اماله
اِماله، اصطلاحی در صرف عربی، تجوید و قرائات، به معنای میل دادن فتحه به كسره و الف به یاء، برای آسانی تلفظ كلمات.
اِماله از دیدگاه زبانشناسی، پدیدهای است از نوع فرآیندهای واجی، و آن همگونسازی مصوّت یك هجا با مصوت هجای دیگر است، برای پیاپی آمدن یا نزدیكی آن دو به یكدیگر. از دیرباز اهل فن با تعبیراتی چون «تجانس اصوات» (زمخشری، 158)، «تجانس صوت» (ابن جنی، 311)، و «تناسب دو صوت» یا «مشاكلت اصوات» (ابن یعیش، 9/ 55، 64)، از آن یاد میكردهاند (نیز نک : سیبویه، 4/ 117، 129). حوزۀ اصلی اینگونه تغییرات آوایی، لهجهها و گویشهاست، اما در زبان فصیح و معیار نیز جایی دارند؛ چنانکه زبانشناسان كهن «فتح» (ترك اماله) را به عنوان گویش اهل حجاز، و اماله را به عنوان گویش اهل نجد (تمیم، اسد و قیس) میشناختهاند (نک : سیوطی، 1/ 313؛ نیشابوری، 118- 119؛ صالح، 101-102). «فتح» را اصطلاحاً «نصب» و «تفخیم»، و «اماله» را «كسر» نیز مینامند (سیبویه، 4/ 143؛ ابن سراج، 3/ 168؛ ابن یعیش، 9/ 54).
اماله هرگاه به طور مطلق مطرح شود، منظور «امالۀ كبرى»، یا به تعبیر دیگر «امالۀ محضه» و «امالۀ شدیده» است، به معنای میل دادن و نزدیك گردانیدن مصوت بلند الف (آ) و كشاندن آن به سوی مصوت بلند یاء (ای) كه آن را اصطلاحاً «كَسر»، «بَطح» و «اِضجاع» نیز میگویند (اشمونی، 4/ 220). «امالۀ صغرى» یا «امالۀ متوسطه» عبارت از تبدیل صدای الف به یك مصوت مركب تلفیق شده از دو صدای «آ» و «ای» است كه آن را «تقلیل» یا «بین اللفظین» (بین بین) یا «ترقیق» نیز میگویند (نیشابوری، 118؛ سیوطی، 1/ 314؛ ابن بنا، 1/ 247). نوع دیگر اماله، نزدیك گردانیدن صدای فتحه است به كسره، در ادای كلماتی كه مقتضیات اماله در آنها موجود، و موانع اماله در آنها مفقود باشد (نک : سیبویه، 4/ 142-143). بیشتر صرفشناسان این نوع اماله را فرع بر امالۀ الفها میدانند (همو، 4/ 143؛ ابن سراج، 3/ 169-170؛ ابن یعیش، 9/ 64). از نحوۀ بیان برخی دیگر از علمای صرف و نحو عربی چنین برمیآید كه به عكس، امالۀ فتحه به كسره را اصل دانسته، و امالۀ الف به یاء را فرع بر آن قلمداد كردهاند (ابن هشام، 4/ 354؛ اشمونی، همانجا؛ نیز نک : ابن جزری، 2/ 30).
سیبویه اماله را همانند «ادغام» (ه م) پدیدهای میداند كه به وسیلۀ آن حرفی را به حرف دیگر نزدیك میگردانند، تا آسانتر بر زبان جاری شود (4/ 117- 118؛ نیز نک : ابن سراج، 3/ 161؛ ابن جنی، 312؛ زمخشری، 158- 159).
علمای صرف معمولاً موجبات و مقتضیات اماله را در 6 مورد میدانند: 1. وجود كسره پیش یا پس از الف، 2. وجود یاء پیش یا پس از الف، 3. الف منقلب از یاء، 4. الف منقلب از واو، 5. وجود كسره در یكی از صیغههای صرفی فعل، 6. اماله به سبب امالۀ قبلی (ابن سراج، 3/ 160؛ ابن جنی، 311؛ ابن یعیش، 9/ 55).
این نکته بسیار حائز اهمیت است كه حكم اماله در همه جا «جواز» است، نه «وجوب»؛ یعنی در همۀ مواردی كه علمای صرف، تجوید و قرائات، اماله را پیشنهاد كردهاند، میتوان همه را به فتح و تفخیم نیز ادا كرد؛ زیرا تفخیم یك پدیدۀ اصلی، و اماله یك پدیدۀ عارضی است (همو، 9/ 54؛ ابن قاصح، 130؛ نیز نک : سیوطی، 1/ 315).
پدیدۀ زبانی اماله، با همان كمّ و كیفی كه در حوزۀ صرف و نحو عربی داشت، به متون تجویدی نیز راه یافت، و با امثلۀ قرآنی تطبیق گردید؛ اما در علم قرائات به این اندازه بسنده نگردید و برای این دستاورد صرفی ـ تجویدی سر فصلی تازه گشوده شد و مبحث اماله در علم قرائات حیات و نشاطی تازه یافت؛ چنانکه شاخصترین كتابهای مستقل را در این باب مقریان بزرگ و متخصصان فنون قرائات همچون ابن مهران (د 381 ق)، مقری مشهور خراسان و ابنقاصح عذری (د 801ق) شارح شاطبیه نوشتهاند (نک : ابن مهران، 119؛ نیز ه د، 4/ 437).
از میان قُراء، ابن كثیر قاری اهل مكه، حتى یك مورد هم در سراسر قرآن كریم اماله را اعمال نکرده است و ابن مُحَیصن و نیز ابوجعفر مدنی چندان گرایشی به اماله نداشتهاند (ابن مجاهد، 143، 148، 149؛ ابوعمرو دانی، 48، 50؛ سیوطی، 1/ 318). اما كسایی، قاری مشهور بغداد، و حمزۀ كوفی و خلف بغدادی بیش از دیگر قاریان مشهور در قرائتشان به اماله گراییدهاند (ابن مجاهد، 145، 148؛ ابن مهران،111- 119؛ ابوعمرو دانی، 46-52؛ سیوطی، 1/ 318-320).
لازم است یادآوری شود كه به رغم رواج اماله در زبان فصیح عربی، و وفور مواضع آن در قرائات مشهور، برخی از قاریان به موجب حدیث نبوی: «نَزَل القرآن بالتفخیم» یا: «نَزَل القرآن بالتثقیل و التفخیم»، از صدر اسلام، اماله را ناخوشایند و مكروه میدانستهاند؛ هرچند علمای قرآن با 5 دلیل، استناد آنان را به حدیث نبوی یاد شده نپذیرفتهاند (نک : همو، 1/ 321).
از سوی دیگر، در قرن اخیر، اماله را در رسم الخط عربی با افزودن حرف «ی» در آخر كلمه در كتابت نشان میدهند و امروزه، در نسخههای چاپی، گاه با گذاشتن علامت الف مقصوره زیر حرفی كه باید اماله شود، آن را مشخص میگردانند.
مآخذ
ابن بنا، احمد، اتحاف فضلاء البشر، به كوشش شعبان محمداسماعیل، بیروت، 1407 ق/ 1987 م؛ ابن جزری، محمد، النشر، به كوشش علی محمد ضباع، قاهره، المكتبة التجاریه؛ ابن جنی، عثمان، اللمع فی العربیة، به كوشش حامد مؤمن، بیروت، 1405 ق/ 1985 م؛ ابن سراج، محمد، الاصول فی النحو، به كوشش عبدالحسین فتلی، بیروت، 1405 ق/ 1985 م؛ ابن قاصح، علی، سراج القارئ المبتدئ، بیروت، دارالفكر؛ ابن مجاهد، احمد، السبعة فی القراءات، به كوشش شوقی ضیف، قاهره، 1919 م؛ ابن مهران، احمد، المبسوط، به كوشش سبیع حمزه حاكمی، دمشق، 1407 ق/ 1986 م؛ ابن هشام، عبدالله، اوضح المسالك، بیروت، دارالكتب العربیه؛ ابن یعیش، یعیش، شرح المفصل، بیروت، عالم الكتب؛ ابوعمرودانی، عثمان، التیسیر، بیروت، 1406 ق/ 1985 م؛ اشمونی، علی، شرح على الفیة ابن مالك، بیروت، داراحیاء الكتب العربیه؛ زمخشری، محمود، المفصل فی النحو، لایپزیگ، 1879 م؛ سیبویه، عمرو، الكتاب، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1387 ق/ 1967 م؛ صالح، صبحی، دراسات فی فقه اللغة، بیروت، 1973 م؛ نیشابوری، حسن، شرح نظّام فی الصرف، تهران، 1283 ق.