اذینه
اُذَیْنه [ozayna]، یا اُدِناتوس، حکمران عربِ پالمیر (تَدْمُر) به هنگام فرمانروایی شاپور اول (سل 241-273م) و بازگشت او از کاپادوکیه و سوریه. زمانی که شاپور در لشکرکشی خود برضد رومیها در حال پیشروی به سوی غرب بود، اذینه که از قدیم با رومیان روابط دوستانهای داشت، برای جلب نظر شاپور نامهای همراه کاروانی از هدایای گرانبها برای او فرستاد. اما شاپور سرمست از پیروزی با هیئت اعزامی اذینه به سردی رفتار کرد و هدایا را پس فرستاد (اشپیگل، III/252)، و یا به آب فرات ریخت و خواست تا اذینه برای جسارتی که به خرج داده است، دست بسته به حضور بیاید (سایکس، 1/ 549).
رفتار مغرورانۀ شاپور سبب شد تا اذینه در فصل مشترک حکومتهای ایران و روم طرف رومیها را گِیرد و همواره حافظ منافع آنان باشد (نک : پرُکوپیوس، I/295-296). اذینه که خود را تحقیر شده میدانست، در سال 262م به هنگام بازگشت نیروهای ایرانی با جمع کثیری از سواران جنگی صحرانشین و با استفاده ازموقعیت صحرای خشک بر آنها تاخت و نه تنها بخشی از غنایم جنگی شاپور را به چنگ آورد، بلکه بعضی از افراد حرمسرای او را نیز به اسارت گرفت (اشپیگل، سایکس، همانجاها).
اذینه به این دستبرد نیز اکتفا نکرد و با مساعد دیدن اوضاع دست به گسترش قدرت خود و تأسیس حکومتی مستقل در غرب آسیا زد. نیروهای فراری رومی بـه اطاعت مـاکریان ــ که پس از اسارت والریانوسخود را امپراتور خوانده بود ــ درآمدند و او نیز به والریانوس،امپراتور اسیر،بیشتر از ایالات ازدسترفته توجه نشان نداد و رهسپار غرب شد. اذینه یک بار دیگر فرصت را غنیمت شمرد و به بهانۀ گرفتن انتقام امپراتور اسیر، ظاهراً در سالهای 266-267م، در آستانۀ مرگ، به بینالنهرین لشکر کشید و کرخه و نصیبین را تصرف کرد. او ساتراپهایی را که به اسارت گرفته بود، نزد گالینوس، پسر والریانوس و جانشین رسمی او فرستاد و سپس با عبور از دجله متوجه تیسفون شد و حتى شاپور را به گریز واداشت؛ آنگاه تیسفون را محاصره کرد، اما چون ساتراپها از هر سو به یاری تیسفون شتافته بودند، موفق به تسخیر این شهر نشد.
اذینه دعوی شاهی کرد و قلمرو حکمرانی خود را به منطقۀ بینالنهرین گسترش داد. گالینوس که این امیر عرب را تنها انتقامگیرندۀ شکست رومیها میدید، به او لقب آوگوستوس داد. اذینه در حملۀ دوم خود به قوا و قلمرو ایران، به سبب خیانتی که به او شد به دست برادر ناتنی وهب اللات، پسر همسرش، زنوبیه (بت زِبینه) از برادر اذینه کشته شد و همسرش، زنوبیه (یوستی، 519) به اتفاق پسرش، وهب اللات تا 272م که تدمر به دست آورلیانوس ویران شد، بر این شهر حکومت کرد (نک : اشپیگل، همانجا؛ کریستنسن، 225؛ فرای، 297؛ پیگولوسکایا، 237- 238).
امکان اینکه در نمایش قدرت اذینه اغراق شده باشد، زیاد است (هنینگ، 843؛ کریستنسن، همانجا). شاپور خود در سنگنبشتۀ معروفش در نقش رستم به اذینه اشارهای نمیکند و شاید این سنگنبشتۀ شاپور در سال 262م، پس از نبردهای او با رومیان و پیش از حملۀ اذینه تهیه شده باشد (نک : پیگولوسکایا، 229).
مآخذ
پیگولوسکایا، ن. و.، شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، 1367ش؛ سایکس، پرسی، تاریخ ایران، ترجمۀ محمدتقی فخر داعی گیلانی، تهران، 1343ش؛ نیز: