ایل
ايل، يا اِل، واژهای تركی ـ مغولی به معنای ولايت، صلح و دوستی، خيل و گروه، دوست، رام و مطيع، مردم و جماعت. اين واژه در حيات تاريخی هزار و چند سالهاش توسعۀ معنايی فراوان يافته است. كهنترين سندی كه واژۀ ايل در آن به كار رفته، دستنوشتههای موسوم به اُرخُن، از سدۀ 2 ق و متعلق به تركهای سلجوقی است. ثامسن كلمۀ ايل را بر مبنای اين دست نوشتهها «مردم يا اتحادی از مردمان كه به صورتی كاملاً مستقل و سازمان يافته، شكل گرفتهاند و يك خاقان در رأس آن قرار دارد»، تعريف میكند كه تقريباً برابر «امپراتوری» است (نک : EI2, III/ 1092).
ظاهراً معانی «ولايت»، «صلح» و «خيل» از مفاهيم اصلی و قديم اصطلاح ايل بوده كه در ديوان لغات الترك آمده است (كاشغری، 1/ 49-50). بخش نخست نامهای تركی «ايل ـ الدی»، «ايل ـ بگی» و «ايل ـ قاضی»، و بخش دوم جایْنامهای مشهور عصر عثمانی، مانند «روم ـ اِلی» (رومليا = رومانی) به معنای ولايت و ناحيه است (EI2، همانجا). كلمۀ «سرخيل» و «سرخيلان» به معنای سر و بزرگ ايل و ايلات به كار میرفت (نک : اسكندربيك، 471، جم ؛ محمدكاظم، 17).
ايل به معنای «مطيع و فرمانبردار» ظاهراً از سدۀ 7 ق در تاريخ و ادبيات فارسی به كار رفته است. مؤلف جامع التواريخ ايل را به اين معنا به صورت تركيبی «ايل كردن» (مطيع كردن) و «ايل شدن» (مطيع و فرمانبردار شدن)، بارها به كار برده است (نک : رشيدالدين، 1/ 245-247، جم ). از همين زمان، يعنی دورۀ ايلخانيان، عنوان «ايل ـ خان» برای فرمانروايان مغول ايران كه تابع و مطيع خان بزرگ، هولاكو، بودند، به كار رفت. نيز «ايلات» (جمع تركی ـ عربی ايل) به معنای جماعتی از مردم كوچنده و نيمه كوچنده (EI2, III/ 1095)، و با ساختار اجتماعی ـ سياسی خاص، در فارسی كاربرد يافت. در مغولی قديم به تك خانوارهای كوچندۀ صحرانشين «ائيل» میگفتند (ولاديميرتسف، 63-65، جم ).
برخی از محققان اصطلاح ايل را به مفاهيم گوناگون «اتحاد قبيلهای»، «كشور و خلق»، «اتحاد اشراف و بزرگان قبيلههای مختلف در حول آريستوكراسی و اشرافيت قبيله و قوم حاكم»، «سازمان كشوری و حكومت»، «كشور و دولت» و كلاً به مفهوم «اتحاد قبيلههای ترك با قبيلههای غير ترك» به كار بردهاند (نک : رضا، 42-45).
در متون جغرافيايی قديم اصطلاح فارسی رَمّ (جمع: رموم) و زَمّ (جمع: زموم) مترادف ايل و طايفه برای كُرد يا كردان، به معنای عشاير كوچندۀ رمه گردان منطقۀ فارس به كار رفته است. ياقوت رمّ را نزد كُردان به معنای تيره گرفته كه به عربی «حیّ» است ( برگزيده ... ، 99)؛ همو رموم را جمع رمّ «جايها و خانههای كردان» و كلمهای رايج در فارس تعريف میكند، مانند رمّ حسنِ جيلويه (گيلويه) در 14 فرسخی فارس؛ رمّ جيلويۀ معروف به رمّ زنيجان را نيز نام قبيلهای از كردان میآورد ( بلدان،2/ 821). نکتۀ ديگر اينکه بنابر نوشتۀ او (همانجا) رمّ قاسمِ شهريار در 50 فرسنگی شيراز به «كوريان» موسوم بوده است. اصطلاح «كوريان» در ميان قوم مغول به اجتماعی از «ائيل»، يعنی خانوارهای صحرانشين فراهم آمده در اردوگاه اطلاق میشده است (ولاديميرتسف، 63).
قزوينی زموم را تصحيف رموم و آن را جمع رمّ (رمه)، يعنی ايل و طايفه گرفته است (5/ 53). لسترنج از 5 ايل كُرد كه در سدۀ 4 ق در كوه جيلويۀ (كوه گيلويه) فارس چراگاه و اردوگاه داشتند با نام زمّ كُرد ياد میكند (ص 266). او با استناد به حاشيۀ دخويه بر ترجمۀ مسالك الممالك ابن خردادبه، زَمّ (كه صورت صحيحتر آن زومَه است) را كه اغلب به اشتباه رمّ مینويسند، در كردی به معنای «ايل» آورده است (همانجا، حاشيۀ 2).
امروز اصطلاحهای رمّ و رموم يا زمّ و زموم در ميان ايلات و عشاير ايران كاربرد ندارد، اما اصطلاح زُمَه يا زومَه به معنای اُبَه يا كوريان، متشكل از چند يا چندين خانوار چادرنشين كه در كنار هم در چراگاه اردو زدهاند، در ميان برخی ايلات و عشاير كرد غرب ايران به كار میرود (اسكندرنيا، 33).
در متون جغرافيايی و تاريخی اصطلاحهای ديگری به صورت مفرد و جمع، مانند كلمات عربی عشيره (عشاير)، قبيله (قبايل)، طايفه (طوايف) و كلمات تركی اويماق (اويماقات) و اولوس (اولوسات)، بدون در نظر گرفتن مفاهيم واقعی اجتماعی، فرهنگی و سياسی هر يك از آنها، مترادف با يكديگر و با كلمۀ ايل به كار رفته است. اسكندربيك به دفعات كلمات ايل و الوس و اويماقات را با هم آورده است (مثلاً نک : ص 643). امروزه در ادبيات مردمشناسی، اصطلاح «ايل» به جامعهای اطلاق میشود كه دارای سازمان اجتماعی و سياسی خاصی است (نک : ه د، ايران، بخش جامعۀ ايلی).
مآخذ
اسكندربيك منشی، عالمآرای عباسی، تهران، 1350ش؛ اسكندرنيا، ابراهيم، ساختار سازمان ايلات و شيوۀ معيشت عشاير آذربايجان غربی، اورميه، 1366ش؛ رشيدالدين فضلالله، جامع التواريخ، به كوشش بهمن كريمی، تهران، 1362 ش؛ رضا، عنايتالله، ايران و تركان در زمان ساسانيان، تهران، 1365 ش؛ قزوينی، محمد، يادداشتها، تهران، 1363ش؛ كاشغری، محمود، ديوان لغات الترك، استانبول، 1333 ق؛ محمدكاظم، عالمآرای نادری، به كوشش محمدامين رياحی، تهران، 1364 ش؛ ولاديميرتسف، ب.، نظام اجتماعی مغول، ترجمۀ شيرين بيانی، تهران، 1365ش؛ ياقوت، برگزيدۀ مشترك، ترجمۀ محمدپروين گنابادی، تهران، 1362ش؛ همو، بلدان؛ نيز: