زمان تقریبی مطالعه: 12 دقیقه

استعاره

استعاره \ esteˀāre\ ، یکـی از چهار مسئلۀ دانش بیان در بلاغت سنّتی. استعاره در لغت به معنی عاریت خواستن و به عاریت گرفتن است (زوزنی، 481؛ فرهنگ...، ذیل استعاره، 269) و در اصطلاح علوم بلاغی یکی از مسائل دانش بیان (ه‍ م) و هنری‌ترین مسئلۀ این دانش است. در این مقاله، نخست استعاره از دیدگاه موضوعی و سپس از دیدگاه تاریخی بررسی می‌شود:

دید‌گاه موضوعی

در این بخش چهار مسئله بحث می‌شود: ماهیت استعاره، ارکان استعاره، طبقه‌بندی استعاره، و وجوه زیبایی و ارزش هنری استعاره.

مسئلۀ نخست، ماهیت استعاره

ماهیت یا چیستی استعاره از دو دیدگاه قابل تبیین و تفسیر است:

1. از دیدگاه تشبیه

برطبق این دیدگاه، استعاره تشبیهی است که یکی از دو طرف آن (مشبَّه یا مشبَّهٌ‌به) ذکر، و طرف دیگر آن اراده می‌شود (سکاکی، 369؛ خطیب، الایضاح، 179؛ تفتازانی، المطول، 309؛ شمس‌العلماء، 56) و بدین‌ترتیب، دوگونه استعاره که استعاره‌های اصلی‌اند، حاصل می‌شود:

1. 1. مصرحّه

ذکر مشبهٌ‌به‌ و ارادۀ مشبّه محذوف که از این استعاره با نامهای تصریحیّه، مُحقّقه و تحقیقیه نیز تعبیر می‌شود، مثل ذکر «نرگس» (= مشبهٌ‌به) و ارادۀ «چشم» (= مشبه) در بیتِ«نرگسِ مستِ نوازش‌کنِ مردم دارش / خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد» (حافظ، غزل 105، بیت 7). 

1. 2. مکنیه

ذکر مشبه همراه با وجه‌شبه که از ملائمات [نک‍ : دنبالۀ مقاله] مشبهٌ‌‌به محسوب می‌شود و ارادۀ مشبهٌ‌بهِ محذوف. از این استعاره به استعارۀ بالکنایه و استعارۀ کنایی و استعارۀ مکنیۀ تخییلیه نیز تعبیر می‌شود، چنان‌که در بیتِ «ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد / چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد» (همو، غزل 164، بیت 2)، دو مشبه، یعنی «ارغوان» و «نرگس» ذکر، و دو مشبهٌ‌به اراده شده است، یعنی «ساقی»، که کار او جام دادن، و انسان که از ویژگیهای او نگریستن است. برخی از علمای بلاغت، تفسیر استعاره را از منظر تشبیه، دیدگاهی ایرانی (= پارسی) به‌شمار آورده، و آن را اضافۀ مشبهٌ‌‌به، به مشبه تعریف کرده‌اند (تهانوی، 963) و برخی دیگر به ابتنای استعاره بر تشبیه تأکید ورزیده‌اند (تفتازانی، همان‌جا، نیز برای آگاهی بیشتر، نک‍ : همو، شرح...، 132؛ سکاکی، همان‌جا؛ خطیب، التلخیص، 330-331، الایضاح، همان‌جا؛ آملی، 97؛ طیبی، 227؛ علی‌خان، 243-244؛ فقیر دهلوی، 32-33؛ تقوی، 179-180). ذکر یکی از دو طرف تشبیه و ارادۀ طرف دیگر که جوهر استعاره بوده، در اصطلاح اهل بلاغت، مبتنی بر اصلی است که از آن به «ادعای دخول مشبه در مشبهٌ‌‌به» تعبیر می‌شود، یعنی این ادعا که مثلاً چشم (= مشبه) از جنس نرگس (= مشبهٌ‌‌به) و از جمله مصادیق آن است. از این ادعا «حقیقت ادعایی (= خیالی = هنری)» مبنی بر اینکه چشم، نرگس است، نتیجه می‌شود (سکاکی، همان‌جا؛ تفتازانی، المطول، 361؛ خطیب، التلخیص، 330، الایضاح، همان‌جا).

 2. از دیدگاه مجاز

استعاره کاربرد لفظ مفرد یا مرکب است در معنای مجازی (= غیر ما وُضِعَ له)، به علاقۀ مشابهت با معنای حقیقی (= زبانی)، همراه با قرینه‌ای که ذهن را از معنای حقیقی (= اصلی = زبانی = ما وُضِعَ له) منصرف، و متوجه معنای مجازی کند، مثل کاربرد نرگس در معنای چشم در بیتِ «نرگس مست نوازش کن...» (نک‍ : حافظ، غزل 105، بیت 7). در این تعریف، سه عنصر نقش بنیادی دارد: مجاز، علاقه، قرینه.
مجاز، بیانگر این معناست که استعاره، به نظر سکاکی و طرف‌داران دیدگاه وی، مجاز عقلی، یعنی معلول تصرفات ذهنی و خیالی شاعر است که مثلاً چشم را از مصادیق نرگس می‌داند و موجب تحقق حقیقت ادعایی (= خیالی = عقلی)، یعنی نرگس بودن چشم می‌شود و با برانگیختن شگفتی (= صحت تعجب) شنونده، در او تأثیر می‌گذارد (جرجانی، عبدالقاهر، 31؛ سکاکی، 369-371؛ نیز نک‍ : خطیب، التلخیص، 304-305؛ تفتازانی، المطول، 360-362؛ طیبی، 228). در برابر نظریۀ سکاکی، اکثر علمای بلاغت، استعارۀ مصرحه را مجاز لغوی، یا کاربرد لفظ در غیر ما وُضِعَ له، و آن‌ را عدول از قراردادهای زبانی می‌دانند. این کاربرد تأویلی، گسترش معنای مشبهٌ‌‌به است، بدان‌سان که هم معنی حقیقی و هم معنی مجازی را دربر می‌گیرد. مثلاً نرگس هم بر «نوعی گل» اطلاق شود، هم بر «چشم». صحت تعجب یا به شگفتی در انداختن شنونده هم حاصل «تناسی تشبیه» است و چون تشبیه کوتاه و به استعاره بدل شود، و ماهیت خود را از دست دهد، هم مبالغه‌آمیز، و هم شگفتی‌انگیز و مؤثر می‌شود (تفتازانی، همان، 362-363، شرح، 158-160؛ نیـز نک‍ : طیبی، 228-229؛ علی‌خان، 244-245؛ آرزو، 82-83؛ همایی، معانی و بیان، 233).
علاقه، پیوند و مناسبتی است که میان معنای حقیقی (= زبانی) و معنای مجازی (= هنری) برقرار است. این پیوند اگر حاصل تخیل شاعرانه و معلول یافتن شباهتی خیالی میان دو پدیدۀ به ظاهر غیر مانند باشد، از آن به «علاقۀ مشابهت» تعبیر می‌شود، مثل پیوند و مناسبتی که میان نرگس در معنای نوعی گل با نرگس در معنای چشم برقرار است (جرجانی، عبدالقاهر، 50-53؛ تفتازانی، المطول، 353-354؛ شمس‌ قیس، 317). با توجه به نقش بنیادی مجاز و علاقۀ مشابهت در شکل‌گیری استعاره، برخی از ظرفا از پیوند مجاز با تشبیه و تولد استعاره از آن، سخن گفته‌اند (معزی، 170؛ نیز نک‍ : تفتازانی، همان، 354).
قرینه، نشانۀ لفظی یا نشانۀ معنایی است که ذهن را از معنای حقیقی لفظ منصرف، و متوجه معنای مجازی می‌سازد. قرینه دو گونه است: لفظی یا مقالی، یعنی الفاظ یا واژه‌هایی که بر زبان می‌رود، مثل واژه‌های مست، نوازش‌کن، مردم‌دار، و خونخوار در بیت مورد استشهاد؛ معنایی یا حالی، و آن آگاهیهای شنونده از سنتهای ادبی است، مثل آگاهی نسبت بدین معنا که بلبل نماد عاشق است و گل، نماد معشوق و نرگس، استعاره از چشم است و جز اینها. قرینه‌ها از یک سو ذهن شنونده را از معنای حقیقی منصرف می‌کند و «صارفه» نام می‌گیرد و از سوی دیگر به تعیین معنای مجازی کمک می‌کند و «معیِّنه» نامیده می‌شود (جرجانی، عبدالقاهر، 48-49؛ سکاکی، 375-376؛ خطیب، الایضاح، 164؛ طیبی، 229؛ تفتازانی، همان، 363؛ همایی، همان، 173-174). نیز قرینه‌های لفظی، به‌اعتبار سازگاری و تناسب با مشبه یا مشبهٌ‌به، ملائم نامیده می‌شوند (شمیسا، بیان و معانی، 54، بیان، 145). سرانجام، این نکته درخور توجه است که استعارۀ مصرحه، بدان سبب که بر تأویل استوار است و همراه با قرینه‌ای است که ذهن را از معنی حقیقی منصرف می‌سازد، با کذب فرق دارد (سکاکی، 373؛ خطیب، تفتازانی، همان‌جاها؛ همو، شرح، 160).

مسئلۀ دوم، ارکان استعاره

استعاره همانند تشبیه دارای چهار رکن است: مستعارٌله = مشبه = چشم/ مستعارٌمنه = مشبهٌ‌به = نرگس/ جامع = وجه‌شبه = مستی/ لفظ مستعار = لفظ نرگس یا نرگس به‌عنوان لفظ (برای آگاهی از استعارۀ مصرحه، نیز نک‍ : سکاکی، 370 بب‍ ؛ تفتازانی، المطول، 357 بب‍ ، شرح، 157 بب‍ ؛ آق‌اولی، 162؛ رجایی، 287-289).

مسئلۀ سوم، طبقه‌بندی استعاره

استعاره را نخست می‌توان با دو معیار «حذف» و «اِفراد و ترکیب لفظ مستعار» به گونه‌های اصلی و ریشه‌ای طبقه‌بندی کرد. بدین‌ترتیب که با حذف ادات و وجه‌شبه و ذکر مشبه یا مشبهٌ‌‌به، به دو استعارۀ اصلی، یعنی مکنیه (مثل چشم نرگس) و مصرحه (مثلِ نرگس = چشم) دست یافت و با ملحوظ کردن اِفراد و ترکیب، یعنی مفردبودن و در حکم مفرد بودن لفظ مستعار مثل «نرگس » و «نرگس مست» در معنی «چشم»، یا مرکب بودن آن مثلِ «تکیه‌کردن بر آب» در معنیِ «کار عَبَث و بیهوده کردن» به دو گونۀ اصلی استعارۀ مصرحه، یعنی مصرحۀ مفرد و مصرحۀ مرکب رسید. سپس با اعمال معیارهایی ویژه به طبقه‌بندی استعارۀ مکنیه و مصرحۀ مفرد پرداخت و استعاره‌های فرعی و شاخه‌ای را مشخص کرد.

1. طبقه‌بندی مکنیه

استعارۀ مکنیه را به سه اعتبار می‌توان طبقه‌بندی کرد و فروع و شاخه‌های آن را نشان داد: 

1. 1. به اعتبار ساختار

که در این صورت، شامل دو گونه است:

1. 1. 1. اضافی

به شکلِ ترکیب اضافی، مشتمل بر مضاف (= لوازم مستعارٌ‌منه محذوف) و مضافٌ‌الیه (= مستعارٌله) مثل چشم نرگس؛ در مصراع «چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد» (حافظ، غزل 164، بیت 2).

1. 1. 2. گزاره‌ای

(= اسنادی) که در آن مشبه یا مستعارٌله، در نقش مسندٌالیه (نهاد) و لوازم مستعارٌمنه یا مشبهٌ‌به محذوف در نقش مسند (= گزاره) ظاهر می‌شود، مثلِ «ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد» (همان‌جا) که «جام‌دادن...» از ملائمات مشبهٌ‌‌به یا مستعارٌ‌منه محذوف (= انسان = ساقی) است که در نقش گزاره ظاهر، و به ارغوان (= مشبه = مستعارٌ له) اسناد داده شده است. استعـارۀ مکنیه گزاره‌ای را ــ آن‌سان که سکاکـی نیز در بحث استعارۀ تبعیه تصریح کرده است می‌توان به صورت اضافی مثلاً «جام دادنِ ارغوان» درآورد (نیز نک‍ : خطیب، التلخیص، 233؛ تفتازانی، المطول، 402-404؛ شمیسا، همان، 155-156).

1. 2. به اعتبار نوع مشبهٌ‌‌به محذوف

شاملِ:

1. 2. 1. انسان‌انگاری

که مشبهٌ‌‌به یا مستعارٌمنه محذوف، انسان است، مثل «چشم نرگس» و «عارض نسرین». این گونه استعارۀ مکنیه را برخی از محققان حوزۀ بلاغت در روزگار معاصر، به تبعیت از بلاغت معاصر عربی «تشخیص (= شخصیت بخشی)» خوانده‌اند (نک‍ : اعتصامی، 11؛ شفیعی، صور...، 149-156).

1. 2. 2. حیوان‌انگاری

که مشبهٌ‌‌به یا مستعارٌمنه محذوف، حیوان است، مثل «چنگال اجل» (نک‍ : سکاکی، 369-370).

1. 2. 3. طبیعت‌انگاری

که مشبهٌ‌‌به یا مستعارٌمنه محذوف، پدیده‌ای طبیعی است، مثل «خورشید» در استعارۀ مکنیۀ «پرتوِ می» در مصراع «صوفی از پرتو می راز نهانی دانست» (حافظ، غزل 48، بیت 1؛ نیز نک‍ : شمیسا، همان، 159-163، بیان و معانی، 59-62).

1. 3. به اعتبار نامیده شدن به سه نام مختلف
1. 3. 1. مکنیه

به اعتبار تشبیه مضمر در نفس تشبیه‌کننده، مثل تشبیه مضمر مرگ به حیوان درنده در ترکیب استعاری «چنگال مرگ» (خطیب، الایضاح، 176؛ تفتازانی، همان، 381؛ جرجانی، علی، 21).

1. 3. 2. بالکنایه

به اعتبار ذکر مشبه و ارادۀ معنی مجازی آن که متناسب و ملائم مشبهٌ‌‌به است، مثل ذکر مرگ (= مشبه) ملائم حیوانِ درنده (= مشبهٌ‌به) و ارادۀ معنای مجازی مرگ.

1. 3. 3. تخییلیه

به اعتبار اسناد ملائم مشبهٌ‌‌به (= چنگال) به مشبه (= مرگ) در ترکیب «چنگال مرگ» که این اسناد، بدان سبب که مجازی است، خیال‌انگیز است (همو، 20-21؛ تفتازانی، همان، 381-382). استعارۀ تخییلیه، پیوسته ملازم استعارۀ مکنیه است و باید از آن به استعارۀ مکنیۀ تخییلیه تعبیر کرد. از آنجا که مجاز، در اسناد و لاجرم در حکمی است که صادر می‌شود، استعارۀ مکنیه به نظر اکثر علمای بیان، مجازِ حکمی، یعنی مجازِ عقلی است (تفتازانی، همان، 381-383؛ جرجانی، علی، 203)، اما به نظر سکاکی و پیروانِ وی که استعارۀ تخییلیه را ملازم استعارۀ مکنیه نمی‌دانند، استعارۀ مکنیه مجاز لغوی است و از جمله مصادیق کاربرد لفظ در غیر ما وُضِعَ لَه (= در معنی مجازی) محسوب می‌شود؛ چرا که برطبق اصل «ادعای دخول مشبه در مشبهٌ‌‌به»، مشبه (مثلاً اجل) بر حسب ادعا، از جمله مصادیق مشبهٌ‌به محذوف (مثلاً حیوان درنده) بوده، و در نتیجه کاربرد آن، مجازی است (سکاکی، همان‌جا؛ تفتازانی، همان، 382-383، 386-387).

2. طبقه‌بندی مصرّحه

استعارۀ مصرحه، که ذکر مشبهٌ‌به (= مستعارٌمنه) است و ارادۀ مشبه (= مستعارٌله)، نخست، به اعتبارِ افراد و ترکیب قابل تقسیم است، مثل کاربرد لفظ مفرد «نرگس» و ارادۀ «چشم»، یا کاربرد لفظ مرکب (= جمله)، مثل «دیده دریا کردن» به معنی «بسیار گریستن». گونۀ نخست را استعارۀ مصرحۀ مفرد و گونۀ دوم را استعارۀ مصرحۀ مرکب‌ می‌نامند.

1. استعارۀ مصرحۀ مفرد

که به شش اعتبار قابل تقسیم و طبقه‌بندی است: به اعتبار مستعارٌله (= مشبه)؛ به اعتبار مستعارٌٰمنه (= مشبهٌ‌‌به) یا به اعتبار لفظ مستعار؛ به اعتبار جامع (= وجه‌شبه)؛ به اعتبار طرفین؛ به اعتبار طرفین و جامع؛ به اعتبار ملائمات طرفین.

1. 1. به اعتبار مستعارٌله

از دیدگاه سکاکی برحسب آنکه مستعارٌله یا مشبّه محذوف در استعارۀ مصرحه، امری حسی و عقلی، یا وهمی، یا محتمل هر دو وجه باشد، استعاره به سه قسم تقسیم می‌شود:

1. 1. 1. تحقیقیه

که مستعارٌله محذوف حسّی است، مثل «نرگس» در معنی «چشم»، یا عقلی است، مثل «صراط مستقیم» (الفاتحه/ 2/ 6) در معنای «دین».

1. 1. 2. تخییلیه یا توهّمیه

که مستعارٌله محذوف امری وهمی است، مثـل «چنگال مرگ (= اَظفار مَنیّه)» که به نظر سکاکی (ص376-377) چنگال در معنای صورت وهمی مخترَع ذهن استعمال شده، و چنگال مرگ، استعارۀ مصرحۀ تخییلیه یا توهمیه (همایی، معانی و بیان، 231) است.

1. 1. 3. محتمله

که مستعارٌ‌له محذوف به هر دو صورت قابل تفسیر است. سکاکی شواهدی برای استعاره محتمله ذکر می‌کند که در نظر جرجانی، خطیب قزوینی و تفتازانی تشبیه بلیغ (= اضافۀ تشبیهی) به شمار می‌آید. از جملۀ این شواهد «اسبها و شُترهای جوانی (= أفراس و رواحل صِبى)» است که از یک سو آن را به «هوى و هوس» (= مستعارٌ‌له عقلی محذوف) تأویل می‌کند و از سوی دیگر به «اسباب عیش و عشرت» (= مستعارٌ‌له حسی محذوف) تا استعاره، تحقیقیه محسوب شود. سکاکی همچنین تأکید می‌کند که می‌توان برای جوانی، اسب و شتر توهّم کرد و اسبها و شترها را در معنای توهّم‌شده به‌کار برد و استعاره را توهمیه یا تخییلیه دانست (ص 377-378؛ نیز نک‍ : خطیب، الایضاح، 179-181؛ آملی، 98-99).

1. 2. به اعتبار مستعارٌمنه یا لفظ مستعار

بر حسب آنکه لفظ مستعار که به‌صورت مستعارٌمنه (= مشبّهٌ‌به) ظاهر می‌شود، اسم ذات و معنی، یا فعل، و در زبان عربی علاوه بر فعل، شبه‌فعل، حرف یا یکی از مشتقات باشد، استعاره دو قسم است:

1. 2. 1. اصلی (= اصلیه)

استعاره‌ای است که در آن لفظ مستعار، اسم ذات یا اسم معنی باشد مثل «نرگس» که استعاره از «چشم» است یا «صراط مستقیم (= راه راست)» که استعاره از «دین (= اسلام)» است.

1. 2. 2. تَبَعی (= تبعیّه)

استعاره‌ای است که در آن، لفظ مستعار، فعل، شبه‌فعل، حرف یا یکی از مشتقات باشد. در زبان فارسی، غالباً استعارۀ تبعی، استعاره در فعل است مثلِ «خبردادن» در مصراع «رنگ رخساره خبر می‌دهد از سرّ ضمیر» که «خبر دادن» استعاره از «دلالت داشتن یا دلالت کردن» است. نیز مثلِ «گل چیدن» که استعاره از «عاشق شدن و بهره‌مند شدن» است در مصراع «صوفی گلی بچین و مرقّع به خار بخش» (حافظ، غزل 275، بیت 1). صاحب التعریفات نیز بر این معنا تأکید ورزیده، که استعارۀ تبعی، استعارۀ در فعل است (جرجانی، علی، 20).
استعارۀ تبعی را بدان سبب تَبَعی نامیده‌اند که تابع استعاره در مصدر است، چنان‌که فی‌المثل «خبر می‌دهد = دلالت می‌کند» تابع استعـاره در مصدر «خبـر دادن» است (بـرای آگـاهـی، نک‍ : خطیب، همان، 170-171؛ تفتازانی، المطول، 371-375، ‌شرح، 165). سکاکی استعارۀ تبعی را استعاره‌ای مستقل نمی‌شمارد و آن را قابل برگشت به استعارۀ مکنیه می‌داند (ص 383-384؛ نیز نک‍ : خطیب، همان، 181؛ تفتازانی، المطول، 376، 402-404، شرح، 178). چنین می‌نماید که وی استعارۀ تبعی را استعارۀ مکنیه از نوع گزاره‌ای (نک‍ : به همین مقاله: طبقه‌بندی استعارۀ مکنیه) می‌داند که می‌توان آن را به استعارۀ مکنیه با ساختار اضافی (= اضافۀ استعاری) تبدیل کرد، چنان‌که می‌توان استعارۀ تبعی «گلی بچین» در مصراع «صوفی، گلی بچین...» (حافظ، غزل 375، بیت 1) را به «گل چیدنِ صوفی» برگرداند.

1. 3. به اعتبار جامع (= وجه‌شبه)

طبقه‌بندی استعاره به اعتبار جامع از دو دیدگاه صورت می‌گیرد:

1. 3. 1. دخول و خروج جامع

و آن دخول و خروج، یعنی ذاتی یا غیرذاتی بودن جامع (= وجه شبه) در طرفین استعاره است که استعاره را به دو قسم تقسیم می‌کند:

1. 3. 1. 1. تحقیقی
صفحه 1 از3
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.