باجه
باجه، شهری مهم و کهن در افریقیه. این شهر امروزه در حدود 100 کیلومتری غرب شهر تونس واقع شده، و مرکز استان (ولایت) باجه در شمال کشور تونس است. قدمت شهر به دورۀ رومیها باز میگردد و نام باستانی واگا بوده است (وزان، 2/ 66؛ EI2).
باجه در کرانۀ غربی ناحیۀ حاصلخیز «وادی مَجَرده» واقع است و از دیر باز تا به امروز مهمترین شهر این ناحیه بهشمار میرود. این شهر به سبب قرار گرفتن بر سر راه تونس به قسنطینه در طول دورۀ اسلامی از اهمیت سوقالجیشی برخوردار بوده است (برنشویگ، 1/ 331). منابع جغرافیایی باجه را به سبب فراوانی محصول گندمش، انبار غلۀ افریقیه (ابوعبید، 2/ 719) و باجةالقَمح (یاقوت، 1/ 455) نام دادهاند.
باجه در زمان زُهیر بن قیس بَلَوی، والی اموی افریقیه (67-69ق) توسط مسلمانان فتح شد (ابن ابیدینار، 33). در 74ق/ 693م که جانشین او، حسان بن نعمان غسانی بر قرطاجنه و شهرهای افریقیه مستولی شد و رومیان را شکست داد، آنان به شهر باجه پناهنده شدند (ابناثیر، 4/ 369-370). پس از آنکه باجه به تصرف این فرمانده اموی درآمد، تبدیل به مرکز نظامی مهمی برای سپاه عرب گردید (عبدالوهاب، 3/ 426-427). به گفتۀ هروی مدفن معبد بن عباس بن عبدالمطلب، پسرعم پیامبر(ص)، در این شهر بوده است (ص 53).
در اواخر حکومت امویان، خوارج در شهرهای افرقیقه شوریدند (ابنخلدون، 4(2)/ 407). در 126ق/ 744م بربرها نیز نواحی کوهستانی مجاور ابجه سر به شورش برداشتند و ثابت صنهاجی به کمک یاران بربر خود در باجه بر ضد عبدالرحمان بن حبیب فهری، والی افریقیه (127-138) قیام کرد و بر آن شهر جیره شد (ابناثیر، 5/ 311-312؛ ابنخلدون، 6(1)/ 223). پس از آن نیز در 170ق/ 786م، در اوایل حکومت عباسیان، کوهستانهای باجه محل شورش اباضیه بود (ابناثیر، 6/ 108).
از زمان استیلای اغلبیان بر افریقیه (184ق/ 800م) شهر باجه اهمیت خاصی یافت و افراد وابسته به خانوادۀ وزراء و امرا حکومت این ناحیۀ ثروتمند را در دست گرفتند (عبدالوهاب، 3/ 427)؛ از آن جمله خاندان بنی علی بن حُمَید وزیر با لطایف الحیل توانستند دیری بر این شهر حکومت کنند (ابوعبید، 2/ 720). یعقوبی که در این روزگار افریقیه را دیده است، میگوید: گروههایی از نسل سپاهیان عباسی و عناصر غیر عرب در باجه سکنی دارند و در مجاورت شهر مردمانی بربر به نام وَزداجه زندگی میکنند که در فرمان امیر اغلبی نیستند (ص 349). در زمان اغلبیان شورشهایی چند در باجه به وقوع پیوست (ﻧﻜ : ابن اثیر، 6/ 329، 331، 7/ 40؛ العیون...، 368).
از 316ق/ 928م کار ابویزید مخلذ کیداد خارجی، معروف به راکب الحمار (صاحب الحمار) که قبیلۀ بربر زناته بود، بالا گرفت و در زمان القائم، خلیفۀ فاطمی (حک 322-334ق) پیروان بسیاری یافت. وی در 333ق/ 945م در افریقیه قیام کرد و شهرهایی رابه باد غارت داد. در محرم همین سال وی در باجه با لشکرالقائم به سرکردگی بُشری جنگید او را شکست داد. ابوزید پس از تصرف باجه در آنجا کشتار و غارت کرد و بخشی از شهر را به آتش کشید و قبایل بربر را به سوی خویش فراخواندند (ابو عبید، همانجا؛ ابناثیر، 8/ 422-423؛ ادریس، 276-278). در 334ق/ 946م نیز ایوب، پسر ابویزید در باجه کشتار کرد و شهر را به آتش کشید و ویران ساخت (ابناثیر، 8/ 432؛ مقریزی، 1/ 80-81). در همین سال مردی با داعیۀ انتساب به عباسیان در باجه قیام کرد و جمعی را پیرامون خود گرد آورد، اما به دست ایوب بن مخلد گرفتار شد و در قیروان به قتل رسید (ابناثیر، 8/ 430؛ ادریس، 320). در آخر ذیحجۀ همین سال لشکریان فاطمی به فرماندهی حسن بن علی کلبی را تصرف کردند و کارگزار ابویزید را در آنجا از میان برداشتند (همو، 384-385).
در 406ق/ 1015م حماد بن بلکین بر پسر برادر خود، بادیس زیری، امیر افبقیه (حک 386-406ق) شورید و بر باجه حمله برد و در آنجا کشتار و غارت کرد (ابناثیر، 9/ 253-254). پس از آن نیز که معز، پسر و جانشین بادیس (406-453ق) در 440ق/ 1048م به نام خلیفۀ عباسی خطبه کرد، در 446ق/ 1054م قبایل عرب به تحریک فاطمیان، قیروان را در محاصره گرفتند و مونس بن یحیی مرداسی از قبیلۀ ریاح بر باجه مستولی شد. اهالی شهر نیز چون معز را از حمایت خویش ناتوان دیدند، راهی مهدیه شدند (همو، 9/ 569؛ نیز ﻧﻜ : مقریزی، 2/ 217-218). در حدود سال 50ق/ 1108م تیرۀ اخضر از این قبیلۀ عرب سلطۀ خود را بر باجه گستردند (ابنخلدون، 6(2)/ 328).
در 547ق/ 1152م عبدالمؤمن بن علی، خلیفۀ موحدی به دولت بنیحماد در بجایه خاتمه داد و بر تمات قلمرئ آنان ازجمله باجه استیلا یافت (ﻧﻜ : ابناثیر، 11/ 158-159؛ ابنخلدون، 6(3)/ 490-491). وی چندی بعد شهر المهدیه را که از 543ق/ 148م به تصرف راجر دوم، پادشاه صقلیه در آمده بود، باز پس گرفت و بر قلمرو پیشین بنی زیری در افریقیه نیز دست یافت (ﻧﻜ : ابناثیر، 11/ 125-129، 241-245). یحیی ابن غانیۀ صنحاجی، آخرین بازماندۀ مرابطون (مق 633ق/ 1236م) پس از تصرف مهدیه در 597ق/ 1201م باجه را با منجلیق کوبید و آنجا را گشود و ویران ساخت (ابن خلدون، 6(2)/ 401). با ظهور دولت حصیان، باجه تا حدودی رونق سابق خود را به دست آورد. در این دوره ناحیۀ باجه از بزرگترین و مهمترین ولایات بود (ﻧﻜ : همو، 6(4)/ 770-771، 783-784).
در سدۀ 10-11ق/ 16-17م از دورۀ عثمانی باجه پادگانی از ینیچیرها (انکشاریه) داشت که اعقابشان در آنجا باقی ماندند. در آن زمان در داخل شهر مسجدی برای حنفیان بنا گردید. در دوران حسینیان (بیگها) باجه به صورت روستای بزرگ زراعی درآمد که سیمای بدوی برآن غلبه داشت و مقر والی بودکه به نیابت از دولت مرکزی حکومت میکرد. دراین دوره برخی آثار تاریخی ساخته شد که از آن جمله قلعهای است در یک کیلومتری غرب باجه که همانند قصر سلطنتی موجود در حومۀ تونس؛ «باردو» نام دارد (عبدالوهاب، 3/ 428-429؛ نیز، ﻧﻜ : ابنابیدینار، 248، سراج، 2/ 448، 518-519).
باجه در سدۀ 3ق/ 9م شهری بزرگ و مستحکم بود وبارویی سنگین آن را احاطه میکرد (یعقوبی، 349؛ قس: ابوالفذا، 141). ابوعبید بکری وصف دقیق و مفصلی از باجه به دست داده (2/ 718-719) که با وجود تغییراتی جزئی ــ که بعداً در برخی نامها پدید آمده ــ هنوز معتبر است. وزان فارسی به رونق و آبادانی شهر در سدۀ 10ق/ 16م اشاره کرده است. به گفتۀ وی باجه صنتگران مختلفی را در خود جای داده، و بهویژه نساجی در آنجا رونق داشته است (2/ 66). در زمان ابنخلدون (د 808ق) شماری از تیرۀ سعد بن هذیل باقی مانده بودند که در نواحی باجه میزیستند (ابنخلدون، 2(3)/ 661-662).امروزه نیز دستهای از ساکنان باجه به قبیلۀ عرب قضاعه نسب میرسانند (عبدالوهاب، 3/ 427-428؛ نیز، ﻧﻜ : برنشکویگ، 1/ 336).
باجه زادگاه تنی چند تن از محدثان و فقیهان و شاعران و مورخان بوده است؛ از آن جملۀ خاندانی مشهور به بنی باجی هستند که در اندلس سکنی گزیدند (ﻧﻜ : مقری، 2/ 514-515). دیگر خاندان قَشلانی است که در سدۀ 9ق/ 15م، 7 یا 8 تن از قاضیان و فقیهان برجستۀ تونس از آن برخاستند. محمد الصغیر ین بن یوسف که تاریخ حوادث نخستین 4 بیگ از سلسۀ حسینیان (1117-1182ق/ 1705-1768م) را بر اساس مشاهدات خود تألیف کرده، نیز بدانجا منسوب است (عبدالوهاب، 3/ 429، برای نام دیگر علمای باجه، ﻧﻜ : یاقوت، 1/ 456-457؛ سراج، 1/ 498-505).
امروزه شهر باجه علاوه بر تولید گندم و آرد مرکز مهم تصفیۀ شکرو پایگاه تحقیقات کشاورزی است.
استان باجه با مساحتی برابر710‘6 کمـ 2 ناحیهای متنوع است که از دشت مرطوب ساحلی در طول دریای مدیترانه به سمت جنوب شرقی تا درۀ حاصلخیز مَجَرده گسترده است. این ناحیه یکی از مهمترین مناطق زراعی و دامی و ملی است. طبق سرشماری 1978م/ 1375ش جمعیت شهر باجه 145‘28 نفر، و جمعیت استان باجه بالغ بر 665‘320 نفر بوده است (بریتانیکا).
دو شهر دیگر در تونس به این نام وجود دارد که برای باز شناختن آن دو از باجۀ شمال تونس، باجة الزیت و باجة القدیمه نامیده شدهاند:
باجة الزیت
این شهر از توابع ناحیۀ (کورۀ) رُصفه (یاقوت، 1/ 457-458) است که رومیها بیزانسیها روسپا میخواندند. باجة الزیت در میان جنگلهای زیتون ساحل تونس بر سر راه مهدیه به الجم، در 13 کیلومتری شرق الجم واقع است. شیخ نشین منطقهای که باجة الزیت در آن قرار داشت، امروزه «مشیخة وادی باجه» (نزدیک مهدیه) خوانده میشود. به نظر میرسد این شهر تا حملۀ بنیهلال (سدۀ 5ق/ 11م) آباد بوده، ولی پس از آنرو به انحطاط نهاده، و در زمان حصفیان از میان رفته است. با وجود این، در محل آن هنوز ویرانههای بسیاری ازجمله یک حوض بزرگ باقی است (عبدالوهاب، 3/ 429-430).
باجةالقدیمه
شهرکی است که امروزه از بین رفته، و خرابههای آن هنوز پا برجاست. این شهرک نزدیک «منّوبه» کنونی در ناحیۀ شمالی نزدیک شهر تونس واقع است. در آنجا مسجد جامع، مکتب خانه، بازار و خانههایی وجود داشته است. باجة القدیمه به سبب آنکه زادگاه ابوسعید خلف بن یحیی تمیمی باجی (د 628ق/ 1231م) صوفی برجسته و شاگرد ابومدین شعیب تلمسانی بوده، شهرت خاصی داشته است (همو، 3/ 430؛ EI2).
مآخذ
ابن ابی دینار، محمد المؤنس فی اخبار افریقیا و تونس، به کوشش محمد شمام، تونس، 1387ق؛ ابن اثیر، الکامل؛ ابن خلدون، العبر؛ ابوعبید بکری، عبدالله، المسالک و الممالک، به کوشش وان لِوِن و ا. فره، تونس، 1992م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، به کوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840م؛ ادریس بن حسن، تاریخ الخلفاء الفاطمیین بالمغرب، به کوشش محمد یعلاوی، بیروت، 1985م؛ برنشویگ، ر.، تاریخ افریقیة فی العهد الحفصی، ترجمۀ حمادی ساحلی، بیروت، 1988م؛ سراج اندلسی، محمد، الحلل السندسیة، به کوشش محمد حبیب هیله، بیروت، 1984م؛ عبدالوهاب، حسن حُسنی، ورقات عن الحضارة العربیة بافریقیة، تونس، 1972م؛ العیون و الحدائق، به کوشش دخویه، لیدن، 1869م؛ مقری، احمد،نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1388ق/ 1968م؛ مقریزی، احمد، اتعاظ الحنفاء، ج 1، به کوشش جمال الدین شیال، قاهره، 1387ق/ 1967م، ج 2، به کوشش محمد حلمی محمد احمد قاهره، 1390ق/ 1971م؛ وزان، حسن، وصف افریقیا، ترجمۀ محمد حجی و محمد اخضر، بیروت، 1983م؛ هروی، علی، الاشارات الی معرفة الزیارات، به کوشش ژ.سوردل تومین، دمشق؛ 1953م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، البلدان، به کوشش دخویه لیدن، 1891م؛ نیز: