ابوالفرج اصفهانی
اَبوالفَرج اصفَهانی، علی بن حسین (284- ح 362 ق / 897-973 م)، از نوادگان مروان بن حكم با هشام بن عبدالملك، راوی شاعر مشهور.
بررسی منابع
ابوالفرج با بسیاری از بزرگترین نویسندگان فرهنگ عربی معاصر، و با بسیاری نیز دوست و همنشین بود: تنوخی و ابن ندیم به او نزدیك بودند و ابونعیم اصفهانی در بغداد به دیدار او شتافت (نك : تنوخی، نشوار، 1 / 18، الفرج، 4 / 383؛ ابنندیم، 158؛ ابونعیم، 2 / 22). با اینكه ثعالبی و ابوحیان توحیدی و خطیب بغدادی اندكی بعد از زمان ابوالفرج كتابهای بزرگی در زمینۀ ادب تألیف كردند، ملاحظه میشود كه هیچ یك به زندگی ابوالفرج نپرداختهاند. تنوخی در نشوار تنها یكبار به صلههای كلانی كه وزیر مهلبی به ابوالفرج میداده است، اشاره میكند (1 / 74). ابن ندیم فهرست نسبتاً خوبی از آثار او به دست داده است (ص 128). ثعالبی عمدتاً شعر او را مورد توجه قرار داده و 12 قطعۀ كوتاه و بلند از آثار او نقل كرده است (3 / 109-113). اطلاعاتی كه خطیب بغدادی میدهد، اندكی بیشتر است، اما او هم چیز عمدهای بر این آگاهیها نمیافزاید. حدود دو سده پس از خطیب، یاقوت میكوشد كه اطلاعات جامعتری از احوال ابوالفرج فراهم آورد. وی پس از ذكر نام و نسب و دامنۀ اطلاعات ابوالفرج و نیز بحث جالبی دربارۀ تاریخ وفات او، از شیوخ و شاگردان او نام میبرد و آنگاه به روایات و داستانهایی كه دربارۀ او نقل كردهاند، میپردازد و در همۀ موارد منابع خود را نیز ذكر میكند. از همین امر اهمیت كار او آشكار میشود، زیرا چند روایت جالب ــ هرچند قابل انتقاد ــ از وزیر مغربی و نیز از ادب الغربای ابوالفرج نقل كرده است كه برخی از آنها منحصر به فرد هستند، مثلاً روایات مهمی را كه وی از نشوار تنوخی آورده است، در چاپهای این كتاب نمیتوان یافت.
بدینسان یاقوت مهمترین و وسیعترین منبع شرح احوال ابوالفرج گردیده و همۀ گفتارهای گوناگون دانشمندان پس از او و نویسندگان معاصر در اینباره بر روایات او استوار شده است. منابع پس از او، چون قفطی، ابن خلكان، ابن خلدون، ابن شاكر كتبی، ذهبی و دیگران هیچچیز تازهای، جز برخی اظهارنظرها و نقدهای جالب، بهدست نمیدهند. در تحقیقات معاصران نیز ابوالفرج چندان مورد توجه قرار نگرفته است. خاورشناسان هیچ كار جدی دربارۀ او انجام ندادهاند. نیكلسون، بركلمان، عبدالجلیل و بلاشر به ذكر كلیات و تكرار روایات كهن اكتفا كردهاند. مایۀ اصلی همۀ مقالات عربی نیز همان روایات كهن است: احمد امین در ظهر الاسلام صقر در مقدمۀ مقاتل و جرجی زیدان در تاریخ آداب اللغة العربیة، نویسندگان مقدمۀ اغانی چاپ دارالكتب و بسیاری دیگر سخن تازهای نیاوردهاند.
در این میان، تنها زكی مبارك در النثر با دیدی انتقادی به ابوالفرج و كتاب اغانی او نگریسته است و در حب ابنابی ربیعة، هنگام نقل روایات او جانب احتیاط را نگه داشته و از اینكه نویسندگان معاصر، چون جرجی زیدان و طه حسین بدون توجه به شخصیت ابوالفرج و چگونگی تكوین اغانی، روایات او را اساس قرار داده و نظرات عامی دربارۀ اجتماع زمان او اظهار داشتهاند، تأسف میخورد ( النثر، 1 / 289-302، حب، 34- 38).
اعتبار و شهرت فراگیر اغانی از یك سو و شخصیت شگفت ابوالفرج و داستانها و روایات بیشماری كه از عیاشی، بادهنوشی و هرزهدرایی مردمان در سدههای نخستین نقل كرده است، از سوی دیگر، گویی مانع آن میشد كه نویسندگان به تجزیه و تحلیل زندگی و آثار او بپردازند. به همین جهت است كه همگان به ذكر اخبار او اكتفا میكردند و تن به تجزیه و تحلیل شخصیت او، یا آثارش نمیدادند. حتی زمانی كه فرهنگستان قاهره از نویسندگان و پژوهشگران خواست كه به این كار اقدام كنند، هیچ كس به این كار دست نزد (خلفالله، 234).
اما طی سالهای 1951 تا 1953 م سه نویسندۀ عرب به شرح احوال ابوالفرج روی آوردند. محمد عبدالجواد اصمعی كه در دارالكتب قاهره كتابدار بود، كتابی با عنوان ابوالفرج الاصفهانی و كتابه الاغانی، در1951 م تألیف كرد كه درواقع آن هم چیزی جز مجموعهای ناقص از روایات مربوط به ابوالفرج نیست. در همان سال، شفیق جبری در سوریه به شرح احوال ابوالفرج پرداخت. وی در درجۀ اول، كتاب اغانی را مورد توجه قرار داده و به موضوعاتی، چون انتقاد ابوالفرج از راویان، انتقاد راویان از او، مكتب خانهها، مجالس میخانهها، وسرانجام وضعیت زنان پرداخته و مجموعهای از روایات كتاب را كه بر آن معانی دلالت دارند، نقل كرده است. جبری اصرار دارد كه در بحث خود، هرگز از منبعی جز اغانی استفاده نكند. به این جهت، شرح حال مؤلف در اثر او موجود نیست و تنها صفحات 21 تا 43 به بیان شخصیت او از خلال اغانی اختصاص یافته است. این كتاب با عنوان دراسة الاغانی در دمشق منتشر شده است. در 1953 م، محمد احمد خلفالله، كتاب صاحب الاغانی ابوالفرج الصفهانی الراویة را در قاهره انتشار داد. كار خلفالله با آنچه پیش از او تألیف شده بود ــ و حتی با آنچه پس از او نگاشتهاند ــ تفاوت فاحش دارد. وی با هوشمندی و دقت، روایات را مورد بررسی و انتقاد قرار داده و از آنجا كه منابع بسیاری را بررسی كرده، توانسته است نظرات تازه و جسورانهای دربارۀ ابوالفرج عرضه كند. هرچند، گاه استنتاجهای او اغراقآمیز و غیرقابل پذیرش است.
كتابی دیگر نیز از شفیق جبری در 1955 م (بیروت) منتشر شده كه سراسر آن به مؤلف اغانی اختصاص یافته است. پس از آن 3 كتاب دیگر، منحصراً دربارۀ اغانی تألیف شده: نخست، معانی الاصوات فی كتاب الاغانی از جرجیس فتحالله (بغداد، 1958 م)؛ سپس، شروح الاصفهانی فی كتاب الاغانی از طلال سالم حدیثی و كریم علكم كعبی (بغداد، 1967 م)؛ آنگاه، حل رموز كتاب الاغانی للمصطلحات الموسیقیة از محمد هاشم رجب (بغداد، 1967 م).
از كتابهای دیگر در اینباره یكی اثر داوود سلوم، به نام كتاب الاغانی و منهج مؤلفه است كه در 1969 م در بغداد منتشر گردیده و دیگر ابوالفرج الاصفهانی فی الاغانی، تألیف ممدوح حقی است كه در بیروت در 1971 م چاپ شده است.
مؤلفان شیعه نیز گویی نخواستهاند احوال او را با دیدی انتقادی و همه جانبه مورد تدقیق قرار دهند: نجاشی تنها 3 یا 4 بار (ص 145، 263، 269) نام او را ذكر كرده و شیخ طوسی، دو كتاب شگفت و كاملاً شیعی به او نسبت داده است (ص 224). در زمانهای اخیر نویسندگان عموماً روایات مربوط به او را، گاه به اختصار و گاه به تفصیل، نقل كرده و از هرگونه اظهارنظر پرهیز كردهاند، مگر خوانساری كه سخت به او تاخته و از جرگۀ شیعیان بیرونش نهاده است.