ازبک
اُزْبَک [ozbak]، عنـوان مـردمـی تـرکزبـان در آسیـای مرکزی که جمعیت اصلی جمهوری ازبکستان را تشکیل میدهند. پیدایی این تشکل قومی و اطلاق نام قومیِ ازبک بر آن از نظر تاریخی فرایندی پیچیده را پشت سر نهاده است، اما جدا از این پیچیدگیهای تاریخی، اکنون مردم ازبک از اشتراکاتی گسترده برخوردارند که آنان را به عنوان ملتی واحد گرد هم آورده است.
پیشینۀ نام قومیِ ازبک از سدۀ 8ق\ 14م فراتر نمیرود. نام ازبک ترکیبی از دو واژۀ کهن و در عین حال زنده و متداول ترکی «اوز» و «بک» بوده است. جزء نخستین به معنی «خود» و جزء دوم، یعنی واژۀ «بک» از القاب تشریفی ترکان بوده است. دربارۀ معنای لغوی ترکیب ازبک، اظهار نظری قطعی ممکن نیست، اما بنابر قولی متداول این ترکیب را به معنای «آقای خود» میتوان دانست.
تاریخنگاران اسلامی، بر پایۀ سنتی متداول، برآناندکه مردمان ازبک نام قومیِ خود را از ازبک خان، فرمانروای مقتدر و مسلمان اردوی زرین گرفتهاند. این سنت در پژوهشهای تاریخی عصر حاضر نیز پذیرشی فراگیر یافته است. در منابع تاریخی مربوط به روزگار حیات ازبک خان، از او به عنوان فرمانروای «اُلوس جوچی» یاد گردیده، و تعبیر «الوس ازبک» مربوط به روزگار او نبوده است. چنین مینماید که نامگذاری قلمرو اردوی زرین با به کارگیری نام ازبک خان، از آثار نویسندگان شامی و مصری در سالهای میانی سدۀ 8ق\ 14م آغاز گردیده است که ازبک خان را به عنوان پشتیبانی مقتدر برای اسلام و اهل سنت حرمت میداشتهاند.
در روزگار فرمانروایی امیر تیمور و جانشینان او، نام ازبک به عنوان نماد الوس جوچی، برای مشخص کردن همسایگان شمالی آنان کاربردی گسترده داشت. بر پایۀ منابع متأخر میدانیم که در برههای از زمان، در آسیای مرکزی واژۀ ازبک به عنوان نامی قومی از باب تغلیب بر تمامی مغولان جوچیتبار اطلاق میشده است و دور نیست که بر پایۀ برخی شواهد، پیشینۀ این کاربرد تا روزگار تیمور عقب برده شود.
در کنار این کاربرد خاص، گاه تعابیری چون «ازبکیان»، یا شکل ساده شدۀ «ازبک» بر مردمان تحت فرمان جوچیتباران، بهطور عام اطلاق میشده است؛ اما تعبیری که در این معنی بهطور گسترده به کار میرفته، ترکیب «الوس ازبک» بوده است.
در روزگار امیر تیمور (حک 771-807ق) جمعیت قابل ملاحظهای از کوچندگان شمال در سرزمین ماوراءالنهر جای گرفته بودند. این گروههای مهاجر از الوس جوچی (الوس ازبک) بودند که در آن روزگار از سوی ماوراءالنهریان، ازبک نامیده میشدند.
امیرتیمور در کنار اقدامات اساسی خود در جهت مطیع ساختن این اقوام مهاجر، حضور آنان را در شمار فرمانبرداران خود پذیرا گردید و آنان را از حقوق برابر برخوردار ساخت.
موج گستردۀ مهاجرت ازبکان به سمت ماوراءالنهر، با لشکرکشی محمدخان شیبانی نوادۀ ابوالخیرخان به قلمرو تیموریان (تثبیت نهایی حاکمیت: 920ق) آغاز شده است. محمدخان که خود نسب به جوچی میبرد، گونهای از برتری نژادی برای ازبکان، در قلمرو خود برقرار کرد و آنان را در ردهبندیهای لشکری و کشوری در جایگاهی ممتاز قرار داد.
در سدۀ 12ق\ 18م کاربرد نام قومیِ ازبک با گونهای از تسامح، تعمیم گستردهاییافته، بر مجموعهایاز تیرههای مغولی ـ ترکی که هنوز بخش مهمی از ممیزات فرهنگی خود از بومیان و ازجمله تقسیمات قبیلهای را حفظ کرده بودند، اطلاق میگردید.
در منابع مردمشناختی آسیای مرکزی، در تبیین فرایند شکلگیری ملیت ازبک، بر این نکته اشارت میرود که این جریان یکی از مهمترین مراحل خود را در دهههای آغازین سدۀ 20م پیموده است. تا پیش از مرحلۀ یاد شده، مردمانی که هماکنون ازبک نامیده میشوند، به 3 گروه بزرگ قومشناختی تعلق داشتند: گروه نخست مردمانی واحهنشین بودند که از گـذشـتـهای دور، گـونـهای زیـست یکجـانشینی را برگزیده، و تقسیمات قبیلهای را به کلی به فراموشی سپرده بودند. اشتغال اصلی این مردمان، کشاورزی و تجارت بود. گروه دوم جمعیتی نیمهکوچنده از اخلاف قبایل ترکی پیش از چغتایی و نیز مهـاجـران مغـولـی ـ تـرکـی عصر چغتـایـی بـودند کـه غالباً به دامپروری اشتغال میورزیدند. این مردمان سنت تقسیمات قبیلهای را در میان خود حفظ کرده بودند و خود را غالباً با نام عمومی «ترک» میخواندند. گروهسوم اخلاف قبایل ازبک مهاجر از دشت قپچاق در آغاز عصر شیبانی بودند که از سدههای 10 و 11ق\ 16 و 17م با حرکتی تدریجی به یکجانشینی روی آوردند و این حرکت تا اوایل سدۀ 20م ادامه داشت. این گروه نیز غالباً تقسیمات قبیلهای را محفوظ میداشتند و بهویژه در گویش نسبت به دیگر همسایگان خود، دارای ممیزاتی بودند. اشتغال اصلی آنان کشاورزی و پس از آن دامپروری بود.
دربارۀ عناصر گوناگون این 3 گروه بزرگ بهویژه باید از قوم «سارْت» یاد کرد که تباری ایرانی داشتهاند. بر پایۀ یادداشتهایی در آثار امیر علیشیر نوایی و دیگر نویسندگان چغتایی در سدۀ 9ق\ 15م، میتوان دریافت که دست کم از آن زمان گونهای تقسیمبندی داخلی در الوس چغتایی وجود داشته که مبنای آن تفاوتهایی در زبان، فرهنگ و قومیت بوده است. در آن دوره، ایرانیان پارسیزبان با نام عمومی «سارت» در برابر مردمانی یاد شدهاند که از آنان به صورتی عام به تعبیر «ترک» سخن گفته شده است. اما زبان پارسی به مرور در میان سارتها از رواج افتاد و تکلم به ترکی جایگزین آن شد.
مقارن با حاکمیت یافتن نظام شوروی، مجموعۀ کوچندگان، نیمهکوچندگان و یکجانشینان ساکن در حوزۀ سیردریا، درۀ فرغانه و بخشی از حوزۀ آمودریا که با تسامح در گویشها، به زبانی مشترک سخن میگفتند، تحت نام عمومی ازبک به عنوان ملیتی واحد شناخته شدند و پس از استقلال ازبکستان در 1991م نیز این روند ملی، شتابی افزون گرفته است.
ازبکان مردمانی مسلمان و پیرو مذهب حنفی هستند و«مکتب حنفی اهل سنت و جماعت» همواره از سوی ماوراءالنهریان حمایت شده، تعالیم آن در دورههای متأخر تا حد زیادی به افکار اشعریان در مغرب نزدیک گشته است.
زبان ازبکی کنونی از زبانهای ترکی، متعلق به گروه زبانهای قارلقی و نمایندۀ شاخص زیر گروه زبانهای قـارلقی ـ خـوارزمی است و نزدیکترین خویشاوند آن، زبان اویغوری نوین است. از نظر تاریخچۀ کاربرد این نام، باید گفت که پیش از دگرگونیهای دهۀ 1910م، اصطلاح «سارتی» برای زبان شهرنشینان ترکیزبان ماوراءالنهر و «ازبکی» برای زبان کوچندگان و نیمهکوچندگان بهکار میرفته، و از آن پس بهطور عمومی بر مجموعۀ این گویشها اطلاق شده است. ازبکی زبانی بسیار پرلهجه است و وجه این فراوانی گویشها، خصوصیات پیچیدۀ مردمشناختی در جریان شکلگیری قومیت ازبک به مفهوم کنونی آن بوده است. آنچه به عنوان پایۀ زبان ادبی معاصر پذیرفته شده، گروه گویشهای تاشکند ـ فرغانه است.
