زمان تقریبی مطالعه: 11 دقیقه

اضطراب

 اضطراب \ezterāb\، حالتی هیجانی که در آن، افراد احساس آشفتگی، نگرانی یا ترس می‌کنند. معمولاً افراد در برخورد با رویدادهایی که نمی‌توانند آنها را کنترل، یا از آنها پیشگیری کنند، و یا حوادثی که تهدیدآمیز یا خطرناک می‌نمایند، اضطراب را تجربه می‌کنند؛ مثلاً دانش‌آموزانی که در آزمونی مهم شرکت می‌کنند، ممکن است دچار اضطراب شوند، زیرا نمی‌توانند پرسشهای آزمون را پیش‌بینی کنند یا از گرفتن نمره‌ای خوب، مطمئن باشند. مردم بیشتر وقتها واژه‌های ترس و اضطراب را برای توصیف امری واحد به کار می‌برند؛ اما ترس بیانگر واکنش به خطری آنی است و ویژگی آن میل شدید به گریختن از موقعیت خطرناک است. 
علامتهای جسمی اضطراب، بازتاب «آمادگی» مزمن شخص برای روبه‌روشدن با تهدیدهای آینده است. این علامتها ممکن است بی‌تابی، تنش عضلانی، مشکلات خواب، خستگی و سردرد باشند. سطوح بالاتر اضطراب ممکن است علامتهایی چون تپش تند قلب، عرق‌کردن، افزایش فشار خون، تنفس تند، حالت تهوع، سرگیجه، و انواع دردهای جسمانی را پدید آورد. 
همۀ مردم تا اندازه‌ای اضطراب را تجربه می‌کنند. بیشتر آنان هنگامی احساس اضطراب می‌کنند که با موقعیتی تازه روبه‌رو می‌شوند، یا هنگامی که تلاش می‌کنند کاری را به‌خوبی انجام دهند، مانند سخنرانی‌کردن برای مردم. در این موقعیتها، اضطراب خفیف تا متوسط طبیعی، و حتى سودمند است. اضطراب می‌تواند مردم را برانگیزد تا خود را برای حوادثی که در شرف رخ‌دادن است، آماده کنند و نیز می‌تواند به آنان کمک کند تا بر کارهای فوری‌شان متمرکز شوند. 
بااین‌همه، اضطراب کمتر از حد لازم یا بیش ‌از حد می‌تواند مشکلاتی را به وجود آورد. کسانی که به هنگام برخورد با موقعیتی حساس، هیچ احساس اضطرابی ندارند، ممکن است هشیاری یا تمرکز کافی نداشته باشند. از سوی دیگر، کسانی که اضطرابشان به‌طور غیرطبیعی زیاد است، بیشتر وقتها در انجام کارهایشان احساس درماندگی، کرختی و ناتوانی می‌کنند. بیشتر کسانی که اضطراب بسیار زیاد دارند، به یکی از اختلالهای اضطرابی (گروهی از بیماریهای روانی) مبتلا هستند. درواقع، شمار کسانی که دچار اختلالهای اضطرابی می‌شوند، نسبت به دیگر بیماریهای روانی بیشتر است. 

اختلالهای اضطرابی

در ویراست چهارم «راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی»، که راهنمایی برای متخصصان سلامت روانی است، اختلالهای اضطرابی مختلفی وصف شده است. این اختلالها شامل اختلال اضطراب فراگیر (عمومی)، هراسها (فوبیاها)، اختلال وحشت‌زدگی (اختلال حملۀ وحشت)، اختلال وسواسیِ فکری ـ عملی (اختلال وسواسی ـ اجباری)، و اختلال استرسِ پس‌ از سانحه هستند. 

اختلال اضطراب فراگیر

کسانی که دچار اختلال اضطراب فراگیرند، بیشتر اوقات احساس اضطراب می‌کنند. آنها بیش‌ از اندازه نگران رویدادهای روزمره یا محیط زندگی‌شان هستند. نگرانیهای آنها بیشتر مربوط به مسائل مالی، خانواده، تندرستی خودشان، و روابطشان با دیگران است. هرچند آنان تشخیص می‌دهند که اضطرابشان غیرمنطقی یا نامتناسب با رویدادهای واقعی است، نمی‌توانند بر نگرانی خود چیره شوند. اینان بیشتر وقتها درمی‌یابند که نگرانیهایشان در توانایی عملکرد شغلی یا تمرکز بر وظایفشان، اختلال ایجاد می‌کند. ممکن است علامتهای جسمی مانند آشفتگیِ خواب، تحریک‌پذیری، دردهای عضلانی، و تنش نیز همراه اضطراب باشد. برای تشخیص این اختلال، فرد باید علامتهای آن را دست‌کم ۶ ماه داشته باشد. 
هر سال در حدود 3٪ از کل جمعیت جهان دچار اختلال اضطراب فراگیر می‌شوند که از این شمار، 55 تا 66٪ آنان را زنان تشکیل می‌دهند. 

هراسها

(فوبیاها): هراس یا فوبیا ترسی بیش‌ از اندازه و ماندگار از اشیا یا موقعیتهایی کاملاً مشخص است که در کارکردهای هنجار فرد اختلال ایجاد کند. اگرچه مبتلایان به هراس می‌دانند که ترسشان غیرمنطقی است، همیشه می‌کوشند که از منشأ این ترس دوری گزینند. هراسهای شایع عبارت‌اند از: هراس از بلندی (بلندی‌هراسی)؛ هراس از مکانهای بسته (تنگناهراسی)؛ هراس از حشرات، مارها یا دیگر جانوران؛ و هراس از سفرهای هوایی. اجتماع‌هراسی شامل ترس از انجام‌دادن کاری در برابر دیگران، یا مورد انتقاد قرارگرفتن یا شرمسارشدن در موقعیتهای اجتماعی است. 
 

اختلال وحشت‌زدگی

(اختلال حملۀ وحشت): وحشت‌زدگی هجوم شدید و بی‌امان ترس است. کسانی که به اختلال وحشت‌زدگی دچار می‌شوند، حمله‌های وحشت‌زدگی را تجربه می‌کنند، یعنی دوره‌هایی از ناخشنودی و ترسی عمیق که با شتاب فراوان شدت می‌گیرد و علامتهایی جسمی همچون تپش تند قلب، لرزش بدن، نفس‌نفس‌زدن، سرگیجه و حالت تهوع را به همراه دارد. از آنجاکه افراد مبتلا به این اختلال نمی‌توانند زمان این حمله‌ها را پیش‌بینی کنند، نگران وقوع حمله‌های بعدی، و درنتیجه مضطرب می‌شوند، چنان‌که ممکن است این وضعیت فعالیتهایشان را بیرون از خانه محدود کند. 

اختلال وسواسیِ فکری ـ عملی

(اختلال وسواسی ـ اجباری): در این اختلال، اندیشه‌ها یا تصویرهای ناخواسته دائم به ذهن می‌رسند (وسواسهای فکری) یا شخص احساس می‌کند که مجبور است برخی رفتارها را انجام دهد (وسواسهای عملی). وسواسهای فکری ممکن است شامل افکاری ناخواسته دربارۀ مسموم‌کردن دیگران یا مصدوم‌کردن عابری پیاده به هنگام رانندگی باشد، و وسواسهای عملی شایع، شامل شستن پیاپی دستها یا اعمالی ذهنی، مانند تکرارکردن شمارش چیزها هستند. کسانی که دارای این اختلال‌اند، بیشتر وقتها رفتارهایی اجباری برای کاهش اضطرابشان ــ که پیامد وسواسهای فکری خودشان است ــ دارند. وسواسهای فکری و عملی به‌شکلی چشمگیر در توانایی کارکردی این افراد اختلال پدید می‌آورند و ممکن است مقدار زیادی از وقت آنها را نیز تلف کنند. 

اختلال استرسِ پس ‌از سانحه

این اختلال گاه پس ‌از آنکه شخص رخدادهایی آسیب‌زا یا فاجعه‌بار، مانند تجاوزهای جسمی یا جنسی، بلایای طبیعی، تصادفها و جنگها را تجربه می‌کند، رخ می‌دهد. کسانی که به این اختلال دچارند، رخداد آسیب‌زا را با رؤیاهای تکرارشونده یا خاطره‌های ناخواسته، که بازگشت به گذشته نامیده می‌شوند، دوباره تجربه می‌کنند. آنان از چیزها یا جاهایی که با آن آسیب رابطه دارند، دوری می‌گزینند و ممکن است خود را از نظر عاطفی، دور یا جدا از دیگران احساس کنند. علامتهای دیگر این اختلال می‌تواند شاملِ به‌سختی به خواب رفتن، تحریک‌پذیری و اشکال در تمرکز باشد. 

علتها

بیشتر اختلالهای اضطرابی علت آشکاری ندارند. آنها پیامد ترکیبی از عوامل زیست‌شناختی، روان‌شناختی و اجتماعی‌اند. 

1. از نظر ژنتیک و زیست‌شناسیِ اعصاب

بررسیها نشان می‌دهند که اختلالهای اضطرابی خانوادگی‌اند. این بدان معنی است که فرزندان و نیز خویشاوندان نزدیک افراد مبتلا به اختلالهای اضطرابی بیش‌از دیگران دچار این اختلالها می‌شوند. برخی از افراد ممکن است ژنهایی را به ارث برند که آنها را به‌طور خاص در برابر اضطراب آسیب‌پذیر سازد. این ژنها لزوماً سبب دچارشدن آنها به اضطراب نمی‌شوند، اما ممکن است هنگامی که دیگر عاملهای روان‌شناختی و اجتماعی نیز وجود داشته باشند، خطر گرفتارشدن به اضطراب را افزایش دهند. 
افزون‌بر این، به نظر می‌رسد که اضطراب با برخی کارکردهای مغز نیز رابطه داشته باشد. موادی شیمیایی در مغز، که ناقلهای شیمیایی (انتقال‌دهنده‌های عصبی) نامیده می‌شوند، به نورونها یا سلولهای مغز توانایی برقراری ارتباط با یکدیگر را می‌دهند. به نظر می‌رسد کـه یکی از این نـاقلها با نـام گاما ـ آمینو بوتیریک اسید در تنظیم سطح اضطراب فرد نقش دارد. مقادیر کمتر این ماده با سطوح بالاتر اضطراب ارتباط دارد. برخی بررسیها نشان می‌دهند که دو ناقل شیمیایی نور اِپی نفرین و سِروتونین در اختلال حملۀ وحشت نقش دارند. 

2. عاملهای روان‌شناختی

روان‌شناسان چندین الگو را برای توصیف اضطراب پیشنهاد کرده‌اند. زیگموند فروید، روان‌شناس اتریشی، بر آن بود که اضطراب پیامد تعارضهای ناخودآگاه درونی انسانها ست. او عقیده داشت که ذهن فرد آرزوها و خیال‌پردازیهایی را که آزارش می‌دهند، یا تجربه‌های تحمل‌ناپذیر دوران کودکی را سرکوب می‌کند، این خاطره‌ها به ناخودآگاه او وارد می‌شوند، و همین سرکوب به افکاری که اضطراب را برمی‌انگیزند، و سپس به اختلالهای اضطرابی ــ که فروید آنها را روان‌رنجوری (نوروز) می‌نامید ــ می‌انجامد. 
پژوهشگران رفتاری باور دارند سطح اضطراب فرد به این بستگی دارد که او تا چه اندازه خود را در پیش‌بینی رخدادها یا چیره‌شدن بر آنها توانا می‌داند. کودکانی که ــ احتمالاً به‌سببِ داشتن پدر و مادری که از آنان حمایت افراطی می‌کنند ــ تسلط اندکی بر رخدادها دارند، ممکن است در بزرگ‌سالی به توانایی خود در چیره‌شدن بر مشکلات اعتماد اندکی داشته باشند. این کمبود اعتمادبه‌نفس می‌تواند به افزایش اضطراب بینجامد. 

3. عاملهای اجتماعی

با اینکه ممکن است برخی افراد به علتهایی زیست‌شناختی یا روان‌شناختی، مستعد احساس اضطراب باشند، بیشتر اضطرابها به عاملهای اجتماعی بازمی‌گردند. بسیاری از مردم در واکنش به تنشهای روانی، مانند طلاق، آغاز شغلی تازه یا نقل مکان، مضطرب می‌شوند. همچنین به نظر می‌رسد چگونگی ابراز اضطراب از سوی افراد توسط عاملهای اجتماعی شکل می‌گیرد؛ مثلاً در بسیاری از فرهنگها نشان دادن اضطراب و هیجان از سوی زنان پذیرفته است، اما از مردان انتظار نمودهای هیجانی خوددارانه‌تری می‌رود. 

درمان

متخصصان بهداشت روانی مجموعه‌ای از روشها را برای کمک به افراد در چیره‌شدن بر اختلالهای اضطرابی به کار می‌گیرند. این روشها دربرگیرندۀ مصرف داروهای روان‌گردان و نیز روان‌درمانی، به‌ویژه رفتاردرمانی، است. شیوه‌های دیگر مانند ورزش، هیپنوتیزم، مراقبه، و بازخورد زیستی نیز ممکن است راهگشا باشند. 

 1. داروها

روان‌پزشکان گاهی برای کاهش اضطراب در کسانی که اضطراب زیادی دارند، بنزودیازِپینها را تجویز می‌کنند. این داروها که گروهی از داروهای آرام‌بخش‌اند، با برانگیختن سیستم ناقل شیمیایی گاما ـ آمینو بوتیریک اسید، به کاهش اضطراب کمک می‌کنند. بنزودیازپینهای رایج عبارت‌اند از: آلپرازولام (زاناکس)، کلونازپام (کلونوپین)، و دیازپام (والیوم). کارایـی دو دستـه از داروهای ضدافسـردگی ــ سـه‌حلقـه‌ایهـا و بـازدارنده‌های انتخابیِ بازجذبِ سروتونین (اِس اِس آر آی‌ها) ــ نیز در درمان بیشتر اختلالهای اضطرابی ثابت شده است. 

2. روان‌درمانی

روان‌درمانگرانی که علت اضطراب را به تعارضهای ناخودآگاه درونی افراد نسبت می‌دهند، ممکن است برای کمک به این افراد در درک و حل‌کردن تعارضهایشان از روان‌کاوی بهره گیرند. کارایی گونه‌های دیگر روان‌درمانی، مانند درمانِ شناختی ـ رفتاری، در درمان اختلالهای اضطرابی ثابت شده است. در درمـان شناختی ـ رفتاری، غالباً درمانگر طبیعت اختلال اضطرابی بیمار را به او نشان می‌دهد؛ پس‌ از آن، ممکن است درمانگر به بیمار کمک کند تا با اندیشه‌های غیرمنطقی‌اش که به اضطراب او می‌انجامند، مبارزه کند؛ مثلاً برای درمان کسی که به هراس از مار دچار است، ممکن است درمانگر گام‌به‌گام، او را با مار روبه‌رو کند. این کار ممکن است با تصویر مار آغاز شود و سپس با مارهای لاستیکی، و سرانجام، مارهای واقعی صورت گیرد. بیمار نیز می‌تواند به هنگام درمان، از شیوه‌های آرام‌بخش برای چیره‌شدن بر ترسش از مار بهره گیرد. 
پژوهشها نشان داده‌اند که در درمان بسیاری از اختلالهای اضطرابی، روان‌درمانی به‌اندازۀ دارودرمانی، یا حتى بیش‌ از آن، کارایی دارد. همچنین در مواردی که بیمار درمان را نیمه‌کاره رها می‌کند، ممکن است روان‌درمانی نسبت به دارودرمانی آثار سودمندتر و ماندگارتری داشته باشد. 

اضطراب جدایی

 اضطراب جدایی ترس و اضطرابی است که کودکان به هنگام جداشدن از پدر و مادر، یا کسانی که از آغاز از آنان نگهداری می‌کنند، تجربه می‌کنند. روان‌شناسان اضطراب جدایی را بخشی طبیعی از فرایند رشد کودک می‌دانند. این اضطراب معمولاً در 8 یا ۹ ماهگی آغاز می‌شود، در حدود 14 ماهگی به بیشترین اندازۀ خود می‌رسد و سپس آهسته‌آهسته فروکش می‌کند. آغاز اضطراب جدایی با پدیدارشدن «پایداری ابژه» در کودکان هم‌زمان است. «پایداری ابژه» یعنی تواناییِ دریافت اینکه انسانها و اشیاء، هنگامی که از دید ما ناپدید می‌شوند، هنوز وجود دارند. کودکان نوپایی که اضطراب جدایی دارند، هنگامی که از پدر و مادرشان جدا می‌شوند، می‌گریند یا زودرنج و درمانده می‌شوند. 
اگر اضطراب جدایی یک کودک نوپا در سراسر دوران کودکی او نیز ادامه یابد، یا اینکه بعدها در دوران کودکی یا نوجوانی‌اش دوباره پدیدار شود، از نظر روان‌پزشکان، او ممکن است دارای اختلال اضطراب جدایی باشد. کم‌وبیش 4٪ کودکان و نوجوانان، اختلال اضطراب جدایی را تجربه می‌کنند. کودکانی که گرفتار این اختلال‌اند، بیش ‌از اندازه نگران سلامتی پدر و مادرشان هستند. آنان ممکن است از این بیم داشته باشند که پدر و مادرشان بمیرند یا بیمار شوند؛ یا ممکن است نگران باشند که خطری مانند دزدیده‌شدن یا تصادف رانندگی به جدایی آنان از پدر و مادرشان بینجامد. بیشتر این کودکان از اینکه تنها بمانند، وحشت‌زده می‌شوند و ممکن است به‌سبب ترس از جدایی، از رفتن به مدرسه سر باز زنند. کودکانی که دچار اختلال اضطراب جدایی‌اند، بیشتر وقتها خواسته‌های بسیار دارند یا اینکه مزاحم‌اند و خود را تحمیل می‌کنند؛ همچنین می‌خواهند پیوسته به آنان توجه شود. آنان ممکن است هنگام رفتن به رختخواب، پافشاری کنند که کسی نزدشان بماند تا به خواب روند. برخی از این کودکان، هنگامی که می‌دانند قرار است از پدر و مادرشان جدا شوند، علامتهایی جسمی مانند سردرد و حالت تهوع دارند. 
اختلال اضطراب جدایی گاهی تا بزرگ‌سالی نیز ادامه می‌یابد. بزرگ‌سالانی که به اختلال اضطراب جدایی دچارند، ممکن است از ترک خانۀ پدری‌شان خودداری کنند یا احساس کنند که نمی‌توانند به‌طور مستقل زندگی کنند. افزون‌بر این، ممکن است آنان به هنگام جدایی از همسر یا فرزندانشان احساس اضطراب کنند. 
پژوهشگران مطمئن نیستند که دلیل اختلال اضطراب جدایی چیست. بیشتر وقتها علامتهای این اختلال پس‌ از آن آغاز می‌شوند که کودک از دست دادن چیزی را تجربه می‌کند، مانند مرگ یکی از اعضای خانواده. درمان این اختلال شامل روبه‌روکردن گام‌به‌گام کودک با تجربه‌های جدایی، مانند رفتن به مدرسه، و آموختن چگونگی چیره‌شدن او بر اضطراب و اندیشه‌های غیرمنطقی خود است. افزون ‌بر این، درمانگر غالباً پدر و مادر کودک را نیز زیر نظر دارد تا مطمئن شود که آنان با حمایت بیش ‌از اندازه از کودک، ندانسته به اضطراب جدایی در او دامن نمی‌زنند. 

مآخذ

Americana, 2006; Encarta, 2009 (under «Anxiety»; «Separation Anxiety»). 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.