استوارت
اِستـوارت \ [e]stu[v]ārt\ ، جِیمـز (جیمـی) مِیتلَنـد (1908-1997م/ 1287-1376ش)، بازیگر برجستۀ آمریکایی. او بیشتر بهسبب ایفای نقش شخصیتهای کمرو، ولی درستکار و پابرجا بر اصول اخلاقی، و نیز لحن کشدار و کندِ سخن گفتنش در یادها مانده است.
استوارت در شهر ایندیانا در ایالت پنسیلوانیا زاده شد. او پس از فارغالتحصیلی در رشتۀ معماری از دانشگاه پرینستِن، به گروه «بازیگران دانشگاه» در فَلمِث در ایالت ماساچوست پیوست که برخی بازیگران آیندۀ سینما، مانند هِـنری فاندا و مارگِرِت سالاوان، نیز عضو آن بودند. پس از مدتی همکاری با این گروه، به بازی در تئاترهای برادوِی (محلهای در شهر نیویورک که مرکز تئاتر آمریکا بهشمار میرود) پرداخت. در این هنگام، توجه منتقدان نیویورکی به بازی استوارت، به همکاری او با شرکت بزرگ فیلمسازی مترو ـ گُلدوین ـ مِیِر (ام جی ام) انجامید. او از 1934م چند نقش کوتاه در فیلمهای این شرکت ایفا، و در 1935م نخستین نقش مهم خود را در فیلم «کارشناس قتل»، به همراه اسپنسر ترِیسی، بازی کرد.
استوارت پس از بازی در فیلم «نمیتوانی آن را با خودت ببری» (1938م)، به کارگردانی فرانک کاپرا، به همکاری با او ادامه داد و در دو فیلم «آقای اسمیث به واشینگتن میرود» (1939م) ــ که برای بازی در آن، برای نخستینبار نامزد دریافت جایزۀ اسکار شد ــ و «زندگیِ قشنگی است» (1946م) برای او بازی کرد. نقشهای او در این دو فیلم از ماندگارترین نقشهایش بهشمار میروند: در فیلم نخست، آقای اسمیث سناتوری جوان و کمروست که با فساد در کنگره مبارزه میکند و در فیلم دوم، جرج بِیلی مردی است از یک شهر کوچک که در شب کریسمس به اهمیت خویش پی میبرد. بازی در این دو نقش، چهرۀ استوارت را به نماد ساکنان شهرهای کوچک آمریکا و ارزشهای اخلاقی نیرومند آنان تبدیل کرد. او برای بازی در فیلم «داستان فیلادلفیا» (1940م) جایزۀ اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریافت کرد.
استوارت در جنگ جهانی دوم (1939-1945م) به ارتش آمریکا پیوست و چون با خلبانی آشنا بود، خلبان هواپیماهای بمبافکن شد. او در زمان جنگ بیش از 800‘1 ساعت پرواز کرد و تا درجۀ سرهنگی ارتقا یافت. پس از جنگ نیز درجۀ سرتیپی نیروی هوایی (در بخش نیروهای احتیاط) به او داده شد.
استوارت در دهۀ 1950م، که پرکارترین دوران بازیگریاش بهشمار میرود، دیگر مناسب بازی در نقش «جوان سادهدل و درستکار» نبود. در این زمان، همکاریاش با دو کارگردان نامدار، یعنی اَلفرِد هیچکاک و اَنتونی مان، چهرهای جدیتر را از او به نمایش گذاشت. او که نخستینبار در 1948م در فیلم «طناب» برای هیچکاک بازی کرده بود، در سه فیلم دیگر او: «پنجرۀ عقبی» (1954م)، «مردی که زیاد میدانست» (1956م) و «سرگیجه» (1958م)، بهترین بازیهای خود را انجام داد. چهرۀ جدیتر استوارت در رشتهفیلمهای وِستِرنی دیده میشود که در دهههای 1950 و 1960م بازی کرد. این فیلمها با «تیر شکسته» (1950م) آغاز شد، سپس با شش فیلم به کارگردانی انتونی مان، از جمله «وینچستر 73» (1950م) و «مهمیز برهنه» (1953م)، ادامه یافت و با سه فیلم به کارگردانی جان فورد، از جمله «مردی که لیبِرتی وَلِنس را کشت» (1962م؛ دوبلۀ فارسی با عنوان «مردی که والانس را کشت»)، به پایان رسید. او پس از این فیلمها، تا اواخر دهۀ 1970م در چندین فیلم بازی کرد که بهجز «تیرانداز» (1976م) ــ وسترنی که در آن، نقش مکمل جان وِین را بازی کرد ــ دارای اهمیت چندانی نبودند. استوارت در دهۀ 1970م در چند برنامه و سریال تلویزیونی نیز حضور یافت. واپسین کار هنری او گویندگی در فیلم انیمیشن «یک داستان آمریکایی: فیوِل به غرب میرود» (1991م) بود.
استوارت در دورۀ شکوفایی هنریاش، که بیش از 30 سال به درازا کشید، از بازیگران محبوب هالیوود بود. او در 1984م، برای 50 سال فعالیت هنری ارزشمند، جایزۀ اسکار افتخاری از آکادمی هنرها و علوم سینمایی دریافت کرد. در 1985م، نشان ریاست جمهوریِ آزادی، بالاترین نشان افتخار غیرنظامی آمریکا، به او داده شد. در 1999م، بنیاد فیلم آمریکا فیلم «زندگیِ قشنگی است» را در میان صد فیلم برتر تاریخ، در جایگاه یازدهم قرار داد.
مآخذ
خرسند، بیژن، دایرةالمعارف سینمایی، تهران، 1361ش؛ نیز: