اویسیه
اُوِیسیه، نام یكی از طریقههای صوفیه. در سدههای 6 و 7ق به آن دسته از صوفیان كه در سلوك به شیخ و پیری معین انتساب نداشتند و با توسل به روحانیتِ رسول اكرم (ص) منازل سلوك را طی میكردند و بدون واسطه، به امداد روحانی نبی پرورش مییافتند، اویسی گفته میشد (عطار، 28-29؛ پارسا، 15؛ جامی، 16، 502؛ ابنكربلایی، 1/ 510-511؛ داراشكوه، 29-30). این تعریف از اویسیه هرچند در همۀ ادوار تصوف نزد مشایخ و دانشمندان خانقاهی مقبول و پذیرفته بوده است، اما اشارات نویسندگان صوفی دورههای بعد، همچون عبدالرحمان جامی نشان میدهد كه این عنوان از قرن 8ق به بعد، بر صوفی سالكی اطلاق میشده است كه به ظاهر از شیخی متابعت و پیروی نمیكرده، و به پیرو شیخی از مشایخ گذشته متوسل میشده، و حل مشكلات سلوك را از روحانیت او میخواسته است؛ چنانکه بهاءالدین نقشبند از روحانیت خواجه عبدالخالق غُجدُوانی بهره میگرفته، و اویسی نامیده شده است و زینالدین ابوبكر تایبادی با توسل به روحانیت احمد جام ژنده پیل منازل سلوك را طی كرده، و اویسی خوانده شده است و گفتهاند كه عطار نیشابوری بر اثر تجلی نور منصور حلاج بر روح او پرورش یافته، و اویسی محسوب شده است (جامی، 390، 499، 597؛ نیز نک : داراشكوه، همانجا؛ فروزانفر، 32-33).
رأی و نظر جامی را دربارۀ اویسیه شاگرد او ــ عبدالغفور لاری ــ اینگونه بیان كرده است كه عارف سالك اگر در پناه روحانیت یكی از مشایخ صوفیه درآید كه آن شیخ در روزگار او زنده باشد ولیكن به ظاهر او را ندیده، و با جسمانیت او بیگانه باشد، باز هم این سالك صوفیِ اویسی تواند بود (لاری، گ 4ب). این دسته از عارفان را به آن سبب اویسی خواندهاند كه در سلوك صوفیانه، به سیرت تابعی مشهور، اویس قرنی تشبّه كردهاند (عطار، همانجا؛ جامی، 16، 390، 499، 502، 597).
از تاریخ پیدایش طریقۀ اویسیه اطلاع دقیقی در دست نیست. كمبود اطلاعات تاریخی دربارۀ اویسیان احتمالاً به سبب سنت و روش اخفا و استتار بوده است كه آنان به استناد آن، از آشكار ساختن احوال و آراء خویش اجتناب میكردهاند. میل شدید اویس قرنی به اخفای احوالش روشن است (نک : نیشابوری، 98- 99؛ نیز نک : ه د، اویس قرنی). این روش بنابر نگارشها و اسناد متأخر اویسی، حتى در سدههای متأخر نیز رواج داشته است (نک : تذكره ... ، 9)؛ اما آنچه مسلم است، این است كه مشایخ صوفیه و مؤلفان نخستین نگارشهای مدوّن عرفانی، اویس قرنی را از جملۀ اولیاءالله و از بزرگان اهل تصوف دانستهاند و اقوال و احوال او را محور و موضوع پارهای از آراء و آداب صوفیانه قرار دادهاند (نک : ابونعیم، 2/ 79-87؛ ابنجوزی، 3/ 43-57؛ قشیری، 121؛ هجویری، 50، 99، 100، 102؛ بدری كشمیری، 46-47؛ بدخشی، 65-67؛ نیز: حسینی، 106؛ شیمل، 28-29).
با اینهمه، باید دانست كه هجویری، آنگاه كه از طریقهها و سلسلههای صوفیه یاد میكند (ص 218-341)، از گروه یا افرادی به اسم اویسیه نام نمیبرد، و در نگارشهای عرفانی و خانقاهی هم تا روزگار عطار نیشابوری، نام مشرب یا طریقۀ اویسیه دیده نمیشود. اینکه از سدۀ 7ق به بعد ابوالقاسم كركانی، ابویزید بسطامی، ابوالحسن خرقانی وعبدالقادر جیلانی را به عنوان اویسی معرفی میكنند (نک : پارسا،جامی، همانجاها؛ ابن كربلایی، 1/ 511؛ داراشكوه، همانجا؛ معصوم علیشاه، 2/ 48)، براساس شناختی است كه صوفیۀ پس از فریدالدین عطار نیشابوری، از اشارات او به مشرب اویسی (نک : ص 27، 28- 29، 685) داشتهاند و آن را به احوال عارفان متقدم نیز نسبت دادهاند. اما از آنجا كه عطار نیشابوری (ح 540- 618 ق) از «قومی» به نام «اویسیان» یاد میكند و مقام آنان را «عظیم و عالی» میداند (ص 28- 29)، حاكی از آن است كه اویسیه به عنوان مشربی عرفانی در نیمۀ سدۀ 6 ق شناخته بوده است. و نیز اینکه یكی از نویسندگان اویسی در سدۀ 10 ق كه برای نخستین بار تذكرۀ مشایخ اویسیه را نوشته، و مدعی شده است كه شیخ عبدالله یمنی از جمله مشایخ اویسیه نزد اویس قرنی سلوك كرد و سپس طریقۀ اویسیه را به دیگر روندگان طریقت آموخت ( تذكره، 10-12) و نیز آوردن ستق بغراخان عبدالكریم، پادشاه ترك مسلمان قراخانی (د 344 ق) در شمار پیروان اویسیه (نک : همان، 3، 92- 98)، مؤید این نکته است كه از دیرباز پیروان طریقۀ اویسی كسانی را كه به سدههای اولیۀ اسلام تعلق داشتهاند، از بزرگان این طریقه و در شمار هم مسلكان خود میشناختهاند.
پس از روزگار عطار نیشابوری نیز این طریقه در میان اهل عرفان و تصوف مطرح بوده، و سالكان طریقههای خانقاهی با توسل به روحانیت رسول اكرم (ص) یا یكی از اولیاءالله تربیت مییافتهاند. در سلسلۀ چشتیه، آنگاه كه «پیر دلیل» یافت نمیشده، سالك چشتی، پس از غسل توبه، غسل اویسی میكرده، و به روح اویس قرنی فاتحه میخوانده، و به سلوك میپرداخته است. بر اثر چنین روشی در سلوك سلسلۀ چشتیه بوده است كه برخی از شعب آن سلسله به نامهای سلسلۀ اویسیۀ رسول نمائیه (منسوب به سیدحسن رسولنما) و سلسلۀ اویسیۀ صابریه (منسوب به صابر چشتی) نامیده شدهاند (صابری، 205-207؛ نیز نک : آریا، 195). در میان پیروان شیخ احمدجام ژنده پیل نیز صوفیانی بودهاند كه به داشتن مشرب اویسی مشهور بودهاند (نک : بهدادنی،512).
در اواخر سدۀ 9 و اوایل سدۀ 10 ق صوفیانی بودهاند كه به هیچ یك از طریقتهای خانقاهی وابسته نبودند و خود را اویسی میخواندند، ولی در عین حال همچون دیگر طریقهها، روش و آداب خاص خود داشتند. مشایخی كه پس از عبدالله یمنی، به روش اویسی تربیت شدند و بر طریقۀ اویسی سلوك میكردند، در نقاط مختلف از شبه قاره و ایران و آسیای صغیر و شام پراكنده بودهاند، ولی نام و نشان بیشتر مشایخ اویسی را نمیتوان در آثار و نگارشهای عرفانی دیگر سراغ گرفت (برای اسامی مشایخ مذكور، نک : تذكره، 23 بب ). در میان مشایخ این طریقه از چندین زن عارف نیز با نسبت اویسی یاد شده است (همان، 437- 488).
اویسیۀ سدۀ 10ق با توجه به ارزش حروفی نامها، واژۀ «اویسی» را اینگونه تفسیر میكردهاند كه «الف» آن به كلمۀ «اللّه» اشاره دارد كه اسم ذات است. و چون اللّه ولایت را در ذات بنی آدم آفرید، لذا قوت ولایت در اویسیان بیشتر است. «واو» نیز اشاره به ولایت دارد كه هر ولیِّ اویسی از جملۀ اولیائی است كه تحت قبۀ الٰهی هستند. «یا»ی اول اشاره دارد به «یگانه» كه اویسی چنان است كه بین او و حق، دویی و اثنینیت راه نمییابد. «سین» كه برداشته از سیاست سلطان است، عین سیاست حق است، و چون مشایخ اویسی متجلی به صفت قهاریت حقند و قهاریت، سیاست میآفریند، پس متصف به سیاستند. «یا»ی ثانی نیز «یا»ی نسبت است كه نسبت عارف را به طریقۀ اویسی محقق میدارد (همان، 4-6).
مشایخ این طریقه در 12 طبقه بودهاند كه همۀ آنان در تحت 3 عنوان شناخته میشدهاند: 1. رسومیه: به آن دسته از مشایخ اویسی گفته میشده است كه در میان مردم سلوك میكرده، و مرید میگرفته، و ارشاد میكردهاند. 2. الوهیه: به گروهی اطلاق میشد كه غرق بحر الوهیت، و همواره مشغول ذكر كلمۀ «اللّه» بودهاند. اینان ازدواج نمیكردند و هر 5 نفر از آنان یك حلقۀ ذكر تشكیل میدادند و در هر نوبت، 5 هزار بار ذكر كلمۀ «الله» میگفتند. 3. علویه: مجذوبان مشایخ اویسی را به این نام میخواندهاند، زیرا با جذبه به سوی عالم علوی میشتافتهاند (همان، 6- 9).
در سلسلۀنقشبندیه هم مشرب اویسی جایگاه بلند و منیع داشته است. خواجه محمد پارسا تصریح میكند كه بیشتر مشایخ خواجه بهاءالدین اویسی بودهاند (ص 14-15). خواجه بهاءالدین نقشبند ــ كه مشرب اویسیان را در تصوف اسلامی قرینۀ مشرب بَرخیان (منسوب به برخِ اسود) در بنی اسرائیل دانسته است (كاشفی، 1/ 103)، برپایۀ توجه به روحانیت اویس قرنی، به تجرد و انقطاع از ظواهر رسیده است (صلاح، 95-96).
گرایش نقشبندیه به مشرب اویسیه بارها در متون نقشبندی گزارش شده است و همین امر سبب شد تا هم آنان در سدۀ 12ق مسلك اویسی را به سلسلهای تبدیل كنند (نک : احمد، 186، 190، 215) كه به اعتقاد آنان توسط حسن بصری انتشار یافته است (همو، 220 بب ) و برای نشر سلسلۀ اویسی آدابی وضع كردهاند، ازجمله اینکه باید در بدایت سلوك ــ مانند اویس قرنی ــ یكی یا همۀ دندانهای خود را ریشهكن كنند (نک : همو، 175 بب ؛ مدرسی، سیری ... ، 428) و ذكرشان را تكرار نام اویس، به صورت «اویس اویس» قرار دهند. این گروه از نقشبندیان اویسی علاوه بر آداب مذكور، پارهای از آداب و معاملات خاص نقشبندی را نیز به عنوان آداب سلسلۀ اویسی میشناخته، و بر این باور بودهاند كه اساس طریقت اویسی بر این اعمال هفتگانه استوار میبوده است: 1. پیروی از رسول خدا، 2. خلوت در انجمن، 3. خاموشی در سخن، 4. نظر بر قدم، 5. هوش در دم، 6. زهرنوشی، 7. پردهپوشی (احمد، 186 بب ؛ قس: كاشفی، 1/ 38-42، كه آداب 2، 4 و 5 را از مبانی نقشبندیه، و وضع آنهارا از خواجه عبدالخالق غجدوانی میداند؛ نیزنک : «میكده ... »،9 بب ).
علاوه بر اینها، در میان سالكان سلسلههای دیگر نیز گرایش به مشرب اویسیه وجود داشته است، چنانکه در میان سالكان طریقت تجانیه كسانی بودهاند كه با توسل به روحانیت یكی از مشایخ سلوك میكرده، و تربیت مییافتهاند (نک : دخیل الله، 33).
در حدود یك صدسال پس از ایجاد سلسلۀ اویسیه توسط نقشبندیان، راهروانی در میان عارفان شیعی وجود داشتند كه اویسی بودن را مشربی عرفانی میشناختند و بر این باور بودند كه اگر سالكی در رؤیا به زیارت یكی از ائمۀ اطهار (ع) نائل شود و بدون احتىاج به پیر و مراد، تحت تربیت روحی آن امام قرار گیرد، از زمرۀ اویسیه تواند بود. ازاینرو، در تاریخ تصوف ایران، در اواخر سدۀ 13ق مصطلحاتی چون اویسی امام حسین(ع) و اویسی امام رضا(ع) معروف بود و كسانی مطابق مفهوم سنتی و دیرینۀ اویسیه به سلوك عرفانی میپرداختند (نک : مدرسی، همان، 429-430). در میان آنان كسانی نیز بر این باور بودند كه اگر سالكی تحت تربیت پیری قرار داشته باشد و پس از درگذشت آن پیر، به جانشین او دست ارادت ندهد و همچنان به روحانیت پیر درگذشته متوسل باشد و تحت تربیت روحانی او سلوك كند، میتواند از جملۀ اویسیه محسوب شود (همو، «اویسی»، 82)؛ اما در همین دورۀ اخیر، در ایران سلسلهای هم به نام «اویسیه» وجود داشته است (نک : دیوان بیگی، 2/ 1036؛ سپهر، 116؛ نیز نک : اعتضادالسلطنه، 282) كه به پیر دلیل و قطب در سلسلۀ اویسیه قائل بوده، و نشر سلسله را از طریق اویس قرنی مورد تأكید قرار میدادهاند (نک : بدرالدین، 112-113).
با آنکه صوفیانی از دیگر سلسلههای خانقاهی در ایران قرن 13 ق ــ مانند معصوم علیشاه شیرازی (نک : 1/ 51-52) از سلسلۀ نعمت اللٰهیه ــ برخلاف این گروه تبلیغ میكردهاند و اویس قرنی را مجذوب دانسته، و به حكم مجذوبیت امكان ارشاد و نشر «سلسله» را از جانب او مردود میشمردهاند (قس: نفیسی، 190)، با اینهمه، جلالالدین علی عنقا (1264-1323 ق) سلسلۀ اویسیۀ جدید را در ایران تأسیس كرد (مدرسی، سیری، 432-433) و اتباع او بر این باور شدند كه نشر سلسلۀ اویسیه توسط علی عنقا، ادامه و استمرار سلسلۀ اویسیهای است كه نجمالدین کبرى در سدۀ 7 ق آن را تجویز و تصویب میكرده است (قس: محسنی، 72-74).
دیگر پیروان سلسلۀ اویسیۀ جدید در ایران كوشیدند تا سلسلۀ خود را همراه و همگون و دنبالۀ پیوسته و بیانقطاع اویسیۀ قدیم به شمار آورند (نک : كسروی، 35-102)، بیآنکه بین اویسیۀ قدیم بهعنوان مشربی عرفانی، و اویسیۀ جدید به صورت سلسلهای خانقاهی فرق بگذارند. در دورۀ معاصر، شاه مقصود صادق عنقا به عنوان قطب اویسیۀ جدید، سلسلۀ مذكور را مطابق دیگر سلسلههای خانقاهی ایران سازمان داد و از علوم جدید مانند جامعهشناسی، فلسفۀ غرب و روانشناسی در تبیین مفاهیم عرفانی بهره برد و آن را طریقت شاه مقصودی اویسی نامید (مدرسی، همان، 434).
طریقت اویسی جدید، امروزه علاوه بر ایران، در كشورهای آمریكا و كانادا نیز تبلیغ و ترویج میشود و مدرسهای به نام «مدرسۀ تصوف اسلامی» برای آموزشهای طریقۀ مزبور در آن كشورها دایر شده است. اما مشرب عرفانی اویسی اولیه نه تنها در شرق جهان اسلام، بلكه به عنوان طریقتی خانقاهی در سرتاسر جهان اسلام رواج داشته است. در تركیه گذشته از شیخ یسیر اویسی استانبولی كه در حوالی نیمۀ دوم سدۀ 6ق میزیسته (نک : تذكره، 254-264)، باید از شیخ اویس رومی یاد كرد كه مریدان بسیار داشته است. او از آسیای صغیر به بعلبك كوچید و در آنجا به ارشاد پرداخت. به نظر بورینی (2/ 89) اصحاب او همچون اویسیان دیگر بر این باور بودند كه چون ولیی فوت شود، امداد و كرامت وی نیز بریده میشود. جز او، سیدمحمد نور مَلامی ــ عارف سدۀ 13 ق تركیه ــ نیز كه در مكه با اویسیان آشنا شده بود، اصول این طریقت را در تركیه تبلیغ میكرد (نک : گولپینارلی، 269، 278).
مآخذ
آریا، غلامعلی، طریقۀ چشتیه در هند و پاكستان، تهران، 1365 ش؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، صفة الصفوة، به كوشش محمود فاخوری، بیروت، 1406 ق/ 1986 م؛ ابن كربلایی، حافظ حسین، روضات الجنان، به كوشش جعفر سلطان القرایی، تهران، 1344ش؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیة الاولیاء، قاهره، 1351 ق/ 1933 م؛ احمد بن محمود، لطائف نفسیه در فضائل اویسیه، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركزی و مركز اسناد دانشگاه تهران، شم 7073؛ اعتضادالسلطنه، علیقلی، اكسیر التواریخ، تهران، 1370 ش؛ بدخشی، جعفر، خلاصة المناقب، به كوشش اشرف ظفر، اسلامآباد، 1374 ش/ 1995 م؛ بدرالدین، حسین، مقدمه بر دو رسالۀ عرفانی نجمالدین کبرى، تهران، 1362ش؛ بدری كشمیری، بدرالدین، سراج الصالحین، به كوشش سراجالدین، اسلامآباد، 1376 ش؛ بورینی، حسن، تراجم الاعیان، به كوشش صلاحالدین منجد، دمشق، 1963 م؛ بهدادنی خوافی، محمود، «ملفوظات»، برگ بیبرگی، به كوشش عارف نوشاهی، تهران، 1378 ش؛ پارسا، خواجه محمد، قدسیه، به كوشش احمد طاهری عراقی، تهران، 1354 ش؛ تذكرۀ بغراخانی، به كوشش محمد منیرعالم، اسلامآباد، 1376 ش؛ جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به كوشش محمود عابدی، تهران، 1370 ش؛ داراشكوه، محمد، سكینة الاولیاء، به كوشش تاراچند و محمدرضا جلالی نائینی، تهران، 1344 ش؛ دخیل الله، علی، التجانیة، ریاض، دارطیبه؛ دیوان بیگی، احمد، حدیقةالشعراء، به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1365 ش؛ سپهر، عبدالحسین، مرآت الوقایع مظفری و یادداشتهای ملك المورخین، به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1368 ش؛ صابری، محمدحسن، تواریخ آئینۀ تصوف، مكتبۀ صابریه، 1971 م؛ صلاح بن مبارك بخاری، انیس الطالبین، به كوشش توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، 1371 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذكرة الاولیاء، به كوشش محمد استعلامی، تهران، 1346 ش؛ فروزانفر، بدیعالزمان، شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری، تهران، 1353ش؛ قشیری، عبدالكریم، الرسالة القشیریة، قاهره، 1359 ق/ 1940 م؛ كاشفی، علی، رشحات عین الحیات، به كوشش علی اصغر معینیان، تهران، 1356 ش؛ كسروی اشتهاردی، كریم، تذكرۀ طریقت اویسی، تهران، كتابفروشی زوّار؛ گولپینارلی، عبدالباقی، ملامت و ملامتیان، ترجمۀ توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، 1378 ش؛ لاری، عبدالغفور، حل مشكلات نفحات الانس، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركزی و مركز اسناد دانشگاه تهران، شم 1768؛ محسنی، منوچهر، تحقیق در احوال و آثار نجمالدین کبرى اویسی، تهران، 1346 ش؛ مدرسی چهاردهی، نورالدین، «اویسی»، وحید، تهران، 1356 ش، شم 219-220؛ همو، سیری در تصوف، تهران، 1361ش؛ معصوم علیشاه، محمد معصوم، طرائق الحقائق، به كوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1318 ش؛ «میكدۀ محبت»، به كوشش محمدحسین تسبیحی، دانش، اسلامآباد، 1376ش، شم 50؛ نفیسی، سعید، سرچشمۀ تصوف در ایران، تهران، 1343 ش؛ نیشابوری، حسن، عقلاء المجانین، به كوشش عمر اسعد، بیروت، 1407 ق/ 1987 م؛ هجویری، علی، كشف المحجوب، به كوشش و. ژوكوفسكی، تهران، 1371 ش؛ نیز: