اعجاز القرآن
اعجاز القرآن \eʾjāz-ol-qorʾān\، عنوان مبحثی در علوم قرآنی که در باب وجه معجزهبودن قرآن کریم و بررسی آن گشوده شده، اما در عین حال، با بحثهایی در حوزۀ کلام اسلامی و ادب عربی نیز مربوط بوده است.
اعجاز در لغت از مادۀ عجز و بهمعنای «عاجزساختن» یا «عاجزیافتن» آمده است. منشأ شکلگیری مبحث اعجاز قرآن از آنجا ست که در فرهنگ اسلامی، قرآن کریم بهعنوان مهمترین معجزۀ رسول اکرم (ص) شناخته شده است؛ اما از امتیازات قرآن کریم آن است که در کنار جنبۀ اعجاز، کتاب شریعت نیز هست و در واقع دعوتی است که خود بر صدق خود دلالت دارد.
اگرچه اعجاز تعبیری قرآنی نیست، اما در قرآن کریم بر معجزهبودن آن اشاراتی رفته است. دانسته است که برخی از معاندان رسول اکرم (ص)، آیات نازلۀ قرآن کریم را سخنی بشری میدانستند (مدثر / 74 / 25) و مدعی بودند که اگر بخواهند، خود نیز میتوانند سخنانی از همان سنخ بر زبان رانند (انفال / 8 / 31)؛ اما در قرآن کریم، با تکیه بر الٰهیبودن این سخنان، آوردن مانند آنها ناممکن شمرده شده است (طور / 52 / 33-34). در قرآن کریم از معاندان دعوت شده است که برای اثبات مدعای خود، 10 سوره، یا حتى یک سوره همچون سورههای قرآن بیاورند (یونس / 10 / 38؛ هود / 11 / 13) و نیز آمده است که البته هرگز بر چنین امری توفیق نخواهند یافت (بقره / 2 / 24).
از نخستین متکلمان که به بحث دربارۀ وجه اعجاز قرآن پرداختهاند، ابراهیم نظام است که معتقد بود وجه این اعجاز در بلاغت و نظم خاصی نیست، بلکه معجزه در آنجا ست که هرگاه فردی از معاندان بر آن شود تا به ساختن سخنانی همانند قرآن بپردازد، با ارادۀ الٰهی، «داعی» از آن فرد برگردانده میشود (صَرف) و شخص قهراً از اهتمام بـه آن عمل ممنوع میگردد (نک : شهرستانی، 1 / 58؛ سیوطی، الاتقان، 4 / 7). این نظر با اشاره به تعبیر «صرف الدواعی عن المعارضه»، به نظریۀ «صَرفه» شهرت یافته است. بر مبنای این نظریه، در واقع وجه اعجاز قرآن، امری خارج از قرآن بوده است.
نظریۀ دیگری که در بحث مربوط به وجه اعجاز، از نظریههای مهم و شاید مؤثرترین نظریه در تاریخ این مبحث محسوب میشود، «نظم» قرآن است که به طور مشخص، عمرو بن بحر جاحظ، ادیب و متکلم معتزلی، از نخستین تبیینکنندگان آن به شمار میرود. اساس نظریۀ یادشده برخلاف صرفه، مبنی بر این است که قرآن خود کلامی اعجازآمیز است و از همینرو، کسی را توان آوردن نظیر آن نیست. در این نظریه مانع و صارف معاندان از آوردن نظیر قرآن، صفتی خاص در خود قرآن، و در واقع نظم خاص موجود در کلام آن دانسته شده است. جاحظ این نظریه را در کتابی با عنوان نظم القرآن تبیین کرده بود که اکنون نسخهای از آن در دست نیست و تنها میتوان بر اساس اشارات موجود در دیگر آثار جاحظ و نیز نوشتههای دیگر مؤلفان، بر محتوا و مضامین آن اطلاع یافت. بهطور خلاصه، باید گفت که جاحظ در نظریۀ خود، «نظم» و «تألیف» موجود در کلام قرآن را با نظم و تألیف دیگر آثار، دارای تفاوتی از دو سنخ دانسته، و بر این اعتقاد بوده که بشر بهطور طبیعی از آوردن مثل کلام قرآنی، عاجز و ناتوان است (نک : سیوطی، همان، 4 / 6 -7؛ نیز مخلوف، 39-41).
در باب وجه اعجاز قرآن باید یادآور شد که موارد مذکور تنها مهمترین نمونههای این نظریهها هستند و دیگر اینکه، صاحبنظران در خلال قرون، خود را ملزم نمیدانستهاند که تنها یک وجه را از میان وجوه مطرحشده قابل قبول بدانند. از همین رو ست که در بسیاری از مباحث عالمان در باب اعجاز القرآن، فراوان دیده میشود که وجوه متعددی مطرح شده، و گاه وجه خاصی را مورد تکیه قرار دادهاند. بهعنوان نمونه، طرحی متشکل از وجوه متنوع در بحث علی بن عیسى رمانی، از متکلمان نامدار معتزله (د 384 ق / 994 م)، دیده میشود (نک : رمانی، 75 بب ؛ ابنحمزه، 3 / 367-413؛ سیوطـی، معتـرک ... ، 12 بب ؛ نیز برای برخی آراء متأخران، نک : معرفت، 4 / 103-136).
مآخذ
ابنحمزه، یحییٰ، الطراز، قاهره، 1332 ق / 1914 م؛ رمانی، علی، «النکت فی اعجاز القرآن»، ضمن ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، به کوشش محمد خلفالله و محمد زغلول سلام، قاهره، 1991 م؛ سیوطی، الاتقان، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1387 ق / 1967 م؛ همو، معترک الاقران، به کوشش احمد شمسالدین، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش محمد بدران، قاهره، 1375 ق / 1956 م؛ قرآن کریم؛ مخلوف، عبدالرئوف، الباقلانی و کتابه اعجاز القرآن، بیروت، 1978 م؛ معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، مؤسسة النشر الاسلامی.