افطاری
اِفْطاری، هرگونه خوراکی و نوشیدنی که روزهدار با آن روزۀ خود را میگشاید.
افطار واژهای عربی است از ریشۀ «فطر» که یکی از معانی آن گشودن و شکستن روزه است (ابن منظور، ذیل واژه). واژههای افطار و افطاری در تداول عامیانۀ ایرانیان، در 3 معنی بهکار میرود: زمان گشودن روزه، خوراک تهیه شده برای شکستن روزه و نیز مهمانی ویژهای که برای گشودن روزه برگزار میشود ( آنندراج، غیاث ... ، صفیپوری، داعیالاسلام، ذیل واژه).
بنا بر احادیث و روایات پرشمار شیعه و سنی، حضرت رسول(ص)، بر گشودن روزه با خرما یا حلوا وآب، تأکید فراوان کردهاند و خود نیز معمولاً با یکی از آنها افطار میکردند(کلینی، 4 / 152-153؛ حرعاملی، 10 / 156؛ مجلسی، 93 / 294؛ طباطبایی، 294-295؛ نیز نک : دارمی، 2 / 7؛ بیهقی، 4 / 238- 239). همچنین در این احادیث، خواص و ثوابی برای گشودن روزه با هر یک از آنها نقل شده است (کلینی، همانجا؛ حرعاملی، 10 / 157-160). بنا بر روایات و احادیث، افطاری دادن نیز خود ثواب بزرگی دارد، چنانکه به فرمودۀ امام صادق (ع): «هرکس روزهداری را افطاری بدهد، برای او مثل اجر روزهدار است» (کلینی، 4 / 68) و یا در روایت منقول از حضرت امام کاظم (ع) آمده است: «افطاری دادن به برادر روزهدارت از روزهداری بهتر است» (همانجا).
رسم افطاری دادن بنا بر سنت دینی مسلمانان از دیرباز در ایران رواج داشته است و این موضوع را در بسیاری از متون تاریخی، میتوان پی گرفت؛ بهطور مثال، در دورۀ آل بویه، در بغداد، ضیافتهایی در همۀ شبهای ماه رمضان بر پا بود و بیش از 000‘1 تن در این میهمانیها شرکت میکردند (ثعالبی، 3 / 230؛ ابوحیان، 362-365). مهمانی افطاری در دورۀ صفویه نیز رواج داشت (افوشتهای، 565-566).
در دورۀ قاجار هنگام افطار در دربار، وزرا، امرا، اشراف و اعیان در محضر شاه، افطار میکردند (افضلالملک، 392). همچنین بیشتر اعیان در همۀ شبهای ماه رمضان افطاری میدادند، بدینترتیب که در بیرونی خانه 5 الى 15 نفر حاشیه، سپس خدمۀ منزل افطار میکردند و کسانی که توانایی اینگونه اطعامها را نداشتند، در مسجد میان روزهداران خرما خیرات میکردند و خرمای نذری را همۀ روزهداران در مسجد میپذیرفتند، زیرا به روایتی منقول از حضرت رسول (ص) بر این باور بودند که هم خود و هم فرد نذرکننده به ثواب میرسند. تمایل به درک این ثواب چندان بود که آشنایان گاه بیدعوت بر سر افطار یکدیگر وارد میشدهاند و همچون اهل خانه افطار میکردند. همچنین هنگام افطار مستمندی یافت نمیشد که کسی داوطلب دادن افطاری به او نباشد (مستوفی، 1 / 330). بهطورکلی برپایی ضیافتهای افطار در این دوره بسیار مرسوم بود (دروویل، 138؛ کمپفر، 182؛ پولاک، 232).
زمان افطار
تعیین هنگام اذان مغرب و زمان دقیق افطار، و اعلام آن به همگان، در گذشته با دشواریهایی همراه بود و برای تعیین زمان افطار از روشهای گوناگون استفاده میشد. برای نمونه، رؤیت ستارۀ ناهید، تاریکی هوا به اندازهای که نتوان رنگ کاهگِل را تشخیص داد، نواختن نقاره در برخی مناطق و نیز توپ در کردن از نشانههای زمان افطار شمرده میشد (وکیلیان، 77؛ ماسه، 1 / 240). در تهران، برای آگاهی مردم، در میدان توپخانه، توپ افطار در میکردند (شهری، 3 / 351) و یا طبل یا شیپور مینواختند (وکیلیان، 78). اهالی روستای لهران طالقان بر این باور بودند که در غروب آفتاب، هنگام پریدن گنجشکها از شاخهای به شاخۀ دیگر و آواز خواندن آنها، نشانۀ آن است که یک ساعت به افطار مانده است. در خمین هنگام محو خطوط سرخی که پیش از غروب آفتاب در آسمان ظاهر میشد، زمان افطار را مشخص میکردند. اهالی مشهد بر این باور بودند که هنگام غروب آفتاب، آسمان سرخ میشود و سرخی از مغرب به سمت مشرق حرکت میکند و آنگاه که انتهای سرخی از بالای سر گذشت، هنگام اذان و افطار فرا رسیده است (همو، 77).
در یزد برای آگاهی اهالی از فرا رسیدن هنگام افطار، نقاره مینواختند و به آن «نقارۀ آفتاب زرد» گفته میشد (همو، 78؛ برای اطلاعات بیشتر دربارۀ نقاره، نک : ه د). مردم سروستان هنگام افطار را زمانی میدانستند که پس از غروب آفتاب، زردی هوا محو میشد و رو به تیرگی مینمود (همایونی، 416). در میان ترکمنها، پیشنماز مسجد همراه با شماری از اهالی، در برابر مسجد گرد میآمدند تا هنگام افطار را معین کنند، سپس بچهها در کوچهها ندا سر میدادند: «آغیز آچیلدی» (= افطار شد) (معطوفی، 3 / 2025-2026). در سنندج زمان افطار را با صدای نقاره و توپ، یک ساعت پیش از افطار اعلام میکردند (ایازی، 165). در طرشت هم، زمان افطار با توجه به وضعیت آسمان و سایهها با شلیک توپ اعلام میشد (انواری، 3). از نظر اهالی پسوجان سیرجان نیز، هنگام افطار با ظهور 7 ستاره در آسمان معلوم میشد (ایراننژاد، 61). امروزه مردم برای آگاهی از زمان دقیق افطار، بیشتر از وسایل ارتباط جمعی چون رادیو و تلویزیون استفاده میکنند و پس از شنیدن صدای اذان، روزۀ خود را میگشایند.
خوراکهای افطار
از دیرباز، در نقاط گوناگون ایران، آداب و رسوم خاصی برای گشودن روزه وجود دارد. اغلب مردم روزۀ خود را با قدری نوشیدنی گرم میگشایند، سپس در هر منطقه با خوراکی ویژه افطار میکنند. در برخی گزارشهایی که از طرز زندگی مردم تهران در سدۀ پیش در دست است، شیوه و انواع خوراکهای افطار چنین بیان شده است: نخست یک استکان آب گرم یا قند داغ کمشیرینی مینوشیدند، سپس به عنوان پیشغذا، تخممرغ عسلی، حلوا، نان و پنیر و چای شیرین، آش رشته و یا آش جو، بورانی ماست و اسفناج یا ماست و لبو خورده میشد؛ آنگاه نوبت به غذای اصلی میرسید. غذاهایی که با نخود طبخ میشود، مانند کوفته و شامی رواج بسیار داشت، زیرا مردم بر این باور بودند که نخود رفع گرسنگی میکند (شهری، 3 / 352-353). در همدان برای گشودن روزه از خوراکهای محلی، چون انگشتپیچ، گرده زرده و نان خشک ریزه استفاده میشد (قراگوزلو، 405-406). یزدیها در شبهای احیا پیش از افطار، غسل مستحب میکردند و چون اشتغال به غسل گاه تا هنگام افطار ادامه مییافت، حمامی یک دیگ شلغم بر سربینۀ حمام مینهاد تا روزهداران هنگام افطار روزۀ خود را با شلغم داغ بگشایند (وکیلیان، همانجا). اهالی روستاهای خمین در مراسم شیرواره (ه م) در شبهای احیا شیر دوشیدهشده از دامها را برای افطار میان فقرا تقسیم میکنند (فرهادی، 2 / 101-102).
مردم سنندج در سفرۀ افطار خود، زولبیا، بامیه و پشمک مینهند (ایازی، 165). در جزیرۀ قشم اهالی برای افطار، خوراکهایی ویژه طبخ میکنند و بیشتر آن را در سینیهای بزرگ به اتاق میآورند. در این سینی معمولاً کاسهای شوربا، کاسهای کشک ساییده، یک بشقاب خرما، یک بشقاب فرنی و پارچ دوغ یا شربت آبلیمو یا پرتقال میگذارند؛ روزهداران گرد آن مینشینند و با ذکر خدا، روزه را میگشایند، آنگاه ساعتی پس از افطار، شام میخورند (نوربخش، 442-443). تا چندی پیش، اهالی بهبهان برای برگزاری مهمانی افطاری، نخست پیشنماز مسجد را آگاه میکردند و او موضوع دعوت را به اطلاع دیگران میرساند، سپس هنگام افطار، اهالی به مسجد میآمدند و با خوراکهایی چون چلو و خورشت قیمه افطار میکردند (وحیدیان، 2).
مردم دوان تا چندی پیش برای تهیۀ افطاری، از خوراکهای بسیار سبک، چون نان و ماست یا خرما، و در تابستان انگور، استفاده میکردند و صرف چلو یا آبگوشت برای افطار بهندرت اتفاق میافتاد. همچنین زنان دوانی دو نان محلی با نامهای میشتک و گردک را نیز به اندازۀ نیاز روزانه، برای افطار میپختند (لهساییزاده، 119). در بیشتر شهرها و روستاهای ایران، مردم به هنگام افطار نخست نماز می گزارند، سپس با آب گرم روزۀ خود را میگشایند و از یکدیگر برای قبولی روزه از سوی خداوند، دعا طلب میکنند (وکیلیان، 79). اهالی گیل و دیلم معمولاً، نخست با نمک، چای یا آب داغ روزۀ خود را میگشایند، سپس نان و پنیر و سبزی، شامی یا لوبیای پخته میخورند؛ آنگاه نوبت به خوراک اصلی افطار میرسد که بیشتر کباب و آش کشک است. مانند بسیاری دیگر از نقاط ایران، زولبیا و بامیه، حلوا، فرنی و آلبالو خیس کرده نیز در سفرۀ افطار مردم گیلان دیده میشود (پاینده، 174، 176).
مردم ترکمن برای افطار، نانها و خوراکهای محلی طبخ میکردند، مانند «چورک باتیر» (گونهای خوراک گوشت)، «بورک» (گونهای سنبوسه)، «اون آش» (گونهای آش رشته) و یا «چوربا» (شوربا) و هنگام افطار این غذاها را به مساجد میفرستادند (معطوفی، 3 / 2025-2026). در برخی از نقاط ترکمن ـ صحرا تا چندی پیش، خانوادهها پیش از افطار دیگ بزرگ آشی به نام «قارما»، در کنار مساجد بار میگذاشتند و هنگام افطار آن را میان مردم تقسیم میکردند (همو، 3 / 2026).
در جزیرۀ کیش اهالی پس از شنیدن اذان مغرب با خرما یا آب، و یا اندکی نمک روزۀ خود را میگشایند، سپس برای اقامۀ نماز به مسجد میروند، زیرا بنا بر سنت، معتقدند که پیش از برپایی نماز باید افطار کرد؛ سپس برای صرف افطاری کامل به منزل باز میگردند. این افطاری شامل خرما، فرنی، نشاسته و برخی خوراکهای محلی چون هریسه، لگیمات، ساگو و مضروبه است (مختارپور، 511). رسم افطاری دادن میان اهالی کیش چندان رایج نیست و اهالی برای درک ثواب ضیافت افطاری، بیشتر هنگام افطار، سینی پر از خوراک را به مسجد یا نزد همسایگان میفرستند (مختارپور، 512). در بیشتر نقاط رسم بردن خرما یا حلوا یا سینی افطار به مساجد مرسوم بود و کسانی که برای ادای نماز به مساجد میرفتند، همانجا با این نذریها افطار میکردند (وکیلیان، 78- 79؛ اسلامیندوشن، 158- 159).
یزدیها نذریهای خود ــ چون شربت، خرما، زولبیا، گوشفیل یا نان و پنیر ــ را به مسجد میبرند و میان دو نماز از روزهداران پذیرایی میکنند (وکیلیان، 80). رسم مهمانی افطاری در مشهد نیز بسیار رایج بوده است: ساعتی پیش از افطار، مهمانها به خانۀ میزبان میرفتند. میزبان پس از شنیدن صدای اذان مغرب یا صدای نقاره از نقارهخانۀ حرم امام رضا (ع) پیش روی هر مهمان یک سینی پیشافطاری، شامل استکان آب جوش، چای شیرین، نان روغنی یا نان «قاق» و پنیر و مربا مینهاد و مهمانان پس از قرائت دعای افطار و سورۀ قدر، روزۀ خود را میگشودند. آنگاه به نماز میایستادند. سپس در اتاق دیگری سفره میگستردند و غذاهای مفصل در آن میچیدند از قبیل کته با خورش بادمجان، خورش قیمه، هویج پلو، آلبالو پلو، آبگوشت، حلوای آرد گندم، شلهزرد، یخ در بهشت، شیربرنج، فرنی و زولبیا. پس از افطار نیز با میوه، فالودۀ نشاسته، فالودۀ انار یا فالودۀ سیب از مهمانان پذیرایی میشد. در بجنورد کسانی که نذر یا توانایی مالی دارند، معمولاً چند شب افطاری میدهند و هر شب گروهی یا صنفی خاص را دعوت میکنند و در برابر هر مهمان یک قوری چای و استکان میگذارند (وکیلیان، همانجا).
در بیجار، بیرجند و بابل نیز رسم برگزاری مهمانی افطاری، بهویژه آش نذری از رسوم بسیار رایج و پسندیده محسوب میشود (هاشمنیا، 64؛ رضایی، 482؛ صالح، 174). اهالی سیرجان قدری دانۀ قهوه و گشنیز تفت داده را همراه با هل و شکر مخلوط، و هنگام افطار میل میکنند و بر این باورند که این خوراک، ضعف سر و چشم را که بر اثر روزه داشتن پدید میآید، از میان میبرد (مؤیدمحسنی، 292). خوراکهای رایج در سفرۀ افطار آنها خورش اسفناج و خورشهایی مانند آلو، قیمه بادمجان، تاسکباب و کباب دیگی است. در مجالس افطار ایشان روحانیان، کسبه و مؤمنان در اولویت قرار دارند (همو، 302).
مردم بروجرد نیز برای افطار، خوراکهایی مانند حلیم، آش کشک، آش جو و آش لوبیا آماده میکنند (کرزبر، 291). اهالی کومله، در شرق گیلان، هنگام غروب، سفرۀ افطار را برحسب بضاعت مالی خود، میگسترند؛ نخست با آب داغ، خرما یا چای روزۀ خود را میگشایند، سپس خوراکهایی چون نان و پنیر، خرما، سبزی، چای، رشته برنجی، لوبیا پخته، حلوا، فرنی، زولبیا و بامیه و شیر میل میکنند و گاه، برنج و خورشت نیز طبخ میشود (شهاب، 174-175). مردم تنکابن بر سفرههای افطار خود مربا، کلوچه و نان و پنیر مینهند و نخست با یک لیوان آب داغ و خرما، روزۀ خود را میگشایند (خلعتبری، 142-143).
مراسم مهمانی افطاری در اردبیل، که به آن «افطار آشدی» (روزهگشایی) میگویند، بیشتر در شبهای احیا رایج است: میزبان هنگام بامداد گوسفندی را ذبح و گوشت آن را قطعه قطعه میکند. سپس یکی از اعضای خانواده، یکیک اقوام و بستگان را به مهمانی افطار و شام فرا میخواند. میهمانان ساعتی پیش از افطار به منزل میزبان میروند؛ روحانیان و ریشسفیدان بر بالای مجلس بر تشکچه و دیگران نیز به ترتیب کنار هم دو زانو بر زمین مینشینند. اندکی پیش از اذان، سفره را میگسترند و نان، فرنی، حلوا، ماست، کره و سرشیر در سفره مینهند و پس از اذان، میزبان نخست برای میهمانان آب جوش میبرد و آنان پس از گشودن روزه به صرف غذای اصلی افطاری میپردازند. معمولاً پس از صرف افطاری، همگی برای اقامۀ نماز به مسجد میروند. رسم «افطار آشدی» در اردبیل از شبهای احیا آغاز میشود و 3 تا 4 روز پیش از پایان ماه رمضان ادامه مییابد (رزاقی، 3).
در برخی از نقاط ایران برای شبهای احیا در ماه رمضان، خوراکی ویژه تدارک دیده میشود. مثلاً اهالی پسوجان کرمان برای مراسم افطاری شب بیست و یکم رمضان، خوراکی ویژه موسوم به «قاتق عدس» طبخ میکنند و بر این باورند که این خوراک باید شامل 21 مادۀ غذایی باشد، مانند عدس، روغن، فلفل، زردچوبه، قره قروت، پیاز، آرد گندم، تخممرغ و سیر. این خوراک را در کاسه میریزند و پیش از افطار میان آشنایان و اقوام پخش میکنند (ایراننژاد، 63).
اهالی جهرم، شب دهم رمضان با عدس پلو، و شب هفدهم با کلهپاچه افطار میکنند، زیرا چنین باور دارند که با این کار سر ابنملجم را پیش از به شهادت رساندن علی (ع) میخورند (برای تفصیل، نک : ه د، کلهپاچه، نیز ابنملجم). همچنین در شب نوزدهم، روزۀ خود را با نان خشک و آویشن میگشایند و بر این باورند که افطار حضرت فاطمه (ع) نیز چنین بوده است. شب بیست و سوم با آویشن، نان جو و پیاز افطار میکنند و این خوراک را افطار علی (ع) میدانند و گاه آن را با همسایگان نیز قسمت میکنند. همچنین نان روغنی، نان فطیر خانگی، نان بازاری، خرما، پنیر، حلوا و انواع مربا نیز در سفرۀ افطار جهرمیها موجود است. کباب، شیر برنج، آش رشته، آش مُسدووه (نوعی آش محلی که با ماست میل میشود) و بهندرت برنج در سفرۀ افطاری آنها ست (وکیلیان، 79).
باورها
در میان مردم باورهایی نیز دربارۀ روزهداری و افطار رایج است. مثلاً به باور مردم، گشودن روزه با نان جو و پیاز، نان خرما و نان جو همراه با سرکه ثواب روزه را افزایش میدهد، زیرا حضرت علی (ع) با چنین خوراکهای سادهای افطار میکرد. همچنین به نظر مردم گستردن سفرۀ افطار اندکی پیش از موعد و نشستن به دور آن ثواب روزه را چند برابر میکند، زیرا سفرۀ افطار بر بال فرشتگان جای میگیرد و روزهداران هر قدر زودتر روزۀ خود را بگشایند، فرشتگان را زودتر به آرامش میرسانند و اگر زمان افطار بگذرد و روزه را نگشایند، ثواب روزۀ آنها نصیب شیطان میشود (شاملو، 1 / 638؛ ماسه، 1 / 240؛ هدایت، 93). مردم بروجرد بر این باورند که خوردن چلو هنگام افطار برکت خانه را افزایش میدهد (کرزبر، 290).
روزهداری با نیتهای گوناگون در فرهنگ مردم مسلمان ایران رایج است (نک : ه د، روزه) و باورهای گوناگون در باب افطار هر یک از این روزهها در فرهنگ مردم رواج دارد. برای نمونه در میان مردم این باور وجود داشته است که برای افطار روزۀ «مرتضى علی» باید به در خانهها رفت و با قاشق ــ و نه دست ــ به در کوفت و سپس باید با پول به دست آمده قدری برنج، ماست و خرما خرید و هنگام افطار با پای برهنه برنج را طبخ و میل کرد؛ و یا از 7 خانه آب چاه بیاورند و با آن افطار کنند، و سپس دو رکعت نماز نیز بگزارند. یا هنگام افطار روزۀ مستحب هفدهم ماه رجب باید با قند و کنجد به دست آمده از گدایی افطار کرد (آقاجمال، 6-7). به باور مردم ابهر، اگر هنگام افطار، میهمانی بر سفره حضور نداشته باشد، روزه پذیرفته نیست (شفیعی، 2).
در بلوچستان مردم هنگام برچیدن سفرۀ افطار، خرده نانهای باقیمانده را در کیسۀ آرد، نگاه میداشتند و چنین میپنداشتند که خیر و برکت خانه بیشتر میشود (شیخوسی، 3). اهالی بیجار بر این باورند که چون انسان از خاک آفریده شده و سرانجام نیز به خاک باز میگردد، بهتر است روزۀ خود را نیز با خاک بگشاید؛ به همین سبب بزرگ خانواده هنگام افطار، انگشت خود را بر خاک میکشید و روزۀ خود را با آن میگشود (وکیلیان، 79). به باور مردم یزد بهتر است هر خانواده هنگام افطار بر سر سفرۀ خویش باشد، زیرا اگر در خانۀ دیگری افطار کند، ثواب روزه به میزبان میرسد (همو، 80).
مردم سیرجان روزۀ خود را با خوراکهای ترشمزه نمیگشایند، زیرا به باور آنها گشودن روزه با خوراک ترشمزه سبب ابتلا به بیماریهای روحی میشود و اصطلاح «ترشی تو سر میفته و دیوونه میشه» به همین معنا ست. همچنین باور دارند که صرف 7 خرما هنگام افطار و همزمان، نگاه کردن به پشت دست سبب فربهی و زیبایی دستها میشود (مؤیدمحسنی، 297).
شمار دیگری از باورهای مردم دربارۀ افطاری دادن و خوراکهای سفرۀ افطار را در تعبیر و تأویلهای مربوط به خواب در کتابهای خوابگزاری میتوان پیگرفت. برای نمونه، فردی که در خواب ببیند در ماه رمضان افطار کرده است، ناگاه روزی فراوانی به وی میرسد و یا راهی سفری در راه رضای پروردگار میشود (شاملو، 1 / 638- 639).
ترانهها و امثال و حکم
واژۀ افطار و افطاری در ادبیات رسمی و عامیانۀ فارسی پربسامد است. افطار کردن افزون بر معنای گشودن روزه، در معنای خوردن نیز به کار رفته است. برای نمونه سعدی در گلستان آورده است: «یکی ضعیف بود که بر هر دو شب افطار کردی و دیگری قوی که روزی 3 بار خوردی» (ص 178؛ برای نمونههای بیشتر، نک : همو، بوستان، 93؛ مولوی، 950؛ مرزبان بن رستم، 564؛ کلیله ... ، 190).
همچنین تعابیر و مثلهایی نیز دربارۀ افطار رایج است، چون «چند سال است روزه است، با نان جو افطار میکند» (ذوالفقاری، 1 / 785؛ برای اطلاعات بیشتر از مثلها، نک : همو، 1 / 531، 2 / 1985؛ لغتنامه ... ، ذیلواژه؛ شاملو، همانجا؛ برای داستان جالبی دربارۀ افطاری، نک : فصیحیان، 5).
در میان مردم دامغان ترانۀ عامیانهای نیز رایج بوده است: افطار و نذر و احسان در خانهها عیان است / این صحن سفرهخانه چون روضۀ جنان است / / بهبه تمام مجلس ملا و روضه خوان است / چیزی که نیست پیدا درویش و ناتوان است (احتشامی، 5).
مآخذ
آقاجمال خوانساری، عقاید النساء و مرآت البلهاء، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، 1334 ش؛ آنندراج، محمد پادشاه، تهران، 1363 ش؛ ابنمنظور، لسان؛ ابوحیان توحیدی، علی، اخلاق الوزیرین (مثالب الوزیرین)، به کوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، 1961 م؛ احتشامی، مرتضى، آداب رمضان در ابوالبق دامغان، سمنان، 1352 ش؛ اسلامی ندوشن، محمدعلی، روزها، تهران، 1363 ش؛ افضلالملک، غلامحسین، افضل التواریخ، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، 1361 ش؛ افوشتهای، محمود، نقاوة الآثار، به کوشش احسان اشراقی، تهران، 1373 ش؛ انواری، رزیتا، «رمضان در طرشت»، نشریۀ میراث فرهنگی معنوی، تهران، 1386 ش، شم 3؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، 1360 ش؛ ایراننژاد، عزیزالله، «رمضان در فرهنگ مردم پسوجان کرمان»، نجوای فرهنگ، تهران، 1387 ش، س 3، شم 8- 9؛ بیهقی، احمد، السنن الکبرى، بیروت، دارالمعرفه؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ ثعالبی، عبدالملک، یتیمة الدهر، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ حرعاملی، محمد، وسائل الشیعة، قم، 1411 ق؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، 1387 ش؛ دارمی، عبدالله، سنن، به کوشش محمد احمد دهمان، بیروت، داراحیاء السنة؛ داعیالاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، تهران، 1362 ش؛ دروویل، گاسپار، سفرنامه، ترجمۀ منوچهر اعتماد مقدم، تهران، 1364 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رزاقی چالگر، مطلب، اوروشلوق آیی (ماه رمضان)، اسناد واحد فرهنگ مردم مرکز تحقیقات صدا و سیما، 1379 ش، شم 999‘38؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ سعدی، بوستان، تهران، 1375 ش؛ همو، گلستان، تهران، 1384 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، حرف الف، تهران، 1377 ش؛ شفیعی، اکرم، ماه رمضان در فرهنگ مردم زنجان، واحد فرهنگ مردم صدا و سیما، 1349 ش؛ شهاب کوملهای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ شیخوسی، مرضیه، رمضان در اکبرآباد سیستان و بلوچستان، مرکز تحقیقات صدا و سیما، 1350 ش؛ صالح طبری، صمد، بابل سرزمین طلای سبز، تهران، 1378 ش؛ صفیپوری، عبدالرحیم، منتهی الارب، تهران، سنایی؛ طباطبایی، محمدحسین، سنن النبی، به کوشش محمدهادی فقیهی، تهران، 1354 ق؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1375 ش؛ فرهادی، مرتضى، نامۀ کمره، تهران، 1369 ش؛ فصیحیان، بانو ضیاء، مهمان مزاحم در شیراز، فرهنگیار واحد فرهنگ مردم مرکز تحقیقات صدا و سیما، 1353 ش؛ قراگوزلو، غلامحسین، هگمتانه تا همدان، تهران، 1373 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنیزاده، تهران، 1388 ش؛ کلیله و دمنه، ترجمۀ نصرالله منشی، به کوشش محمد روشن، تهران، 1374 ش؛ کلینی، محمد، الفروع من الکافی، تهران، 1377 ق؛ کمپفر، ا.، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1360 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، تهران، 1370 ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشنضمیر، تبریز، 1355 ش؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مرزبان بن رستم، مرزباننامه، تحریر سعدالدین وراوینی، به کوشش خلیل خطیب رهبر، تهران، 1363 ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1341 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، تهران، 1366 ش؛ مؤید محسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ نوربخش، حسین، جزیرۀ قشم و خلیج فارس، تهران، 1369 ش؛ وحیدیان، آداب ماه رمضان در بهبهان، مرکز تحقیقات صدا و سیما، 1349 ش؛ وکیلیان، احمد، رمضان در فرهنگ مردم، تهران، 1376 ش؛ هاشمنیا، محمود و ملوک ملکمحمدی، فرهنگ مردم گروس، بیجار، 1380 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1348 ش.