در ساختار واژگان زبان ازبکی، وامواژههای فارسی و عربی بسیار دیده میشود و در مقایسه با دیگر زبانهای ترکی متداول در آسیای مرکزی، تأثیر واژگانی زبان فارسی شایان توجه است. واژگان روسی نیز از سدۀ 19م بهطور فزایندهای در زبان ازبکی تأثیر نهاده است. گفتنی است که محققان دربارۀ پیوستگی نزدیک میان ازبکی و زبانهای ایرانی، بهویژه فارسی پژوهشهایی کردهاند.
خط متداول در کتابت ترکی ماوراءالنهر و خوارزم تا میانۀ سـدۀ 19م خط سنتی عربـی ـ فـارسی و در گسترهای محدودتـر خط اویغوری بود. الفبای لاتین با ترکیبی خاص در فاصلۀ سالهای 1926-1940م جایگزین الفبای سنتی گردید و سرانجام در 1940م الفبای جدید ازبکی با 35 حرف بر پایۀ حروف روسی (الفبای سیریلیک) رواج یافت. پس از استقلال ازبکستان در 1370ش\ 1991م بحث تغییر الفبا بهتدریج قوت گرفت. در 1994م دولت ازبکستان یک برنامۀ 6 ساله را برای تبدیل خط رسمی به خطی بر پایۀ حروف لاتین اعلام کرده است.
نزد ازبکان بیرون از حوزۀ اتحاد شوروی پیشین، الفبای عربی ـ فارسی به بقای خود ادامه داد و بجز در چین، نزد ازبکان ساکن در کشورهای اسلامی به همان شکل سنتی با تکیه بر املای اصیل واژههای عربی و فارسی به کار گرفته میشود.
شایان ذکر است که جمهوری ازبکستان که نام خود را از همین مردمگرفته، بهعنوانسرزمیناصلی ازبکان، بیشترین جمعیت ازبک را در خود جای داده است. بر پایۀ آخرین آمار مربوط به 1989م جمعیت ازبکها در اینجمهوری برابربا000‘065‘14 نفر (71٪ از کل جمعیت) بوده، و بر پایۀ برآوردهای انجام گرفته در 1993م جمعیت آنان به حدود 000‘060‘15 تن بالغ شده است.*
مآخذ
ابن اثیر، الکامل؛ ابن بطوطه، محمد، رحلة، بیروت، 1384ق\ 1964م؛ ابن فضلالله عمری، احمد، مسالک الابصار، چتصویری، فرانکفورت، 1408ق\ 1988م؛ ابن فضلان، احمد، رسالة، به کوشش سامی دهان، دمشق، 1379ق\ 1959م؛ ابن فقیه، احمد، البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1885م؛ ابوالغازی بهادرخان، شجرۀ ترک، به کوشش دمزون، سن پترزبورگ، 1871م؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، تاریخ اولجایتو، به کوشش مهین همبلی، تهران، 1348ش؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، قاهره، 1398ق\ 1978م؛ بناکتی، داوود، تاریخ، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1348ش؛ حافظ ابرو، عبدالله، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، 1350ش؛ همو، زبدةالتواریخ، به کوشش کمال حاج سیدجوادی، تهران، 1372ش؛ حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1362ش؛ دلاواله، پیترو، سفرنامه، ترجمۀ شعاعالدین شفا، تهران، 1348ش؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش عصامالدین اورونبایف، تاشکند، 1972م؛ فضلالله بن روزبهان، مهماننامۀ بخارا، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1355ش؛ کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، استانبول، 1333ق؛ منتخب التواریخ معینی، منسوب به معینالدین نطنزی، به کوشش ژان اوبن، تهران، 1336ش؛ نظامالدین شامی، ظفرنامه، تهران، 1363ش؛ نیز: