زمان تقریبی مطالعه: 16 دقیقه

اصناف

اصناف‌ \asnāf\، جمع‌ صِنف‌، به‌ معنای‌ گونه‌ و نوع‌، در اصطلاح یعنی‌ دسته‌های‌ مستقلی‌ از پیشه‌‌وران‌ كه‌ فعالیت‌ مشابهی‌ دارند. این‌ واژه‌ در متون‌ كهن‌ نیز به‌ همین‌ معنی‌ آمده‌ است (نک‍ : عتبی، 386؛ نیز شیخلی، 65)‌. از روزگار عباسیان‌ به‌ این‌ سو، گذشته از صنف‌، «ارباب‌ مِهن‌» و «اصحاب‌ حِرف‌» را نیز به‌ همین معنی‌ به‌ كار برده‌اند (همو، 66). نویسندگان‌ عصر صفوی‌ نیـز «اهـل‌ حرفت‌» و «ارباب‌ صناعت‌» را معـادل صنف‌ آورده‌اند (اسکندربیک، 2 / 861؛ وحید، 198). در دورۀ عثمانی‌ هم‌، به‌ صاحبان حرف‌، اصناف‌ می‌گفتند («دائرةالمعارف ... »، XV / 432). 
یكی‌ از مسائل‌ مورد توجه‌ محققان‌، مقایسۀ اصول‌ و تشكیلات‌ اصناف در جهان اسلام‌ با «گیلد»، یعنی‌ اتحادیه‌های‌ پیشه‌وران‌ و بازرگانان‌ شهرهای‌ اروپای‌ قرون‌ وسطا ست‌ كه‌ به‌ویژه‌ در قلمرو بیزانس‌ توسعه‌ یافتند و تقریباً یكی‌ از نهادهای‌ مهم‌ مدنی‌ امپراتوری‌ محسوب‌ شدند. این‌ اصناف‌ وظایف‌ و فعالیتهای‌ متعددی‌ در حوزۀ سیاسی، اجتماعی‌ و شغلی‌ خویش‌ داشتند ( كلیر، XI / 516 ؛ پیرن‌، 81؛ شوبرگ‌، 194-190)؛ اما تشكیلات‌ و قلمرو فعالیت‌ گیلد در اروپا با آنچه‌ در جهان‌ اسلام‌ رواج‌ داشت‌، متفاوت‌ بود؛ چه‌، با آنكه‌ از دیدگاه‌ جامعه‌شناسی‌، اسلام‌ اساساً صاحب‌ اندیشه‌ و نظریۀ تمدن‌ شهری‌ بود (استرن، 51-52؛ کلارک، 8) و با ظهور شمار فراوانی از شهرهای‌ بزرگ‌ به‌ كمال‌ اجتماعی‌ رسید، اما دولت اسلامی‌ هرگز حدود كاملاً مستقلی‌ برای‌ اصناف‌ به‌ رسمیت‌ نشناخت‌؛ چون‌ وظیفۀ دولت‌ اسلامی‌ با نقش‌ دولتهای‌ مسیحی‌ تفاوت‌ داشت‌. اصناف در قلمرو اسلام‌ از آزادی‌ عمل‌ گیلدها برخوردار نبودند و دولت‌ اسلامی‌ از طریق‌ دیوانِ حسبه‌، كه‌ وظیفۀ امربه‌‌معروف‌ و نهی‌‌ازمنكر را بر عهده‌ داشت‌، بر كلیۀ امور اهل‌ حرفه‌ نظارت‌ می‌كرد (کاستلو، 50-51؛ لویس، 20-21). 
شهرهای‌ اسلامی‌، به‌ویژه‌ در سرزمینهای‌ شرقی‌، عموماً از 3 ناحیۀ جدا از هم‌ یعنی‌ كهندژ، شارستان‌ و ربض‌ تشكیل‌ می‌شدند. سرای‌ سلطان‌ و دیوانها معمولاً در كهندژ، مسجد جامع‌، بازار و خانه‌ها در شارستان‌، و كاروان‌سراها و دیگر نهادهای‌ شهرهای‌ بزرگ‌ نیز در ربض‌ واقع‌ بودند (اصطخری، 193؛ ناصرخسرو، 12؛ مافروخی، 83؛ کاستلو، 39). احداث‌ یا گسترش‌ شهرهای‌ بزرگی‌ چون‌ بصره‌، كوفه‌، فُسطاط، قیروان‌ و نیز بغداد و نیشابور همه‌ مدیون‌ تشویق‌ اسلام‌ بر تجمع‌ و تجارت‌ در شهرها ست‌؛ و از آن‌ سو،‌ بازرگانان‌ در گسترش‌ مادی‌ و معنوی‌ شهرهای‌ اسلامی‌ سهم‌ مؤثری‌ داشتند (حتّی، 305؛ بومنت، 194-196؛ شوبرگ، 55). 
به‌‌هرحال‌، دربارۀ منشأ اصناف‌ اسلامی‌ از جانب‌ پژوهشگران‌، فرضیه‌های‌ متفاوتی‌ بیان‌ شده‌ است‌. برخی‌ آن‌ را گرته‌‌برداری‌ از روی‌ تشكیلات‌ صنفـیِ ساسانی‌ ـ بیزانسی‌ می‌دانند. در رأس‌ هر جماعت‌ از پیشه‌وران‌، پیش‌‌كسوتی‌ وجود داشت‌. در عصر امویان‌ و عباسیان‌، در ایران‌ همانند شهرهای‌ بیزانس‌، افراد هم‌‌حرفه‌ در یك‌ محله‌ و یك‌ راسته‌ به‌ كار اشتغال‌ داشتند. در یك‌ نوشته به تاریخ 542 م‌ در كلیسایی‌ سریانی‌، امضای‌ «پیش‌‌كسوت‌» (رئیس‌ محترفه‌) دیده‌ می‌شود كه‌ در متن‌ سریانی‌ به‌‌صورت‌ پارسی‌ «كرّوگبد» آمده‌ است‌ (پیگولوسکایا، 313-315). پس‌ ‌از پیروزی‌ اعراب بر ایران‌ و بخشهایی‌ از قلمرو روم‌ شرقی‌، اصناف‌ ساسانی‌ ـ بیزانسی‌ این‌ نواحی‌ فرصتی‌ یافتند تا با پذیرفتن‌ مقررات‌ اسلامی‌ به‌‌عنوان‌ نهاد مدنیِ نیمه‌‌مستقل‌ در فضای‌ جدید به‌ فعالیت‌ خود ادامه‌ دهند (همو، 314؛ لویس، 21-22؛ نیز EI1، ذیل «صنف»؛ گرونه‌باوم، 217). در سدۀ 15 م‌ نیز پس‌از آنكه‌ دولت‌ عثمانی‌ بر قلمرو بیزانس‌ مستولی‌ گردید، اصناف‌ بیزانسی‌ با حفظ برخی‌ از ویژگیهای‌ رومی‌ ـ مسیحی‌ خود، با پذیرفتن‌ شكل‌ و وظایف‌ جدید، به‌‌عنوان‌ نهادهای‌ مدنی‌ اسلامی‌ در قلمرو امپراتوری‌ عثمانی‌ به‌ حیات‌ خود ادامه‌ دادند (لویس، 27-28). 
برخی دیگر منشأ اصناف‌ اسلامی‌ را در تبلیغات‌ گروههای‌ مخفی‌ و آشكار باطنی‌‌مذهبان‌ و قرمطی‌‌مسلكان‌ می‌دانند كه‌ برضد خلفا و برخی‌ تمایلات‌ قوم‌‌پرستانۀ آنان‌ و نیز طبقات‌ ثروتمند حكومتگر، دست‌ به‌ مبارزه‌ای‌ خشونت‌آمیز زدند. با بسط تجارت‌ و رونق‌ صنعت‌ از قرن 3 ق‌ به‌ بعد و افزایش‌ شمار محترفه‌، فرقه‌های‌ شیعی ـ اسماعیلی‌ دست‌ به‌تبلیغ‌ برای جذب‌ نیروهای پیشه‌ور شهری زدند (گرونه‌باوم، همانجا). به‌ گفتۀ ماسینیون‌، از آنجا كه‌ قرمطیان یك‌ جنبش‌ شهری‌ محسوب‌ می‌شدند، تلاش‌ می‌كردند تا با نفوذ در تشكیلات اهل‌ حرفه،‌ آنها را برای پیشبرد اهداف خود، سازمان‌‌دهی كنند (EI1، همانجا). این‌ نكته‌ در سیاست‌نامۀ خواجه‌ نظام‌الملك‌ در داستان خروج‌ محمد نخشبی‌، رئیس‌ باطنیان‌ خراسان‌، و گسترش‌ دامنۀ تبلیغات‌ او میان‌ محترفه‌ و دیوانیان‌ و بزرگان‌ بخارا نیز آمده‌ است‌. در همین‌ اثر، به‌ برخی‌ از رؤسای‌ باطنیان‌ كه‌ در قلمرو اسلام‌ ضمن‌ تبلیغ‌ مذهب‌ خود به‌ حرفه‌ای‌ مشغول‌ بودند، اشاره‌ شده‌ است‌ (ص 283، 296، 299). 
افكار صوفیانه‌ نیز در بسیاری‌ از تشكیلات‌ حرفه‌ای‌ تأثیر كرد و گویا در قرن‌ 5 ق‌ / 11 م‌ اصناف‌ اسلامی‌ برخی‌ از رسوم‌ صوفیان‌ را پذیرفتند. برخی‌ مراسم‌ فتوتیان‌ و صوفیان‌، مانند «كمربستن‌» و «پوشیدن‌ سراویل‌» به‌ هنگام‌ اعطای‌ رتبۀ استادی‌ به‌ اهل‌ حِرف‌ و مراسمی‌ كه‌ برای‌ این‌ كار برپا می‌كردند، قابل‌ توجه‌ است‌. به‌ گفتۀ ملاحسین‌ كاشفی‌: «در این‌ طریق‌ آن‌‌كس‌ را كه‌ میان‌ كسی‌ را بندد، او را استاد شدّ گویند و شاگرد را كه‌ داعیۀ میان‌‌بستن‌ دارد، خلف گویند و فرزند طریق نیز خوانند» (ص 97؛ نیز نک‍ : همدانی، 67؛ شیخلی، 53؛ EI1، ذیل «شدّ»). كاشفی‌ دربارۀ آداب‌ كسب‌ و حرفه‌ نیز چنین‌ آورده‌ است‌: «كسب‌ باید از مال‌ حرام‌ پاك‌ باشد؛ برای‌ ضرورت‌ معاش‌ باشد، نه‌ برای‌ جمع‌ مال‌؛ كسب‌ را سبب‌ روزی‌ شناسد؛ با حرام‌خوار معامله‌ نكند؛ در حرفۀ خود غل‌ و غش‌ و كار معیوب‌ نكند؛ انصاف‌ نگاه‌ دارد؛ بر كسی‌ كه‌ بهای‌ متاع‌ را نمی‌داند، اجحاف‌ نكند؛ اگر اهل‌ ترازو ست‌، كم‌ ندهد و زیاده‌ نستاند؛ اگر اهل‌ ذراع‌ است‌، زیاد و كم‌ ننماید» (ص 261-262). 
در رسالات‌ حِسبۀ قرن‌ 6 ق‌ / 12 م‌ ــ از قدیم‌ترین‌ متون‌ دربارۀ اصناف پیشه‌ور ــ بـه‌ رؤسای‌ كسبه‌ مانند «عریف‌»، «امین‌»، «مقدم‌» و نیز اجرای‌ فرامین‌ محتسب‌ به‌‌وسیلۀ محترفه‌ اشاره‌ شده‌ است‌ (لمتن، تداوم ... ، 370-371). 
از قرن‌ 4 تا 7 ق‌ / 10 تا 13 م‌ اصناف‌ شهرهای‌ بزرگ‌ اسلامی‌ مثل‌ بغداد، قاهره‌ و اصفهان‌ به‌‌طور چشمگیری‌ رشد یافتند. دولتها نیز از این‌ رشد به‌ راههای‌ گوناگون‌، ازجمله‌ احداث‌ بازارهای‌ جدید، استخدام‌ اهل‌ حرف‌ و سفارش‌ تولید اجناس‌، پشتیبانی‌ می‌كردند (مثلاً نک‍ : ابن‌بلخی، 145-146). 
اطلاع دربارۀ وضع‌ اصناف‌ در قلمرو عثمانی‌، به‌‌سبب‌ كثرت‌ منابع‌ و نیز بر اثر تحقیقات‌ فراوان‌ پژوهشگران‌ غربی‌، بیشتر است‌. از آنجا كه‌ دولت‌ عثمانی‌ جانشین‌ امپراتوری‌ بیزانس‌ بود، به‌‌طور طبیعی‌ تشكیلات‌ پیشه‌وری‌ این‌ امپراتوری‌ نوبنیاد اسلامی‌ تحت‌ تأثیر نظام‌ صنفی‌ و شیوۀ بازارهای‌ رومی‌ قرار گرفت‌. نهادهای‌ شهری سرزمینهای‌ فتح‌‌شده‌ مضمحل‌ نشدند، بلكه‌ همۀ آنها باقی‌ ماندند و آب‌ و رنگ‌ اسلامی‌ گرفتند (هامرپورگشتال‌، 1 / 674). 
به انجمنهای‌ صنفیِ عثمانی‌ لُنجا می‌گفتند كه‌ زیر نظر دولت اداره می‌شد. اصناف‌ مهم‌ در بازارهای‌ مركزی‌ شهرهای‌ پرجمعیت‌ مثل‌ استانبول‌ و بورسه‌ به‌ كسب‌ و كار مشغول‌ بودند. اصناف‌ شهر استانبول به‌ 57 رسته‌ تقسیم‌ می‌شدند و بر روی هم‌ 001‘1 صنف‌ بودند (لویس، 165). شمار اعضای‌ واحدهای‌ صنفی‌ گاهی به‌ بیش‌‌از 000‘12 واحد می‌رسید و گاهی‌ صنفی‌ مانند سازندۀ وسایل‌ شكنجه‌ یك‌ عضو بیشتر نداشت‌ (کاستلو، 51). 
هیئت‌ مركزی‌ ناظر بر امور اصناف‌ 6 نفر بودند كه‌ به‌ آنها «شش‌تایی‌»ها می‌گفتند و وظیفۀ هركدام‌ نظارت‌ و رسیدگی‌ بر قسمتی‌ از امور اهل‌ حرفه‌ بود («دائرةالمعارف»، XV / 432-433). تصمیمات‌ «شش‌‌تایی‌»ها قانونی‌ بود و كدخدا مأمور اجرای‌ آن‌ به‌ شمار می‌رفت‌. اینان‌ به‌ جرایم‌ صنفی‌ اعضا رسیدگی‌، و سپس‌ حكم‌ لازم‌ را صادر می‌كردند. همین‌ هیئت‌ صلاحیت‌ رسیدگی‌ به‌ شرایط لازم‌ برای‌ اعطای‌ درجۀ استادی‌ به‌ داوطلب‌ این‌ مقام‌ را نیز داشت‌. پس‌‌از اعطای‌ درجۀ استادی‌، «شش‌‌تایی‌»ها برای‌ فراهم‌‌شدن تسهیلات‌ مورد نیاز استاد جدید كمكهای‌ نقدی‌ جمع‌آوری‌ می‌كردند (همان، XV / 433؛ لویس، 181-182). در نظام‌ صنفی‌ عثمانی‌، «حق‌» عضویت‌ در تشكیلات‌ پیشه‌وری‌ و اجازۀ تأسیس‌ دكان‌، به‌ داشتن گدیك مربوط می‌شد. گدیك‌ تذكره‌ای‌ بود كه‌ هیئت‌ شش‌‌تایی‌ به‌ استادان‌ صنف‌ می‌داد. 
در ایران‌، با ظهور دولت‌ صفوی‌ به‌‌عنوان‌ دولتی‌ یكپارچه‌، متمركز و قدرتمند، نظام‌ اصناف‌ رو به‌ تقویت‌ و گسترش‌ نهاد. با این‌همه، اصناف‌ شهرهای‌ بزرگ‌ توان‌ و تسهیلات‌ لازم‌ برای‌ تأمین‌ نیازمندیهای‌ دستگاه‌ گسترده‌ و مجلل‌ دربار و دیوان‌ صفوی را نداشتند؛ بنابراین، ناچار دولت‌ خود به‌ تأسیس‌ «بیوتات‌ سلطنتی‌» یا «اصناف‌ شاهی‌» اقدام‌ كرد. 
اصناف‌ اصلی‌ اصفهان‌ به‌‌عنوان‌ ممتازترین‌ كانون‌ فعالیتهای‌ پیشه‌وری‌ طی قرون‌ 10-14 ق‌ / 16-20 م‌ بدین‌ قرارند: كتاب‌فروشان‌ (مجلدان‌، باسمه‌چیان‌، لاجوردشویان‌ و مركّب‌فروشان‌)، زرگران‌ (سیم‌كشان‌، زركشان‌، طلاكوبان‌ و قلم‌‌زنان‌)، حكاكان‌، صرافان‌، پزشكان‌، عطاران‌، شیشه‌گران‌، آیینه‌سازان‌، زری‌‌بافان‌، گلابتون‌‌دوزان‌، نقده‌‌دوزان‌، شعربافان‌، مشگی‌‌بافان‌، عبابافان‌، بزازان‌ (شال‌‌بافان‌، كرباس‌ و ماهوت‌‌فروشان‌)، چیت‌سازان‌، تیروكمان‌‌سازان‌ (تفنگ‌سازان‌ و باروت‌فروشان‌)، خیاطان‌ (درزیان‌، سُقرلات‌فروشان‌، لندره‌دوزان‌، چاقچوردوزان‌، جوراب‌بافان‌، پوستین‌دوزان‌ و اتوكشان‌)، خرازی‌‌فروشان‌، نساجان‌ (ندافان‌ و لنگ‌‌بافان‌)، نجاران‌ (خراطان‌، شانه‌‌سازان‌، قالب‌‌سازان‌، پاشنه‌‌سازان‌، قاچ‌‌تراشان‌، صندوق‌‌سازان‌ و مجری‌‌سازان‌)، قنادان‌ (شكرریزان‌ و حلوافروشان‌)، شمشیرسازان‌ (كارد و چاقوسازان‌، فولادگران‌ و زره‌سازان‌)، صباغان‌ (صباغان‌ قدك‌ و صباغان‌ ابریشم‌)، زین‌‌سازان‌، آهنگران‌ (قفل‌سازان‌، نعل‌بندان‌ و ریخته‌گران‌)، مسگران‌ (رویگران‌ و دواتگران‌)، كفش‌‌دوزان‌ (ساغری‌‌دوز، گرجی‌‌دوز و رصافان‌)، بنایان‌ (حجاران‌، معماران‌، نقاشان‌ ساختمان‌ و گچ‌كاران‌)، عصاران‌ (عصار ارده‌ و عصار روغن‌)، بقالان‌ (سبزی‌فروشان‌، حمصیان‌، خشكه‌‌فروشان‌ و رزازان‌)، فخاران‌ (كوزه‌گران‌ و كاشی‌پزان‌)، خبازان‌، دباغان‌، سمساران‌، خرده‌‌فروشان‌، علافان‌، طباخان‌ (كباب‌پز، آبگوشت‌‌فروش‌ و چلوفروش‌)، لوافان‌ (خورجین‌‌بافان‌، خیامیان‌ و اكّافان‌) و علاقه‌‌بندان‌ (احرامی‌‌فروشان‌، بوریابافان‌ و جانمازبافان‌) (تاورنیه، 596؛ تحویلدار، 93- 128؛ جناب، 123-127؛ کیوانی، 17-56). 
از لحاظ تشكیلاتی‌، قدیم‌ترین‌ و مقتدرترین‌ فردی‌ كه‌ بر اصناف‌ اسلامی‌ در تمام‌ قلمرو مسلمانان‌ به‌‌عنوان‌ نمایندۀ تام‌‌الاختیار دولت‌ نظارت‌ داشت‌، محتسب‌ بود. محتسب‌ و معاونش‌ عریف‌، كه‌ در اصل مسئول‌ امربه‌‌معروف‌ و نهی‌ازمنكر در شهرهای‌ اسلامی‌ بودند، به‌ این‌ نام‌ بر كلیۀ امور اصناف‌ نظارت‌ آمرانه‌ داشتند. محتسب‌ بر اساس‌ احكام‌ فقهی‌ عمل‌ می‌كرد (شیخلی، 139-150؛ فقیهی، 366). 
در دورۀ صفوی‌، پس‌‌از محتسب‌، كلانتر از اقتدار معنوی‌ فراوانی‌ در امور اصناف‌ برخوردار بود. هرچند كلانتر از سوی‌ شاه‌ منصوب‌ می‌شد، به‌‌عنوان‌ یاور و مدافعِ حقوقِ اهل‌ حرفه‌ عمل‌ می‌كرد. كلانتر به‌ نام‌ استادان‌ و كدخدایان‌ اصناف‌ تعلیقه‌ می‌نوشت‌. باشیها با رأی‌ استادان‌ برگزیده‌ می‌شدند؛ آن‌گاه‌ نقیب‌ به‌ نام‌ آنان‌ رضانامچه‌ می‌نوشت‌ و مهر می‌كرد. پس‌ براساس‌ آن‌، كلانتر برای‌ باشیانِ منتخب‌ تعلیقه‌ صادر می‌كرد و خلعت‌ می‌فرستاد. رؤسای‌ اصناف‌ زیر نظر كلانتر مقدار «بنیچه‌» و سهم‌ هر عضو را معین‌، و امور متعلق‌ به‌ كسب‌ و كار صنف‌ را حل‌ و فصل‌ می‌كردند (تذکرة ... ، 47- 48؛ کمپفر، 164؛ سانسون، 61؛ رستم‌الحکماء، 307). وظایف‌ كلانتر تبریز در دورۀ قاجار، به‌ گفتۀ محمدتقی‌ سپهر، نظارت‌ بر اصناف‌ و فعالیت‌ صاحبان‌ حِرف‌ و انتخاب‌ كدخدایان‌ بود (ص 291-293). در اواخر قرن‌ 13 ق‌ / 19 م‌، شغل‌ كلانتری‌ به‌‌تدریج‌ اهمیت‌ خود را از دست‌ داد و سرانجام‌ از میان‌ رفت‌ (لمتن، جامعه ... ، 71). 
از نظر رتبه‌، نقیب‌ پس‌‌از كلانتر از اقتدار و احترام‌ فراوانی‌ برخوردار بود. وی‌ از میان‌ سادات‌ صلاحیت‌‌دار به‌ حكم‌ شاه‌ انتخاب‌ می‌شد (اسکندربیک، 1 / 144) و عضو هیئت‌ ارزیابی‌ مالیات‌ اصناف‌ نیز به‌ شمار می‌رفت‌ (تذکرة، 49). خدمت‌ و وظیفۀ اصلی‌ نقیب‌ تشخیص‌ بنیچۀ اصناف‌ بود كه‌ «به‌ كمك‌ كدخدایان‌ هر صنف به‌ رضامندی‌ یكدیگر بر وفق‌ قانون‌ و حق‌ و حساب‌ میزان‌ بنیچه‌ را مشخص‌، و طوماری‌ نوشته‌ مُهر نموده‌ به‌ سررشتۀ كلانتری‌ می‌سپارند كه‌ متوجهات‌ دیوانی‌ هر صنف‌ در آن‌ سال‌ از آن قرار تقسیم‌ و توجیه‌ شود» (همانجا). نقیب‌ در مراسم‌ «كمربستن‌» استادان‌ و میهمانی‌ آنان‌ نیز حضور می‌یافت‌ و به‌ همین‌ سبب‌ او را «استادباشی‌» می‌خواندند. هر صنف‌ كه‌ استادی‌ تعیین‌ می‌كرد، می‌بایست‌ نزد نقیب‌، اعتراف‌ به‌ رضامندی‌ نموده‌، از كلانتر برای‌ وی‌ تعلیقه‌ دریافت‌ می‌کرد. تعیین‌ ریش‌‌سفیدان‌ درویشان‌ و معركه‌گیران‌ با نقیب‌ بود (همان، 49-50؛ تاریخ ... ، 446؛ شیخلی، 114-116؛ کوزنتسوا، 313-315). 
در تشكیلات‌ اصناف‌ پس‌‌از نقیب‌، كدخدا قرار داشت‌ كه‌ از میان‌ محترم‌ترین‌ و آگاه‌ترین‌ استادان‌ به‌ امور صنفی‌، و به‌ رأی‌ آنان‌ انتخاب‌ می‌شد. آن‌گاه‌ كلانتر به‌ نام‌ وی‌ تعلیقه‌ می‌نوشت‌ و نقیب‌ با اهدای‌ جبه‌ای‌، وی‌ را به‌ كدخدایی‌ و ریش‌‌سفیدی‌ مفتخر می‌كرد (تذکرة، 47؛ نیز نک‍ : نصرآبادی، 414). كدخدای‌ هر صنف‌ یكی‌ از اعضای‌ هیئت‌ تشخیص‌ میزان‌ بنیچه‌ و نیز مسئول گردآوری‌ آن‌ بود (تذکرة، همانجا؛ تاریخ، 446-447). كدخدایان‌ معمولاً در چهارسوقها به‌ مسائل‌ صنفی‌ رسیدگی‌ می‌كردند (نک‍ : بهشتیان، 29). گذشته‌ از امور فنی‌ و اختلافات‌ حقوقی‌، كدخدایان‌ به‌ امور اخلاقی‌ اعضا هم‌ توجه‌ داشتند. 
در سلسله‌‌مراتب‌ اصناف‌ ایران‌، از دورۀ ایلخانان‌ مغول‌ تا صفویه‌، پس‌‌از كدخدا، «پیشوا»، «مقدم‌»، یا «كلو» قرار داشت‌ (سیفی، 106؛ ابن‌بطوطه، 211) كه‌ در دورۀ صفوی‌ این‌ مقام‌ با نام‌ «باشی‌» در ایران‌ و «ییگیت‌ باشی‌» در عثمانی‌ دوام‌ یافت‌. هر پیشه‌وری كه‌ می‌خواست‌ در بازار اصلی‌ دكانی‌ تأسیس‌ كند، می‌بایست‌ به‌ باشیِ صنف‌ مربوط مراجعه،‌ و ضمن‌ پرداخت‌ وجهی‌، نام‌ و نشانی‌ خود را در دفتر وی‌ ثبت‌ می‌کرد (شاردن، 4 / 299). 
استادان‌ صنف‌، یكی از كارآمدترین‌ اعضای‌ مسلمان‌ را از میان‌ خود به‌‌عنوان‌ باشی‌ برمی‌گزیدند؛ البته‌ شاه‌ نیز در انتخاب‌ چنین‌ مقامی‌ اعمال‌ نفوذ می‌كرد. پس‌‌ از انتخاب‌، نقیب‌ رضانامچۀ وی‌ را مهر می‌نمود و به‌ نامش‌ تعلیقه‌ می‌نوشت‌ تا او متوجه‌ «رتق و فتق‌ مهمات‌» اعضا گردد (تذکرة، همانجا؛ تاورنیه، 458، 575- 581؛ نیز نک‍ : شاردن، 4 / 299، 329؛ نصرآبادی، 391؛ هامرپورگشتال، 4 / 2618). 
بر تولیدات‌ صنعتی‌ استادان‌ از طریق‌ «نشان‌» و «تمغا»یی كه‌ داشت‌، نظارت‌ می‌شد. استاد به‌ میل‌ خود شاگردانی‌ را برمی‌گزید؛ در بیشتر موارد، پسران‌ پیشۀ پدران‌ را دنبال‌ می‌كردند. اگر استادی‌ درمی‌گذشت‌ و اولاد ذكور نداشت‌، نشان‌ استادی‌ در جلسۀ عمومی‌ استادان‌ صنف‌، به‌ شخص‌ دیگری منتقل‌ می‌شد (تاریخ، 449؛ نصرآبادی، 360؛ اسکندربیک، 1 / 175-177). سن آغاز شاگردی‌ میان‌ 12 تا 15 سال‌ بود و عموماً 10 سال‌ طول‌ می‌كشید تا شاگرد فنون‌ لازم‌ را آموخته‌، به‌ درجۀ استادی‌ نائل‌ شود. استاد از نوعی‌ حق‌ «ابوّت‌» بر شاگردان برخوردار بود؛ به‌ همین سبب‌، در پرورش‌ اخلاقی‌ و اسلامی وی‌ سعی‌ فراوان‌ می‌كرد (کوزنتسوا، همانجا). ریش‌‌سفیدان‌ كه‌ شورای‌ اصناف‌ را تشكیل‌ می‌دادند، در كار شاگرد و استاد مداخله‌ای‌ نداشتند؛ فقط زمانی‌ كه‌ استادی مرتكب‌ قصوری‌ می‌شد، مثلاً در رساندن‌ شاگرد به‌ استادی‌ تعلل‌ می‌كرد، شورا حق مداخله‌ پیدا می‌كرد، اما هیچ‌‌كدام‌ استاد یا شاگرد تعهد خاصی نداشتند (شاردن، 4 / 300؛ تاریخ، همانجا). 
اصناف‌ اسلامی‌ به‌‌عنوان‌ یكی‌ از ریشه‌‌دارترین‌ نهادهای‌ شهرهای‌ اسلامی‌ و از مدنی‌ترین‌ كانونهای‌ حفظ و اشاعۀ بسیاری‌ از آداب‌ و رسوم‌ و اخلاق‌ شهرنشینی‌ بوده‌ است‌. از آن‌ سو، ارتباطها و مشتركات‌ بسیاری‌ میان‌ فرق‌ اهل‌ فتوت‌ و صوفیه‌ با اصناف‌ می‌توان‌ یافت‌. از جملۀ آداب‌ اجتماعی‌ انجمنهای‌ پیشه‌وری‌، برگزیدن‌ «پیر» و «مقدم‌» و اجرای‌ رسم‌ «شدّ» از رسوم‌ فتوتیان‌ اقتباس‌ شده‌ است‌. به رسم‌ اهل‌ فتوت‌، هریك‌ از اصناف‌، یكی‌ از پیامبران‌ را به‌‌عنوان پیر و پشتیبان خود انتخاب‌ كرده‌ بودند: بافندگان‌ شعیب‌ (ع‌) را، خیاطان‌ ادریس‌ (ع‌) را، نجـاران‌ نوح‌ (ع‌) را، بنایان‌ ابراهیم‌ (ع‌) را، رنگرزان‌ عیسى (ع‌) را و بازرگانان‌ حضرت‌ محمد (ص‌) را. قرائت فاتحه‌، خواندن‌ دعا و سوگندخوردن،‌ از دیگر مراسم‌ اهل‌ فتوت بود كه‌ اصناف‌ نیز در جشنهای اعطای‌ درجۀ استادی‌ به‌ اهل حرفه‌، از آنان‌ پیروی‌ می‌كردند (نک‍ : کاشفی، 96-127؛ شیخلی، 117- 118؛ کیوانی، 205-211). 
اصناف‌ در زنده‌ نگه‌‌داشتن‌ آیینهای‌ سوگواری‌ و اعیاد ملی‌ و مذهبی نقش‌ اصلی‌ را داشتند. مراسم‌ عید نوروز و عید قربان‌ ازجمله‌ آیینهایی‌ بود كه‌ اصناف‌ مشتركاً و گاهی‌ جداگانه‌ در آن‌ شركت‌ می‌كردند و به‌ اشكال‌ مختلف‌، خدمات‌ صنف‌ خود را به‌ تماشا می‌گذاشتند؛ اجرای‌ رسم‌ آب‌‌پاشان‌ توسط صنف‌ مسگران‌ كاشان‌، یا تجمع‌ صنف‌ شمشیرسازان‌ سالی‌ یك‌‌بار بر سر قبر اسعد شمشیرساز، و نیز برپاداشتن‌ مراسم‌ سوگواری‌ عاشورا در تكیۀ گل‌‌بندان‌ اصفهان‌ از جملۀ فعالیتهای‌ اجتماعی‌ و سرگرمیهای‌ اصناف‌ دورۀ صفوی محسوب‌ می‌شد. با مرگ‌ هریك‌ از اعضا، مراسم‌ سوگواری‌ از طرف‌ صنف‌ برپا می‌گردید و وارث‌ مرد متوفا را از خانه‌ تا بازار مشایعت‌ می‌كردند (تحویلدار، 88-90؛ لمتن، جامعه، 88-90؛ کیوانی، 190-194). 
هر صنفی‌ برای‌ خود گویشی‌ مخصوص‌ با اصطلاحات‌ و واژگانی‌ داشت‌ كه‌ برای‌ صنف‌ دیگر نامفهوم‌ بود، مانند گویش‌ «زرگری‌»، گویش‌ «مسگری‌» و جز آنها (همو، 199-200). 
نقش‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ اصناف‌ اسلامی‌ به‌‌مراتب‌ از نقش‌ اصناف‌ اروپایی‌ در زمینۀ فعالیتهای‌ اجتماعی‌ مؤثرتر است‌ (نک‍ : همو، 19-30؛ لویس، 23-30؛ گرونه‌باوم، 215-216). گاه‌ اصناف‌ در برابر ستم‌ حكومت‌ و اجزاء آن‌ دست‌ به‌ شورش‌ می‌زدند و فرمانروایان‌ را به‌ رسیدگی‌ و احقاق حق‌ وامی‌داشتند (نظام‌الملک، 62؛ هامر پورگشتال، 3 / 2191-2194؛ لویس، 180-182)، یا بر منافع‌ صنفی‌ خود پای‌ می‌فشردند و دولت‌ را مجبور به‌ تمكین‌ می‌كردند (کیوانی، 158-159؛ وحید، 220-221). شركت‌ فعالانه در نهضت‌ مشروطه‌، نهضت‌ ملی‌ شدن‌ نفت‌، و سرانجام‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ از نمونه‌های‌ برجستۀ مشاركت‌ سیاسی‌ ـ اجتماعی‌ اصناف‌ و بازاریان‌ ایران‌ است‌. 

مآخذ

ابن‌‌بطوطه‌، رحلة، به‌‌ كوشش‌ محمد عبدالمنعم‌ عریان‌، بیروت‌، 1407 ق‌ / 1987 م‌؛ ابن‌‌بلخی‌، فارس‌نامه‌، به ‌‌كوشش‌ لسترنج‌ و نیكلسن‌، كیمبریج‌، 1921 م‌؛ اسكندربیك‌، عالم‌‌آرا؛ اصطخری‌، ابراهیم‌، مسالك‌ و ممالك‌، ترجمۀ كهن‌ فارسی‌، به ‌‌كوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، 1347 ش‌؛ بهشتیان‌، عباس‌، گنجینۀ آثار ملی‌، اصفهان‌، 1343 ش‌؛ پیگولوسكایا، ن‌.، شهرهای‌ ایران‌ در روزگار پارتیان‌ و ساسانیان‌، ترجمۀ عنایت‌الله‌ رضا، تهران‌، 1367 ش‌؛ تاریخ‌ اقتصادی‌ ایران‌، ترجمۀ یعقوب‌ آژند، تهران‌، 1362 ش‌؛ تاورنیه‌، ژان‌ باتیست‌، سفرنامه‌، ترجمۀ ابوتراب‌ نوری‌، اصفهان‌، 1336 ش‌؛ تحویلدار، حسین‌، جغرافیای‌ اصفهان‌، به‌‌ كوشش‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌، 1342 ش‌؛ تذكرة الملوك‌، به‌‌كوشش‌ محمد دبیرسیاقی‌، تهران‌، 1332 ش‌؛ جناب‌، علی‌، الاصفهان‌، به‌‌كوشش‌ عباس‌ نصر، اصفهان‌، 1371 ش‌؛ رستم‌الحكماء، محمدهاشم‌، رستم‌ التواریخ‌، به‌‌كوشش‌ محمد مشیری‌، تهران‌، 1348 ش‌؛ سانسون‌، سفرنامه‌، ترجمۀ تقی‌ تفضلی‌، تهران‌، 1346 ش‌؛ سپهر، محمدتقی‌، تاریخ‌ دارالسلطنۀ تبریز، تهران‌، 1324 ق‌؛ سیفی‌ هروی‌، سیف‌، تاریخ‌‌نامۀ هرات‌، به ‌‌كوشش‌ محمد زبیر صدیقی‌، كلكته‌، 1943 م‌؛ شاردن‌، ژان‌، سیاحت‌‌نامه‌، ترجمۀ محمد عباسی‌، تهران‌، 1345 ش‌؛ شیخلی‌، صباح‌ ابراهیم‌ سعید، الاصناف‌ فی‌ العصر العباسی‌، بغداد، 1976 م‌؛ عتبی‌، محمد، تاریخ‌ یمینی‌، ترجمۀ ناصح‌ جرفادقانی‌، به‌ ‌كوشش‌ جعفر شعار، تهران‌، 1345 ش‌؛ فقیهی‌، علی‌اصغر، آل‌ بویه‌ و اوضاع‌ زمان‌ ایشان‌، تهران‌، 1357 ش‌؛ كاستلو، و.، شهرنشینی‌ در خاورمیانه‌، ترجمۀ پرویز پیران‌ و عبدالعلی‌ رضایی‌، تهران‌، 1368 ش‌؛ كاشفی‌، حسین‌، فتوت‌‌نامۀ سلطانی‌، به ‌‌كوشش‌ محمدجعفر محجوب‌، تهران‌، 1350 ش‌؛ كمپفر، انگلبرت‌، سفرنامه‌، ترجمۀ كیكاووس‌ جهانداری‌، تهران‌، 1363 ش‌؛ لمتن‌، آ.، تداوم‌ و تحول‌ در تاریخ‌ میانۀ ایران‌، ترجمۀ یعقوب‌ آژند، تهران‌، 1372 ش‌؛ همو، جامعۀ اسلامی‌ در ایران‌، ترجمۀ حمید حمید، اصفهان‌، 1351 ش‌؛ لویس‌، برنارد، استانبول‌، ترجمۀ ماه‌‌ملك‌ بهار، تهران‌، 1350 ش‌؛ مافروخی‌، مفضل‌، محاسن‌ اصفهان‌، به‌‌ كوشش‌ جلال‌الدین‌ حسینی‌ طهرانی‌، تهران‌، 1352 ق‌؛ ناصرخسرو، سفرنامه‌، به‌‌ كوشش‌ محمد دبیرسیاقی‌، تهران‌، 1354 ش‌؛ نصرآبادی‌، محمدطاهر، تذكره‌، به‌‌ كوشش‌ وحید دستگردی‌، تهران‌، 1361 ش‌؛ نظام‌الملك‌، حسن‌، سیرالملوك‌ (سیاست‌‌نامه‌)، به‌ ‌كوشش‌ هیوبرت‌ دارك‌، تهران‌، 1347 ش‌؛ وحید قزوینی‌، طاهر، دیوان‌ رضوان‌، نسخۀ خطی‌ كتابخانۀ مركزی‌ دانشگاه‌ تهران‌، شم‍ 344‘4؛ هامر پورگشتال‌، یوزف‌، تاریخ‌ امپراتوری‌ عثمانی‌، ترجمۀ میرزا زكی‌ علی‌آبادی‌، به‌ ‌كوشش جمشید كیان‌فر، تهران‌، 1367- 1368 ش‌؛ همدانی‌، میرسیدعلی‌، «فتوت‌‌نامه‌»، معارف‌ اسلامی‌، تهران‌، 1348 ش‌، شم‍ 10؛ نیز:

Beaumont, P., The Middle East, A Geographical Study, London, 1970; Clark, P., The Early Modern Town, London, 1976; Collier’s Encyclopedia, New York; EI1 ; Grunebaum, G. E., Medieval Islam, London, 1971; Hitti, Ph. K., History of the Arabs, London, 1937; Keyvani, M., Artisans and Guild Life in the Later Şafavīd Period, Berlin, 1982; Kuznetsova, N. A., «Urban Industry in Persia During the 18th and Early 19th Century», Central Asia Review, 1963, vol. II; Lewis, B., «Islamic Guilds», The Economic History Review, 1937-1938, vol. VIII; Pirenne, H., Economic and Social History of Medieval Europe, tr. J. E. Clegg, London, 1958; Sjoberg, G., The Preindustrial City Past and Present, New York, 1965; Stern, S. M., «The Constitution of the Islamic City», The Islamic City, Oxford, 1969; Türk ansiklopedisi, Ankara, 1968. 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.