اسکیمو
اِسکیمو \ eskimo\ ، یا اینوئیت، هر یک از مردمانی که در کنار آلِئوت ها ــ خویشاوندان نزدیکشان ــ در مناطق قطبی و زیرقطبیِ پیرامون قطب شمال زندگی میکنند و عنصر اصلی در میان بومیان این مناطق بهشمار میروند. این مردمان که به زبانهای خانـوادۀ اسکیمو ـ آلئوت (ه م) سخن میگویند، در ناحیهای بسیار گسترده در مناطق قطبی کانادا، آلاسکا (در ایالات متحدۀ آمریکا)، گروئِنلند (یا گرینلند؛ متعلق به دانمارک) و سیبری (در روسیه) پراکندهاند و از این نظر، پراکندهترین قوم در جهان بهشمار میروند.
واژۀ اسکیمو که از سدۀ 16م از سوی اروپاییان به مردمـان قطب شمال اطلاق شده، از زبان قوم اینو ــ گروهی از سرخپوستان آلگونکیزبان ــ برگرفته شده است. پیش از ایـن، گمان میرفت که این واژه به معنای «خورندگان گوشت خام» است، اما امروزه آن را مرتبط با واژهای به معنی «کفش ویژۀ برف» میدانند. از دهۀ 1970م، اسکیموهای کانادا نام اینوئیت را برای خود برگزیدند. این نام در کنفرانسی که در 1977م در آلاسکا برگزار شد، رسمیت یافت، اما در آلاسکا، نام اسکیمو هنوز رواج دارد و اسکیموهای مناطق گوناگون نیز نامهای گوناگونی برای خود به کار میبرند، از جمله کالالیت در گروئنلند.
اسکیموها از نظر ویژگیهای زیستشناختی و فرهنگی از مردمان همجوارشان متمایزند. آنان مردمانی زردپوست، سیاهمو و بیریش و کوتاه قامتاند که ویژگیهای مغولواران را دارند. بیشتر اسکیموها، بهرغم نیرومندی جسمانی، عمری کوتاه دارند. خاستگاه ایشان بهدرستی شناخته نشده است، اما امروزه بیشتر دانشمندان بر این باورند که آنان در حدود 000‘5 سال پیش، با گذشتن از تنگۀ بِرینگ، از آسیا به آمریکای شمالی آمدهاند که از این نظر، متأخرترین قوم بومی قارۀ آمریکا بهشمار میروند.
انسانشناسان فرهنگ اسکیموها را نمونۀ شگفتانگیزی از سازگاری بشر با محیطزیست خود میدانند. اسکیموها شکارچی و ماهیگیرند و برای تغذیه به گوشت جانورانی چون فُک، فیل دریایی، نهنگ و گوزن شمالی وابستهاند. پوشاک آنان بیشتر از پوست گوزن ساخته میشود و دربرگیرندۀ بالاپوش، دستکش، شلوار و چکمه است. اسکیموها بهویژه با ابداع و بهکاربردن 8 چیز توانستهاند در برابر سختترین شرایط آبوهوایی با موفقیت به زندگی خویش ادامه دهند: 1. ایگلو یا کلبۀ گنبدشکل برفی (سرپناه کاملاً کارآمدی که از موادی که مستقیماً در دسترسشان است، همچون سنگ، خاک حاوی ریشۀ گیاهان، و برف ساخته میشود)؛ 2. تیغههای زیر سورتمه که از عاج فیل دریایی ساخته میشوند؛ 3. خود سورتمه و سگهای تربیتشدۀ سورتمهکش؛ 4. کایاک (قایق تکسرنشینِ ساختهشده از چوب سبک با روکش پوستیِ نفوذناپذیر، بهگونهای که در صورت واژگون شدن آن، آسیبی به سرنشینش نمیرسد)؛ 5. حفاظ چشم (نیز از عاج فیل دریایی) که چشم را در برابر درخشش شدید برف و وزش کولاکهای گزنده مصون نگه میدارد؛ 6. سرنیزههایی که هنگام برخورد به شکار، از دستۀ چوبی نیزه جدا میشوند و بدین ترتیب، جلوی از دست رفتن این دستۀ چوبی بسیار کمیاب را میگیرند؛ 7. مثانۀ بادشدۀ فیل دریایی که شکارچیان به سرنیزه میبندند تا فُکها و دیگر پستانداران دریایی را، در تقلا برای رهایی خود و فرورفتن در آب، از توان بیندازند؛ 8. «برفتکان» ویژهای که اسیکموها به کمک آن، برف روی جامههای پوستی خود را پیش از آب شدن و نفوذ رطوبت به جامههایشان، میتکانند؛ نهمین ابزار شایان ذکر آنها چراغ است. اسکیموها یگانه بومیان آمریکاییاند که چراغ ساخته، و از روغن برای سوخت آن بهره بردهاند. این چراغها معمولاً از سنگ صابون ساخته میشوند و نهتنها برای روشنایی، بلکه برای آشپزی، ایجاد گرما، ذوب کردن یخ برای تهیۀ آب، خشک کردن لباسها و خم کردن چوب برای تهیۀ وسایل دستساز نیز بهکار میروند.
اسکیموها به موسیقی، آواز خواندن و انواع بازیها علاقهمندند. آنان مردمانی راستگو، بخشنده، مهماننواز، بانشاط، بیباک و بسیار شوخطبعاند. رسوم و قواعد مربوط به رفتارهای جنسی آنان با معیارهای مسیحی همخوانی ندارد و ازاینرو، نخستین مبلغان مسیحی را چنان شگفتزده کرد که مطالب مبالغهآمیزی دربارۀ آن بازگو کردند. دهکده واحد اجتماعی اصلی آنهاست، اما رئیس یا سازمان گروهیِ ویژهای ندارد. دشواریهای زندگی در مناطق قطبی گونهای نظام زندگی اشتراکی را به اسکیموها تحمیل کرده است. در این نظام، مواد خوراکی متعلق به همه است و هر کس که به غذا نیاز داشته باشد، در اختیارش قرار میگیرد. با این همه، تفکیک وظایف بر پایۀ جنسیت، بخشی از نظام اقتصادی سنتی آنهاست. در این نظام، مردان خانه میسازند و شکار میکنند و زنان پوشاک را فراهم میکنند و به کارهای خانه و نگهداری از کودکان میپردازند.
زبانهای اسکیموها زیرخانوادهای از خانـوادۀ زبانی اسکیمو ـ آلئوت (ه م) را تشکیل میدهند. این زیرخانواده خود به دو شاخۀ اصلی تقسیم میشود: یوپیک و اینوئیت. شاخۀ یوپیک دارای 5 زبان است که در آلاسکا و سیبری رواج دارند؛ اما شاخۀ اینوئیت در واقع زبانی واحد است که گویشهای بسیاری دارد. این گویشها، بهرغم همانندی بنیادینشان، چنان با یکدیگر متفاوتاند که گویش هر گروه برای گروه دیگر غیرقابل درک است.
اسکیموهای سیبری فرهنگی کاملاً متمایز دارند؛ آنها از ایگلو استفاده نمیکنند و به جای آن، کلبههایی با اسکلت چوبی میسازند که پوست جانوران روی آن را میپوشاند و هنگام دنبال کردن گلههای گوزن شمالی، بهسادگی قابل برچیدن و حمل است. آنان به جای شکار، از گلههای گوزن شمالی نگهداری میکنند و بنابراین، کوچنشیناند و باید به هر جایی از توندراها که برای چریدن گلهها مناسب است، کوچ کنند. با این همه، دین کهن آنان مانند دین اسکیموهای قارۀ آمریکاست و دانشمندان با مطالعۀ هر یک، به ویژگیهای دیگری پیبردهاند. امروزه بسیاری از اسکیموهای کانادا، آلاسکا و گروئنلند به مسیحیت گرویدهاند.
اسکیموها را بهسبب طرحهای پیچیدۀ حکشده بر استخوان و عاج، که ویژگی هنر ایشان است، «حکاکان قطب» نامیدهاند. این طرحها که گاهی بسیار ظریفاند، معمولاً به شکلی واقعگرایانه، صحنههای زندگی آنان را نشان میدهند. ماسکهایی تراشیدهشده از چوب، با نقشهایی بسیار زنده که نمایشگر موجودات فراطبیعی است، از بهترین آثار هنری اسکیموها بهشمار میرود. از دیگر صنایع دستی آنان میتوان انواع سوزن، شانه، درفش (برای سوراخ کردن پوستهای کلفت جانوران)، و تندیسهای بسیار کوچک را نام برد که از انسان و جانوران ساخته شدهاند و جنبۀ تزیینی دارند.
امروزه اسکیموها در کانادا و ایالات متحدۀ آمریکا در سکونتگاههای بزرگی ساکن شدهاند و با سلاحهای امروزی به شکار میپردازند. وسایل سنتی آنان نیز جای خود را به وسایل امروزی، مانند سورتمههای موتوری، داده است. بسیاری از آنان زندگی کوچنشینی و شکار را ترک کردهاند، و در شهرها زندگی میکنند. شماری از این اسکیموهای شهرنشین در طرحهای حفاری و استخراج چاههای نفت در مناطق قطبی مشغول به کار شدهاند. بسیاری از اسکیموهای کانادا شرکتهای تعاونی تشکیل دادهاند که هدفشان فروش صنایع دستی و ماهی، و جلب گردشگر است. پدید آمدن قلمرو جدید نوناووت در 1999م در کانادا به زنده شدن سنتهای فرهنگی قوم اسکیمو (اینوئیت) کمک کرده است.
برآوردهای آغاز سدۀ 21م نشان میدهد که جمعیت مردمان دارای تبار اسکیمو بیش از 000‘135 تن است؛ از این میان، 000‘85 تن در آمریکای شمالی، 000‘50 تن در گروئنلند، و بقیه در سیبری زندگی میکنند.
مآخذ
CE , 6th edition ; EA, 2006 (under «Eskimos») ; EB , 2010; ME , 2009 (under «Inuit»); The New Century Cyclopedia of Names , ed. C. L. Barnhart & W. D. Halsey, New York, 1954.
بخش اقوام
دین اسکیموها
دین اسکیموها در ردۀ دینهای جانگرایانه (جانمندانگارانه / آنیمیستی) طبقهبندی میشود. سیستم اعتقادی اسکیموها اساساً بر امور روزمرۀ ایشان، مانند تهیۀ خوراک و رویارویی با مسائل مربوط به زایش، تندرستی و مرگ، یا حفظ نظم در جوامعشان مبتنی بود.
به باور معتقدان به این دین، همۀ اشیاء در طبیعت ــ و نهتنها انسانها ــ نَفْس یا روحی دارند که به آنها جان و نیرو میبخشد؛ هر پدیدهای که روی میدهد، ناشی از عمل و هدایت ارواح است. در این دین، روح را اینوا میخوانند. اسکیموها اینواها را به دستههای گوناگون تقسیم میکنند؛ به باور آنان، برخی از اینواها در شب و در جاهای غریب رفتوآمد میکنند؛ برخی رفتارهای خصمانه دارند و برخی دیگر سودرساناند. ارواحی را نیز کنترلکنندۀ جانوران میدانند. از این میان، دو روح که مربوط به موجودات زمینی و دریاییاند، برای اسکیموها اهمیت بیشتری دارنـد: آنینگاخ ــ روح ماه و سرور جانوران زمینی ــ و سِدنا ــ بانـوی دریاها ــ کـه فرمانـروای جانـوران دریـایی است. اما نیرومندترین روح را سیلا میخوانند که اینوای هواست و پدیدآورندۀ توفان شمرده میشود.
اسکیموها، مانند بیشتر سرخپوستان دیگر، میاندیشیدند که جانوران نَفْسهایی مانند انسان دارند. نَفْس جانوران ماهیتاً مستقل از جسم آنها انگاشته میشد و باور بر این بود که پس از مرگ، در قالبی نو قرار میگیرد و به زندگی خود ادامه میدهد. اسکیموها بر آن بودند که جانوران مایلاند کشته شوند تا روانشان به کالبد تازهای درآید، اما آنها میخواهند که مرگشان با آیین ویژهای صورت گیرد.
در مجموعۀ اعتقادی اسکیموها تناسخ جایگاهی بس مهم داشت. معمولاً نوزادان را به نام فردی از خویشان مینامیدند که بهتازگی درگذشته بود، تا بدینوسیله، همراه با نام او، نَفْس و دیگر ویژگیهایش به نوزاد منتقل شود. در این فرایند، نامِ شخص اهمیت بنیادین داشت. به واسطۀ نامها بود که افراد دارای نیرویی میشدند که آنان را از دیگران متمایز میکرد، و در همان حال، ایشان را با نسلهای گذشته و نسلهای آینده پیوند میداد. افزون بر اصل تناسخ، اسکیموها بر این باور بودند که نفسهای درگذشتگان به جهان دیگری وارد میشوند، که سرزمین ویژۀ مردگان است. اسکیموهای آلاسکا باور داشتند که مردگان خوشبخت در شفق قطبی منزل میگزینند. از این رو، میتوان احتمال داد که از نظر اسکیموها، انسان دارای روحی دوگانه، یا دو بُعد روحانی بود.
اسکیموها باور داشتند که مرگ لحظهای است که نَفْس بدن را ترک کند و آنگاه است که نفس صورتِ حیاتیِ تازهای به دست خواهد آورد. همچنین، آنها از نفسهای شبحسانِ اشخاص تازهدرگذشته بسیار میترسیدند، چون باور داشتند که آنها میتوانند برای زندگان سبب بدبختی شوند. دربارۀ خواب هم اندیشهای چون مرگ وجود داشت: روحْ بدن را در زمان خواب ترک میکند تا در «جهان رؤیاها» زندگی کند. به همین سبب، از بیدار کردن شخص خفته پرهیز میکردند، مبادا نفس او گم شود.
با توجه به شرایط بسیار دشوار محیط زیست در مناطق نزدیک به قطب شمال و این حقیقت که جوامع اسکیمو مستقل از هم کار میکردند، تهیۀ غذا امری دشوار بود و پیوسته ذهن مردم را به خود مشغول میداشت. آنان میبایست بر محیط طبیعی خود کنترل داشته باشند و ملاحظات بسیاری را در نظر بگیرند. اگر با همۀ ملاحظات صورتگرفته، باز هم گروهْ بیغذا میمانْد، نزد شَمَن میرفت تا خطایی را که سبب برآشفتن ارواح جانوران شده است، بیابد. اسکیموها که به ارتباط با جهان ارواح وابستگی بسیار داشتند، از خدمات شمنها (که آنان را آنگاکوک میخواندند) بهره میبردند. در میان برخی از اسکیموها منصب شمنی و ریاست قبیله یکی بود.
شمن قدرتش را با انزوا گزیدن، روزه گرفتن و خودداری از خفتن به دست میآورد. با چنین ریاضتهایی، سرانجام، یک روح برادر ظاهر میشد، و اگر شمن به کوشش خود ادامه میداد، ارواح بسیار بر او آشکار میشدند. آنها به او قدرت پیشگویی و درمان بیماریها را میبخشیدند. به باور اسکیموها، کسی که باید با همۀ خطرها مقابله میکرد، شمن بود.
اسکیموها سبب بدبختیها را ناخشنودی ارواح میدانستند، از این رو، زمانی که بیماری جدّیای پیش میآمد، یا مشکلات اجتماعی، مانند کم شدن غذا، افراد را رنج میداد، از شمن یاری میخواستند. در یکی از شعائر شمنی، شمن به حالت جذبه فرو میرفت و در خلسه به جهان ارواح پرواز میکرد تا سبب مشکلات را شناسایی کند. بیماری نشانۀ نبودن نَفْس انگاشته میشد و شمن میبایست به جستوجوی این نفس گمشده برآید و آن را بازگرداند. او گاهی درمییافت که سبب بیماری یا بدبختی، شکستن یک تابوست. به باور اسکیموها، اینواها میدانستند که چه زمانی یک تابو شکسته شده است؛ برای نمونه، هنگامی که غذاهای دریایی و غذاهای خشکی به هم آمیخته میشدند، برای فرد خطاکار یا برای همۀ گروه، بیماری یا مصیبت دیگری میفرستادند. در چنین فرمانهایی، شخص خطاکار باید اعتراف میکرد و با این کار، بیماری یا بدبختی از میان میرفت.
مهمترین توانایی شمن رفتن به ماه یا دیدار با «بانوی دریا» بود تا از او بخواهد که جانوران را آزاد کند. اگر شمن بانوی دریا را ملاقات میکرد، گاهی در بازگشت به حالت عادی، میگفت که چگونه موهای بانوی دریا از آلودگی گناهان مردم پوشیده شده است. مقصود از این «گناهان» آمیختن غذاهای تهیه شده از جانوران دریایی با غذاهای بهدستآمده از جانوران خشکی بود. شمن ادعا میکرد که موهای بانوی دریا را شانه کرده، و به او قول داده است که مردم به گناهان خود اعتراف کنند. البته این اعتراف هم صورت میگرفت. گاهی هم شمن ناگزیر میشد با روح بدخواهی که یک شمن رقیب در تسلط خود درآورده بود، بجنگد.
به باور اسکیموها، کنترل کردن ارواح اساساً کار شمنها بود، ولی هر کس که طلسم مناسب را در اختیار داشت، میتوانست قدرت خود را اعمال کند. البته آنان باور داشتند که نمیتوان ارواح را با دعا تحت تأثیر قرار داد، اما با طلسمها و افسونهایی که شمنها میسازند، میتوان آنها را کنترل کرد. با توجه به این معناست که اسکیموی شکارچی طلسمهایی را که گرد آورده است، با خود در قایق میگذارد، یا بر خود میآویزد تا شکار برایش آسان شود.
اسکیموها آیینهایی سالانه برای بزرگداشت درگذشتگان خود داشتند و همچنین، میکوشیدند که ارواح جانورانی را که کشتهاند، از خود خشنود کنند. اگر جانوری خلاف رسم و آیین معهود کشته میشد، همنوعان خود را دور میکرد تا شکارچیانْ دیگر به صید دست نیابند. اسکیموهای جنوب آلاسکا آبدان (مثانۀ) همۀ جانوران دریاییای را که در طول یک سال کشته بودند، نگهداری میکردند و در جشن زمستانیای که در محل گرد آمدن گروه برپا میشد، هر مرد آبدان جانوران صید شدهاش را در آب رها میکرد. بهجز «جشن آبدانها»، جشن دیگری نیز با نام «جشن پیامرسان» برگزار میشد و هر دو جشن برای خشنود کردن جانوران و تضمین فراهم شدن خوراکِ سال بعد
بود. در این هر دو آیین، صورتکهای پیچیده بهکار میرفت.
از نیمۀ سدۀ 20م، بسیاری از اسکیموها به دین مسیحی گرایش یافتهاند و همزمان با رشد این گرایش و رواج عناصر تمدنی تازه در میانشان، آیینهای کهن و دین اسکیمو بهشدت در خطر نابودی قرار گرفته است.