ارسطوطالیس فی الآثار العلویة، به کوشش هانس دابیر، آمستردام/ آکسفرد، 1975م؛ رسائل اخوان الصفا، بیروت، 1957م؛ طوسی، محمد، عجیب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345ش؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، بیروت، دارالتحریر للطبع و النشر؛ کرامتی، یونس، «آثار دانشمندان ایرانی دربارۀ آثار علوی و تأثیرنظریات طبیعی دانان یونانی بر آنها»، تاریخ علم در اسلام و نقش دانشمندان ایرانی، به کوشش محمدعلی شعاعی و محسن حیدنیا، تهران، 1378ش؛ مسعودی، علی، التنبیه والاشرف، به کوشش دخویه، لیدن، 1893م؛ مسعودی مروزی، محمد، «آثارعلوی»، دو رساله دربارۀ آثار علوی، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1337ش؛ مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، 1901م؛نیز: