اعتماد السلطنه
اِعْتِمادُالسَّلْطَنه، محمدحسن خان (21 شعبان 1259- 18 شوال 1313 ق / 16سپتامبر1843-2 آوریل 1896 م)، دانشمند و سیاستپیشۀ مشهور عصرناصرالدین شاه و صاحب دهها كتاب .محمدحسن ازدودمان مراغهای بود و پدرش حاج علی خان كه نخست لقب ضیاءالملك داشت و سپس به اعتمادالسلطنه ملقب شد، حاجبالدولۀ دربار ناصرالدین شاه بود. خاندان او از ادوار نخست پیدایش قاجاریه در دربار صاحب عناوین و مشاغلی بودند و جدش موسوم به حسین خان مقدم مراغهای چندی پیشخدمت عباس میرزا نایب السلطنه بود و چون به تهران آمد، كارهای حكومتی را عهدهدار شد. پدر اعتمادالسلطنه نیز به مقامات بلند سیاسی دست یافت، اما در زمان محمدشاه به سبب پارهای نادرستیها از كار بركنار شد و اموالش مصادره گردید و به زندان افتاد و سرانجام به عتبات عالیات تبعید شد. چون محمدشاه درگذشت، حاج علی خان به تهران بازگشت و مورد توجه مهد علیا، مادر شاه جدید قرار گرفت و در دربار به سرعت نفوذی به هم رسانید، به گونهای كه میرزا آقاخان نوری او را جزو نزدیكان و محارم خویش درآورد. حاج علی خان در همان اوان رسماً حاجبالدولۀ دربار شد و در توطئه برضد امیركبیر با مهد علیا و میرزا آقاخان نوری همدست بود و وظیفۀ قتل امیركبیر را برعهده گرفت. در دورۀ صدارت میرزا آقاخان نوری كار حاج علی خان نیز رونق بیشتری یافت، اما چون آقاخان نوری در محرم 1275 ق / 1859 م از صدارت كنار رفت، او نیز معزول و بیكار شد (خان ملك ساسانی، 169؛ كتیرایی، 12، 15-16).
محمدحسن خان اعتمادالسلطنه چهارمین فرزند حاجی علی خان بود و در تهران دیده به جهان گشود (خان ملك ساسانی، همانجا). همزمان با افتتاح مدرسۀ دارالفنون در 1268 ق / 1852 م او جزو اولین شاگردانی بود كه پای به این مدرسه نهاد و 12 سال در آنجا به فراگرفتن زبان فرانسه و آموزشهای نظامی پرداخت. مدتی بعد عزیزخان سردار كل (وزیر جنگ) او را به منصب «وكیلی نظام» منصوب كرد ( شرف، شم 81؛ آرینپور، 1 / 264). محمدحسن خان دورۀ تحصیل در دارالفنون را با دریافت مدال طلا به پایان رسانید و با درجۀ یاوری (سرگردی) جزو ملتزمان دستگاه ولیعهد محمدقاسم میرزا درآمد، اما محمدقاسم میرزا در همان اوان كودكی درگذشت و محمدحسن خان هم به خیل ملتزمان میرزا محمدخان سپهسالار پیوست (مستوفی، 1 / 86؛ آرینپور، همانجا). در 1275 ق / 1859 م به منصب سرهنگی ارتقا یافت و چون پدرش در این هنگام مورد عفو شاه قرار گرفته، و حكومت خوزستان و لرستان به او واگذار شده بود، وی نیز بهعنوان نایب الایاله و رئیس قشون همراه پدر شد و چندی حكمرانی شوشتر را در دست گرفت. در 1278 ق / 1861 م به تهران بازگشت و ژنرال آجودان شاه شد ( شرف، همانجا؛ خان ملك ساسانی، 170؛ بامداد، 3 / 331).
در 1280 ق / 1863 م زمانی كه حسنعلی خان امیرنظام گروسی وزیر مختار ایران در فرانسه بود، محمدحسن خان بهعنوان وابستۀ نظامی سفارت ایران در پاریس تعیین شد و دو سال عهدهدار این سمت بود، اما توقفش در آن شهر 4سال طول كشید و همزمان به ادامۀتحصیل پرداخت. در 1284 ق از آن كشور مراجعت كرد و با گرفتن لقب صنیعالدوله، به سمت مترجمی مخصوص شاه برگزیده شد (همو، 3 / 331، 333؛ افشار، «اجمالی ... »، 10).
محمدحسن خان چندی بعد در 1290 ق معاون وزیر عدلیه و مقدم السفرا شد و پس از آن كه دوران اوج پیشرفت وی بود، به مقاماتی برگزیده شد كه برخی از آنها به این شرح است: عضو مجلس شورای دولتی در 1299 ق، مسئول ادارۀ نامۀ دانشوران و ادارۀ انطباعات در 1298 ق و پس از مرگ اعتضادالسلطنه، وزیر انطباعات و ریاست دارالترجمه از 1300 ق / 1883 م، عضو انجمن جغرافیایی پاریس در 1295 ق / 1878 م، عضو انجمن آسیایی فرانسه، عضو انجمن آسیایی روس و انجمن آسیایی لندن در 1303 ق / 1886 م (خانملك ساسانی، 171؛ بامداد، 3 / 334؛ آرینپور، 1 / 265).
اعتمادالسلطنه طبعی جاه طلب داشت و همواره در پی كسب مقامات و عناوین تازه بود، اما تا آنجا كه از منابع برمیآید، ناصرالدین شاه از سپردن مسئولیتهای سیاسی مهم به او اجتناب میكرده است؛ گوآنكه به تعبیر ظل السلطان (ص 326) وی رئیس جاسوسهای مخفی شاه بوده است. اعتمادالسلطنه گذشته از عضویت در مجامع بینالمللی از برخی دولتهای خارجی چون اتریش، اسپانیا، آلمان، انگلیس، و عثمانی مدالها و نشانهای متعدد دریافت كرده بود ( شرف، همانجا).
محمدحسن خان در 1304 ق / 1887 م با یاری و پافشاری همسر خود اشرفالسلطنه موفق به دریافت لقب اعتمادالسلطنه شد (بامداد، 3 / 340) و از این زمان بر مراتب اعتبار و اهمیت او در دربار ناصری افزوده شد. او در هر 3 سفر ناصرالدین شاه به اروپا در سالهای 1290 ق / 1873 م، 1297 ق / 1880م و 1306 ق / 1889 م جزو همراهان شاه بود و در سفر سوم سمت ایشیك آقاسیباشی گری (ریاست تشریفات) را برعهده داشت (همو، 3 / 343؛ نوایی، 5). به این ترتیب، او بیش از 25 سال مداوم همنشین ناصرالدین شاه بود و هر روز ساعتها با او گفتوگو داشت و روزنامههای فرانسوی را برایش میخواند و او را در جریان اخبار جهان قرار میداد (خان ملك ساسانی، 172-173).
اعتمادالسلطنه در سالهای پایانی زندگی خود در فكر افتاد وقایع و حوادث روزانۀ زندگی خود و دربار قاجار را به شكل خاطرات تنظیم نماید. او چون از ثبت علنی پارهای اخبار محرمانه واهمه داشت، پنهانی به تدوین آنها پرداخت؛ بدین ترتیب كتاب روزنامۀ خاطرات پدید آمد كه از مهمترین منابع تاریخ ایران در اواسط دورۀ قاجاریه است. وی را در این كار همسرش اشرف السلطنه نیز یاری میرساند و گفتههای شوهر را مینوشت (همو، 172).
اعتمادالسلطنه دو همسر اختیار كرد. از همسر اولش دختری به نام عذرا داشت كه زن میرزا حسین خان نوایی شد و در جوانی درگذشت؛ همسر دوم او اشرفالسلطنه دختر عمادالدولۀ دولتشاهی (نوادۀ فتحعلی شاه) بود. اما از این زن فرزندی نیافت (همو، 174).
اعتمادالسلطنه سرانجام در 53 سالگی و حدود یك ماه پیش از كشته شدن ناصرالدین شاه در 13 نوروز پس از بازگشت از سیاحت و زیارت حضرت عبدالعظیم به سكتۀ قلبی درگذشت (صدر هاشمی، 1 / 310، به نقل از روزنامۀ اطلاع، شم 391، مورخ 22 شوال 1313). گروهی مرگ او را مشكوك اعلام كرده، و گفتهاند كه امینالسلطان وی را مسموم ساخته است (خان ملك ساسانی، 183؛ نیز نك : افشار، «اجمالی»، 10)، اما تردید نیست كه او از بیماریهای گوناگون چون قند، چاقی و ناراحتی قلبی رنج میبرده است (همانجا). پیكرش را چندی بعد در وادی السلام نجف به خاك سپردند (خان ملك ساسانی، 169). بر طبق وصیت او، همۀ دارایی و كتابخانهاش را ناصرالدین شاه متصرف شد، اما بخشی از آن را به همسرش بازگرداند و اشرفالسلطنه مخصوصاً پارهای از كتابهای وی چون نسخۀ خطی روزنامۀ خاطرات را به كتابخانۀ آستان قدس رضوی تقدیم كرد (همو، 183؛ امینالدوله، 203). با درگذشت او، تصدی وزارت انطباعات و مسئولیت دارالترجمۀ دولتی به برادرزادهاش محمدباقر خان ادیب الملك واگذار شد و ناصرالدین شاه لقب اعتمادالسلطنه را نیز به او اعطا كرد. از آن پس روزنامههای دولتی نیز به مدیریت محمد باقرخان منتشر شدند (صدر هاشمی، همانجا).
اعتمادالسلطنه در دنیای سیاست مردی محافظهكار بود و طریق دوستی با روسها را برگزید؛ از این رو، سیاستمداران انگلیسی مآب آن عصر با او از در دشمنی درآمدند. او عقیده داشت كه ایران در آن مقطع زمانی با نزدیكی به روسیه میتواند منافع خود را تأمین كند، اما برخی از محققان عقیده دارند كه وی با روسیه روابط پنهانی داشته، و خبرآور آنها بوده است و از این رو ناصرالدین شاه هم كه از این رابطه مطلع بود، هیچ گاه به وی كاملاً اعتماد نداشت (صفایی، 236- 238). با این حال، در چند جای روزنامۀ خاطرات تصریح میكند كه با وجود حمایت از روسها، مملكت خود را بیشتردوست دارد و رونق و استقلال آن را با هیچ چیز دیگر معاوضه نخواهد كرد (بامداد، 3 / 345؛ افشار، همان، 13). اعتمادالسلطنه عقیده داشت كه با گسترش روزافزون خطر انگلیسیها، نزدیكی با روسیه استقلال كشور را حفظ میكند (كتیرایی، 273-281)؛ چنانكه در ماجرای تنباكو، در مخالفت با شركت انگلیسی تالبوت، به شاه پیشنهاد كرد كه امور تنباكو را به امین السلطان واگذار كند و رسالهای هم در این باب تألیف كرد و آن را به شاه تقدیم داشت (امین الدوله، 121). او برای ضدیت بیشتر با انگلستان، ناصرالدین شاه را ترغیب به دعوت از سیدجمالالدین اسدآبادی نمود،اما سیدجمال هنگام ورود به ایران به خانۀ امین الضرب وارد شد و وی سیدجمال را به حضور شاه برد كه این كار باعث رنجش اعتمادالسلطنه گردید (همو، 128؛ بامداد، 3 / 338).
اعتمادالسلطنه با وجود ارتباط ظاهری مطلوب با امینالسلطان در سراسر دوران زندگانی سیاسی خود به وی و دیگر افراد خاندانش نظر خوشی نداشت. انگیزۀ اصلی دشمنی او، شاید كسب مقامات و مدارج متعدد امینالسلطان در سالهای كوتاه بود. امین السلطان در جوانی به صدراعظمی رسید، درحالیكه اعتمادالسلطنه با تجربیات بیشتر و تحصیل در فرانسه خود را برای احراز این سمت محقتر میدانست. وی اوج دشمنی خود را با امینالسلطان در اثر مشهور خود خلسه نشان داده است. خلسه یا خوابنامه شرح محاكمۀ خیالی صدراعظمهای قاجار از آغاز تا عصر امین السلطان است، اما بیشتر صفحات آن به وی اختصاص یافته است. حتى روزگاری كه امینالسلطان بنا بر ضرورت به روسها نزدیك شد و روابط خود را با دولت انگلیس قطع كرد، اعتمادالسلطنه با وجود توصیۀ سفارت روس، دست از دشمنی با وی برنداشت (همو، 3 / 344)؛ چنانكه امینالسلطان به شاه گزارش داد تا مراقب اعتمادالسلطنه باشد، زیرا او اخبار اندرون شاه را به سفارت اطلاع میدهد (صفایی، همانجا).
با اینكه اعتمادالسلطنه از نظر سیاسی شخصیتی محافظهكار بود، اما در دنیای دانش و ادب فكری مترقی و روشن داشت. نوع آثاری كه خود تألیف یا ترجمه كرد و یا دیگران را بدان ترغیب نمود، خواه ناخواه تحولی در اندیشهها پدید آورد (نك : خان ملك ساسانی، 174-175)، اما گفتهاند كه بسیاری از كتابهایی كه به نام او شهرت یافته، اثر دیگران و به خصوص اعضای انجمن دارالتألیف و دارالترجمه است (نك : دنبالۀ مقاله). محمد قزوینی گوید كه اعتمادالسلطنه با آنكه زبان فرانسه را به خوبی میدانست، اما از علوم اسلامی و عربیت و تاریخ اسلام و دانشهای مشابه آن به كلی بیبهره بود و كارهایی كه به نام او شهرت دارد، بیشتر موضوع آنها را وی معین كرده است و چون دیگران تألیف آن را به انجام میرساندند، به نام خودش منتشر میكرد («وفیات ... »، ص 58). ادوارد براون نیز به تبع قزوینی به این نكته اشاره میكند و محیط طباطبایی هم او را بزرگترین استثمارگر علما و فضلای عصر خویش میشمارد (نك : آرینپور، 1 / 265-266). بـا این حـال، خـان ملك سـاسـانی ــ كه نسبت خویشاوندی با اعتمادالسلطنه داشت ــ و گروهی از محققان اخیر در صحت سخـن قزوینی و بـراون به نـاروا تردید كردهاند (نك : كتیرایی، 283-292؛ نوایی، 11، 20). با نشر خاطرات روزانۀ اعتمادالسلطنه و اعتراف او به اینكه برخی كتابها از جمله المآثر و الآثار را شمس العلماء نوشته (نك : روزنامه ... ، 767)، اكنون دیگر جای شبهه نیست كه اعتمادالسلطنه بیشتر این آثار را شخصاً تألیف نكرده است. به هرحال، به گفتۀ مینورسكی افتخار فراهم آوردن اینهمه كتابهای متنوع نصیب او شده، ولوآنكه همه را خود پدید نیاورده باشد (نك : استوری، 2 / 699-700).
اعتمادالسلطنه شخص توانا و پركاری بود. او به زبان فرانسه تسلط داشت و با عربی هم آشنایی پیدا كرده بود و در اواخر عمر به تكمیل آن همت گماشت (بامداد، 3 / 335-336؛ افشار، همان، 10). از نظر رفتار اجتماعی، فردی مؤدب بود، هرچند در بیان عقیده و انتقاد از دیگران بیپروایی نشان میداد؛ چنانكه گاه در خاطرات از اینگونه اشارهها دارد و مخبرالسلطنه هدایت هم كه او را دیده، از كجبینی و بدزبانی او سخن به میان آورده است (ص 143؛ نیز نك : آرینپور، 1 / 265). با وجود گفتار ستایشآمیز خان ملك ساسانی (ص 171)، كسان دیگر، اعتمادالسلطنه را شخصی ترسو، متملق و چاپلوس خواندهاند. از جمله میرزا رضا كرمانی قاتل ناصرالدین شاه وی را آدم مزوّری خوانده كه به دروغ خود را جزو هواخواهان سیدجمال الدین اسدآبادی معرفی كرده است (ناظم الاسلام، 1 / 122؛ بامداد، 3 / 338؛ براون، 90). اعتمادالسلطنه خود نیز گاه به ضعفهای اخلاقی خویش اشاره كرده است؛ از جمله در جایی از خاطراتش اشاره میكند كه برای افزایش حقوق، تملق شاه را گفته است (نك : افشار، همان، 11).
برای ارزیابی و اظهار نظر قطعی دربارۀ اعتمادالسلطنه و كارهایش باید او را با رجال دیگر آن عصر سنجید و داوری كرد. او گاه در ترجمۀ برخی رمانها و داستانها و به خصوص در روزنامۀ خاطرات به انتقاد ملایم از اوضاع سیاسی آن عصر میپرداخت. از سوی دیگر منافعش ایجاب نمی كرد كه یكباره دست از مواجب و امتیازاتش برداشته، به خیل روشنفكران معارض حكومت درآید.
اعتمادالسلطنه از پشتیبانان اصلاحات بنیادی كسانی چون میرزا حسین سپهسالار بود، چنانكه مدتی مدیریت «مكتب مجانی» را كه سپهسالار تأسیس كرده بود، برعهده داشت. عدۀ شاگردان این مدرسه در سال تأسیس، یعنی 1289 ق / 1872 م بیش از 70 تن بود (آدمیت، 456). گفتهاند كه وی اولین كسی بود كه ایجاد سانسور كتاب و مطبوعات را در ایران پیشنهاد كرد و در نامهای به ناصرالدین شاه از ضرورت ایجاد سانسور و اینكه چنین دستگاهی اكنون در میان همۀ ملل متمدن مرسوم است سخن به میان آورد. ظاهراً ناصرالدین شاه این پیشنهاد را پذیرفت و دستور تدوین آییننامۀ مربوط به آن را صادر نمود ( وحید، 761). خود او از جملۀ اولین كسانی بود كه پیش از تدوین آییننامۀ سانسور گرفتار آن شدند. از جمله به دستور شاه نسخههای كتاب سرگذشت خر یا منطق الحمار را كه وی ترجمه كرده بود، جمعآوری نمودند (كتیرایی، 296- 298).