اندراب
اَنْدَراب، به معنای میان دو رود، نامی است كه بر چندین مكان اطلاق شده است. اندراب یا اندرابه (یاقوت، 1/ 372؛ انصاری، 224)، در نوشتۀ منسوب به موسى خورنی تاریخنگار ارمنی سدۀ 5 م به صورت اندراپ نیز آمده است (ماركوارت، 17). هیون تسیانگ، راهب بودایی اهل چین در نیمۀ نخست سدۀ 7 م در كتاب خود، آن را به صورت «آن ـ تا ـ لو ـ پو» نگاشته است (بیل، 286).
اندراب اكنون نام شهر و رودی در ایالت بغلان افغانستان است. موقعیت كنونی شهر اندراب را °69 و ´49 و ´´11 طول شرقی و °35 و ´47 و ´´42 عرض شمالی گزارش كردهاند ( دائرةالمعارف ... ، 3/ 932).
اندراب در دامنۀ شمالی هندوكش قرار گرفته، و دارای آب و هوایی معتدل است. رودهای كوچك متعددی از ارتفاعات هندوكش به سوی باختر جریان دارند كه سرانجام به رود اندراب منتهی میشوند؛ از آن جمله است: آب خاواك، آب پارنده، آب كاسان (قاصان)، آب شاشان، آب آرزو، آب خج و آب دره كشن. رود اندراب پس از گذشتن از ولایت خنجان در ولایت دوشی به رود سرخاب میریزد (همانجا). در برخی مآخذ كهن اسلامی به مشخصات كوهستانی اندراب و جاری شدن دو رود اندراب و كاسان از میانۀ شهر اشاره شده است (اصطخری، 279؛ ابن حوقل، 2/ 448).
در كتاب منسوب به موسى خورنی، اندراپ از ایالات كوست خراسان معرفی شده است (ماركوارت، 16-17). در نیمۀ نخست سدۀ 7 م به هنگام سفر هیون تسیانگ و بنا به گفتۀ وی اندراب متعلق به سرزمین كهن «تو ـ هو ـ لو»، و حاكمیت آن وابسته به تركهای ساكن سرحد چین بوده است (بیل، همانجا، حاشیۀ 14). پس از گسترش اسلام، اندراب از شهرهای ایالت طخارستان، و سومین شهر مهم آن پس از طایقان (طالقان) و وروالیز شمرده میشد (اصطخری، 278- 279؛ ابن حوقل، همانجا).
اندراب به سبب نزدیكی به معادن نقره اهمیت داشته است. نقرۀ به دست آمده از این معادن به اندراب حمل میشده، و در ضرب سكه (درهم) به كار میرفته است (همانجاها؛ حدود العالم 100). این معادن در بخش شرقی قلمرو اسلامی، غنیترین معادن نقره به شمار میآمده است (بارتولد، 67). در ضرابخانۀ اندراب سكههای مربوط به سلسلههای متعددی ضرب میشده است، ازجمله درهمهای مربوط به عباسیان (258 ق/ 872 م)، سامانیان، غزنویان (سبكتگین و محمود) و به ویژه، سكههایی از خاندان ابوداوود یا بنی بانیجور (گماشتگان سامانیان: 264-310 ق/ 877-922 م) ( ایرانیكا، II/ 10). خاندان ابوداوود از 260 تا 372 ق بر طخارستان فرمان میراندند و قلمرو آنان بلخ، خُلْم، تِرمِذ، اندرابه، پنجهیر و بامیان را دربر میگرفته است (زامباور، 307). بدینسان، تا 365 ق در اندراب درهمهای معمولی سامانی ضرب میشد كه اغلب نامهای فرمانروایان محلی ایالت طخارستان را بر خود داشت و از سالهای 366ق/ 977م تا پایان سال 389 ق/ 999م در اندراب، ضرب سكههای متعدد رواج داشت (میچینر، 3). نویسندۀ حدود العالم (همانجا) عنوان حكمرانان اندراب را «شهر سلیر» میخواند كه ممكن است صورت تغییر یافتۀ واژۀ شهر سالار باشد.
اندراب با قرار گرفتن در مسیر بلخ و غزنین (یاقوت، 1/ 372)، در واقع راه ارتباطی میان نواحی شمالی سلسله جبال هندوكش و جنوب آن به شمار میآمد (نک : بریتانیكا، ماكرو،I/ 167؛ نقشه). همچنین از راه اندراب امكان رفتوآمد به سوی كابل میسر بوده است (ابن فقیه، 322؛ یاقوت، 2/ 410؛ ابوالفدا، 463؛ عبدالمؤمن، 1/ 122).
چنگیز نیز در مسیر حركت خود به سوی غزنین، پس از فتح طالقان مدت یك ماه اندراب را محاصره كرد و پس از گشودن شهر و كشتار مردمان راهی بامیان شد. تاریخ گشودن اندراب به طور قطع پیش از 618ق/ 1221م بوده است، زیرا پس از آن واقعه، مغولان به بامیان هجوم بردند (میرخواند، 4/ 419-420؛ شرفالدین، 132). همچنین در 925 ق/ 1519 م بابر مدتی در اندراب توقف كرد ( ایرانیكا، همانجا).
از میان دانشمندان منسوب به اندراب میتوان از ابوذر احمد بن عبدالله بن مالك بن اسماعیل ترمذی اندرابی یاد كرد كه اصلاً اهل ترمذ بود و قضای اندراب را بر عهده داشت و به همین سبب به آنجا منسوب شده است (سمعانی، 1/ 361).
همچنین مكان دیگری در نزدیكی مرو، اندراب نامیده میشد. طبق نوشتۀ یاقوت، میان اندراب تا مرو دو فرسنگ راه بود و سلطان سنجر در آنجا به ساخت بناها و كاخهایی همت گماشت كه آثار مانده از آن تا سدۀ 7 ق همچنان برجای بود؛ چنانکه یاقوت خود از آنها دیدن كرد (1/ 373). از میان علمای برخاسته از اندراب مرو، تنها به حمد كرابیسی اندرابی اشاره شده است (همانجا؛ سمعانی، 1/ 361-362).
برخی مآخذ سدههای متقدم به اندراب دیگری در ناحیۀ اران در نزدیكی بردعه، اشاره كردهاند. این مكان در فاصلۀ كمتر از یك روز از بردعه و پوشیده از بوستانها و باغهای میوه بوده است. محصولاتی مانند فندق، شاه بلوط، انجیر و میوهای به نام روقال (احتمالاً زغال اخته) آن معروف، و پرورش كرم ابریشم در آنجا مرسوم بود (اصطخری، 182، 183؛ ابن حوقل، 2/ 337- 338؛ یاقوت، 1/ 558- 559). اندراب تا سدۀ 7 ق، همچنان آباد بوده است و چنین مینماید كه در آن زمان هر چند به ناحیۀ اران تعلق داشته، اما حاكمیت آن تابع آذربایجان بوده است (نک : بكران، 69).
امروزه در آذربایجان نیز، دو مكان در نزدیكی اردبیل (با طول جغرافیایی °48 و ´9 و عرض °38 و ´11) و دیگری در نزدیكی سراب (با طول جغرافیایی °47 و ´35 و عرض °37 و ´57) با نام اندراب وجود دارد (مفخم، 39) كه حمدالله مستوفی نخستین مكان را معرفی كرده است (ص 222). از كنار اندراب اردبیل رودی به همین نام جریان دارد (همانجا). این رود از كوه سبلان سرچشمه گرفته، پس از پیوستن به رود اهر در ارس میریزد (همانجا؛ كیهان، 1/ 66).
مآخذ
ابن حوقل، محمد، صورة الارض، لیدن، 1939 م؛ ابن فقیه، احمد، مختصر كتاب البلدان، لیدن، 1967 م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، به كوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840 م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالك الممالك، لیدن، 1927 م؛ انصاری دمشقی، محمد، نخبة الدهر، به كوشش مرن، لایپزیگ، 1923 م؛ بكران، محمد، جهان نامه، به كوشش محمد امین ریاحی، تهران، 1342 ش؛ حدود العالم، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340 ش؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به كوشش گ. لسترنج، لیدن، 1331 ق/ 1913 م؛ دائرةالمعارف آریانا، كابل، 1335ش؛ زامباور، نسبنامۀ خلفا و شهریاران، ترجمۀ محمد جواد مشكور، تهران، 1356ش؛ سمعانی، عبدالكریم، الانساب، حیدرآباد دكن، 1382 ق/ 1962 م؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه، به كوشش عصامالدین اورونبایوف، تاشكند، 1972م؛ عبدالمؤمن بن عبدالحق، مراصد الاطلاع، به كوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1373 ق/ 1954 م؛ مفخم پایان، لطفالله، فرهنگ آبادیهای ایران، تهران، 1339 ش؛ كیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1310 ش؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1339 ش؛ یاقوت، بلدان؛ نیز: