ابوالعیناء
اَبوالْعَیْناء، ابوعبدالله محمد بن قاسم بن خلاد بصری (191- 282 ق / 807-895 م)، راویه و ادیب نکتهپرداز روزگار عباسیان. نیای وی خلاد ازیمامه و از موالی منصور خلیفۀ عباسی بود، از اینرو خاندان وی را یمامی و هاشمی نیز خواندهاند (جاحظ، 5 / 189؛ ابن عبدربه، 2 / 145، 4 / 50؛ خطیب، 3 / 170-171). وی را بدان سبب ابوالعیناء لقب دادند که در نوجوانی از نحوۀ تصغیر «عیناء» از استادش ابوزید نحوی پرسش نمود و استاد در پاسخ، این نوجوان لوچ را به طنز ابوالعیناء خواند. بعدها این لقب جای نام و کنیت اصلی او را گرفت (ابنجوزی، المنتظم، 5 / 156-157؛ نیز نک : خطیب، 3 / 172؛ صفدی، نکت، 265-266).
ابوالعیناء در اهواز متولد شد و در بصره نشو و نما یافت و در آنجا به تحصیل علم پرداخت و در سلک ادیبان بصره درآمد (خطیب، 3 / 170؛ ابن خلکان، 4 / 343). ظاهراً وی در نیمۀ اول عمر، با خانوادهاش در بصره زندگانی سادهای را میگذرانیده و او را با دستگاه خلافت یا وزرا و امرای عباسی کاری نبوده است، اما در آغاز نیمۀ دوم عمر وی، این آرامش به ناگاه درهم ریخت: گروهی از بصریان اتهاماتی چند، از جمله رافضی بودن، بر او بستند و او را سخت آزردند و به بیرون بصره راندند. ابوالعیناء ناگزیر به سامرا نزد قاضی ابوالولید احمد بن ابی دؤاد رفت و با مداخله و اقدام وی از آن تنگنا برست (سید مرتضی، 1 / 302؛ خطیب، 3 / 173). داستان دیگری نیز در سبب جلای وطن ابوالعیناء از قول خود او نقل کردهاند (همو، 3 / 177، 179؛ یاقوت، ادبا، 18 / 301-302؛ ابن حجر، 5 / 344-345) که بیشتر به شوخی شبیه است (نک : دنبالۀ مقاله). ابوالعیناء در اثنای سفر به سامرا از هر دو چشم نابینا شد. وی دیگر به بصره بازنگشت و راهی بغداد شد و در آنجا به تدریس و روایت حدیث پرداخت و در زمرۀ علما و مدرسان بغداد جای گرفت (نک : خطیب، 3 / 170؛ یاقوت، همان، 18 / 289؛ ابن خلکان، 4 / 347) و اقامت وی در بغداد به حدود 50 سال رسید. گویا این سفر به توصیۀ ابن ابی دؤاد صورت پذیرفته است. نابینایی در بغداد او را سودمند افتاد و به قول ابن مکرم، کاتب معاصر وی، بر رونق زندگی او افزود (همو، 4 / 345)، چندانکه موجب شگفتی شاعر نابینای دیگر همروزگارش، ابوعلی بصیر (ﻫ م) (یغموری، 323؛ شابشتی، 81؛ ابن خلکان، همانجا) و فخرفروشی ابوالعیناء بر وی شد (نک : تنوخی، 3 / 49). دربارۀ علت نابینایی ناگهانی وی، دو داستان با پرداختِ نزدیک به هم، از خود وی نقل کردهاند که در آنها نفرین حضرت علی (ع) یا عبدالله بن حسن علوی در حق نیا یا نیای بزرگش را باعث کوری خود قلمداد کرده است (خطیب، 3 / 171؛ یاقوت، همانجا؛ ابن خلکـان، 4 / 347)، اما هیچیک از آن دو پذیرفتنی نیست (نک : یاقوت، همانجا؛ صفدی، همان، 265، الوافی، 4 / 341) و با مضمون اشعار خود او نیز (یاقوت، همان، 17 / 302) سازگار نمیآید.
سالهای واپسین زندگانی ابوالعیناء که مقارن با دوران حکومت معتضد (279- 289 ق) بود، سخت در پردۀ ابهام قرا دارد. به یک روایت، وی پس از 280 ق به بصره بازگشت و مجلس درس و حدیث آراست و مستمعان و شاگردان گِرد او را گرفتند و این حال 2 یا 3 سال ادامه داشت (تنوخی، 3 / 44-46؛ خطیب، 3 / 172). به دیگر روایت، هنگامی که با کشتی از بغداد به بصره میرفت، کشتی دچار حادثهای شد و تنها ابوالعیناء جان سالم به در برد، اما همینکه به بصره رسید، درگذشت (مسعودی، 4 / 147؛ خطیب، 3 / 179؛ ابن جوزی، المنتظم، 5 / 160). بنا به روایت سوم، وی در بغداد درگذشت و پیکرش را به بصره حمل کردند (خطیب، همانجا).
ابوالعیناء به رغم لوچی و زشترویی و کوتاه قدی (یاقوت، همان، 18 / 290، 302، 306). مهر و علاقۀ همگان را جلب میکرد، چندانکه مورد عنایت و جزو خاصان خلیفه متوکل (حک 232-247 ق) قرار گرفت (خطیب، 3 / 174؛ GAS, II / 519; GAL, S, I / 248).
وی در کودکی حافظ قرآن شد و صرف و نحو، لغت، فقه و دیگر مقدّمات علوم را فرا گرفت و در نوجوانی ــ به گفتۀ خود ــ در ملاقات با خُرَیبی، محدّث بزرگ بصره، از عهدۀ چند امتحان یکجا برآمد (شابشتی، 86-87؛ خطیب، 3 / 172-173؛ ابن جوزی، همان، 5 / 157؛ مزی، 9 / 78؛ ذهبی، سیر، 9 / 351). او همچنین از استادانی چون اصمعی (نک : شابشتی، 89؛ حصری، زهر، 1 / 279- 280)، ابوزید انصاری (ابنانباری، 85؛ خطیب، همانجا). ابوالحسن اثرم شاگرد اصمعی (ابنانباری، 110) و اسحاق بن ابراهیم موصلی (همو، 117؛ نیز نک : ابن جوزی، همانجا؛ ذهبی، همان، 11 / 120) بهره برد. ابوالعیناء افزون بر استادش اصمعی (نک : ابواحمد، 14؛ مرزبانی، الموشح، 328؛ سیدمرتضی، 1 / 20؛ ذهبی، همان، 6 / 408، 10 / 178)، از کسان دیگر نیز روایت کرده است، از جمله: جاحظ، عُتبـی (نک : سیـد مرتضی، 1 / 197، 296)، ابـن سلام جمحی (نک : مرزبانی، همان، 151، 330)، عیسی بن زید مراکبی (نک : ابوحیان، البصائر، 1 / 87)، ابوعاصم نبیل (ذهبی، همان، 13 / 308، میزان، 4 / 13؛ ابن حجر، 5 / 344)، عبدالعزیز بن یحیی کنانی مکّی، شاگرد سفیان بن عیینه (نک : طاش کوپریزاده، 2 / 275؛ نیز نک : خطیب، 3 / 170، 171؛ یاقوت، ادبا، 18 / 286). از جمله راویان وی اینان را میتوان نام برد: ابوالحسن مداینی (نک : جاحظ، 5 / 189)، جعفر بن قدامه (نک : ابوالفرج، 6 / 211؛ ذهبی، سیر، 11 / 120؛ ابن شاکر، 1 / 289)، ابوبکر صولی (ابوالفرج، 9 / 30؛ قفطی، 3 / 234؛ بغدادی، 3 / 336، 8 / 175)، ابن مُجاهد (سیرافی، 68)، محمد بن عیسی مکی، ابوعبدالله حکیمی، ابن نجیح، ابوبکر اَدَمی، احمد بن کامل قاضی (نک : خطیب، 3 / 170-172؛ یاقوت، همانجا؛ ذهبی، همان، 7 / 143، 11 / 55، 529، میزان، همانجا).
ابوالعیناء حدود 50 سال به تدریس و روایت اشتغال داشت، اما از آنجا که احادیث مُسنَد، بسیار کم روایت میکرد، در میان محدثان عنوانی به هم نرسانید، چنانکه دارقطنی او را در حدیث قوی ندانسته است (نک : خطیب، همانجا؛ ذهبی، سیر، 13 / 308- 309، میزان، همانجا). از این روی، عنوان «اخباری» و «راویه» بیشتر برازندۀ اوست (یاقوت، همانجا).
روایـات ابوالعینـاء غالباً در باب لغت و شعر و ادب بود (نک : ابوالفرج، 6 / 21، 9 / 30-31، 20 / 90-91؛ ابواحمد، 188؛ ابوحیان، همان، 3(1) / 28، 710، 71؛ حصری، همان، 1 / 172)، با این حال، ارزش تاریخی برخی روایات ابوالعیناء را دربارۀ خلفای عباسی و بعضی رجال دربار ایشان، نباید از نظر دور داشت (نک : ابنعبدربه، 2 / 145؛ ابنجوزی، المصباح، 1 / 82، 87، 6 / 150؛ ذهبی، سیر، 7 / 143، 10 / 190، 12 / 10). وی بسیار شیفتۀ فضایل برمکیان بود و چندان بر روایت مناقب آنان اصرار میورزید که گاه مورد اعتراض قرار میگرفت (مسعودی، 4 / 147؛ زبیدی، 170؛ ابواحمد، 111-112؛ تنوخی، 1 / 16؛ ابنخلکان، 1 / 343). با اینکه بیشتر راویان، روایات وی را صحیح دانستهاند، در برخی جاها میتوان در کار او تأمل کرد؛ چنانکه در همان دوران اقامت در بصره به منظور رهانیدن دوستش ابراهیم بن ریاح از زندان واثق خلیفۀ عباسی (حک 227-232 ق)، حکایتی جعل کرد و در دهان راویان افکند. این روایت همه جا منتشر گردید و سرانجام به دربار خلیفه رسید و در محضر او قرائت شد. خلیفه با آنکه به فراست، بیاساس بودن آن حکایت را دریافت، آن مرد را آزاد ساخت (حصری، همان، 2 / 656- 658). نیز از قول او آوردهاند که پس از درگذشت جاحظ (د 255 ق) میگفت: من و جاحظ با هم حدیثی دربارۀ فدک ساختیم و بر سر زبان شیوخ بغداد انداختیم و تنها ابن شیبۀ علوی آن را نپذیرفت و گفت که آغاز و انجام این حدیث همخوانی ندارد! (یاقوت، ادبا، 18 / 289؛ ذهبی، همان، 11 / 529؛ ابن حجر 5 / 346).
ابوالعیناء شهرت خود را مرهون زبانآوری و حاضر جوابی است (یاقوت، همان، 18 / 286؛ EI2) که همواره زبانزد خاص و عام بود، چنانکه معمولاً متون ادبی، فصلی از نوادر ابوالعیناء را نقل کردهاند (شابشتی، 81-92؛ ابوحیان، الامتاع، 3 / 69؛ البصائر، 1 / 86-87، 2(1) / 158-163، 2(2) / 568، 3(1) / 321؛ سیدمرتضی، 1 / 300-303؛ راغب، 1 / 177، 181، 214؛ یاقوت، همان، 18 / 287- 299؛ شیخ بهایی، 45، 538). گویند که وی در پرتو همین ظرافت و زبانآوری، زمانی توانست خود را از زندان محمد بن عبدالملک زیّات آزاد سازد (شابشتی، 83). معروفترین نمونههای حاضرجوابی او، پاسخهایی است که همواره برای متوکل آماده داشته است (ابن معتز، 414-415؛ شابشتی، 90؛ حصری، جمع، 158- 159، 282-284؛ زهر، 1 / 279-281؛ زمخشری، 4 / 99؛ یاقوت، همان، 18 / 287- 289، 290-291، 297). ابوالعیناء در حاضرجوابی گاه راه افراط میپیمود و کارش به بدزبانی و زشتگویی میکشید. وی نکوهش را مانند ستایش لازمۀ معاشرت با مردمان میدانست (مسعودی، 4 / 148؛ مرزبانی، الموشح، 323؛ سیدمرتضی، 1 / 299؛ ابن ابی الحدید، 6 / 147؛ ابن خلکان، 4 / 346). هیچکس از تیغ هجو و کنایات گزندۀ ابوالعیناء در امان نبود و امیران سپاه با همۀ اقتدارشان از گزند زبان وی در هراس بودند (ابن ندیم، 139). خود او گوید حتی پدرش را از سخنان نیشدار بیبهره نمیگذاشت (ابوحیان، همان، 3(1) / 299؛ حصری، همان، 2 / 792-793؛ یاقوت، همان، 18 / 299) و حتی شهرها نیز از هجو و بدگویی ابوالعیناء نصیبی داشتهاند (نک : همو، بلدان، 1 / 691؛ هجو بغداد، ادبا، 18 / 288- 289؛ هجو بصره). روابط ابوالعیناء با همۀ معاصرانش به همین شیوه بود (با ابوهفـان، نک : ابن معتز، 408؛ بـا فضل یزیدی، نک : مرزبانی، همان، 93؛ با ابوعلی بصیر، نک : تنوخی، 3 / 49؛ با جاحظ، نک : شابشتی، 85؛ سیدمرتضی، 1 / 182-183) و در میان معاصران او کمتر کسی از عهدۀ زبـان وی بر میآمد (بـا این ثوابـه، نک : شابشتی، 87- 88؛ ابوحیان، ابوحیان، همان، 2(1) / 158، 2(2) / 557؛ حصری، همـان، 2 / 788؛ نیز با ابن مرزبان، نک : ابوحیان، همان، 3(1) / 326؛ خطیب، 3 / 175). شاید تنها ابوالعبر هاشمی (ﻫ م) بود که گاه در حاضر حاضر جوابی بر ابوالعیناء چیره میشد (ابوالفرج، 20 / 90-91). ابوالعیناء نه تنها خود در حاضرجوابی مهارت داشت (ابوبکر خوارزمی، 171؛ ابن حجر، 5 / 346)، بلکه شیفتۀ ترزبانیها و حاضرجوابیهای دیگران نیز بود (نک : ابوحیان، همان، 1 / 278- 279، 330، 2(1) / 246، 2(2) / 421، 709؛ سیدمرتضی، 1 / 179، 304؛ زمخشری، 1 / 694-695؛ ابن خلکان، 1 / 81، 397- 398؛ ابن شاکر، 3 / 177) و حتی گاه برای حاضرجوابی جایزه و پاداش نیز میداد (ابوحیان، همان، 3(1) / 71).
ابوالعیناء نسبت به علویان مهر میورزید و به ائمه (ع) ارادت داشت، چنانکه در سامرا با امام حسن عسکری (ع) دیدار داشت (کلینی، 1 / 512) و علی بن جهم، شاعر دربار متوکل را به سبب دشنامهایی که دربارۀ حضرت علی (ع) و علویان و شیعیان بر زبان میراند، ناسزا میگفت (نک : ابوالفرج، 9 / 105-106؛ قس: شابشتی، 86؛ صفدی، نکت، 268)، با اینهمه، صحابه را جملگی میستود (ابوحیان، البصائر، 3(1) / 299) و هرگاه به رافضی بودن متهم میشد، سخت در ردّ آن میکوشید (شابشتی، 89؛ حصری، زهر، 1 / 279-280). وی روایتی را ــ که خود تنها راوی آن بود ــ به این مضمون اشاعه داده بود که «مَثَل اصحاب پیامبر (ص) مَثَل چشم است و درمان چشم دست نساییدن به آن است!» (ابنحجر، همانجا). از سوی دیگر، روایت اخباری از قبیل «حدیث طیرمَشویّ» (نک : خطیب، 3 / 171)، میتواند قرینهای بر گرایش وی به تشیع بوده باشد. علمای بزرگ شیعه چون سیدمرتضی دربارۀ ماجرای فدک به روایت ابوالعیناء استناد کردهاند (نک : ابن ابی الحدید، 16 / 249 به بعد) که میتواند تلویحاً صداقت وی را در تشیع مورد تأیید قرار دهد. برخی از رجالشناسان شیعه (نک : مامقانی، 3 / 174) نیز با استناد به توجه و عنایت امام یازدهم شیعیان به ابوالعیناء بر پایۀ روایتی که کلینی از خود او نقل کرده (همانجا)، وی را از امامیه و فردی خوش عقیده و نیک سیرت به حساب آوردهاند.
ابوالعیناء شعر نیز میسرود، اما از آنجا که در منابع موجود، شمار اشعار وی اندک و حدود 66 بیت است، راه اظهار نظر قاطع بسته است. با این حال، اشعارش به گونهای بوده که شاعرانی چون ابن رومی، بحتری و متنبی، گاه مضامین او را وام میگرفتهاند (نک : حصری، همان، 1 / 272، 383، 2 / 831؛ ابراهیم، 1 / 303). حتی یک بار ابوالعیناء نیمی از جایزهای را که ابراهیم بن مدبّر (ﻫ م) به بحتری میداد، مدّعی شد و عاقبت آن را ستاند (مرزبانی، الموشح، 94). نثر ابوالعیناء را نیز برخی ستودهاند. ابن ندیم (ص 139) او را در زمرۀ کاتبان مترسّل چون ابن مقفع (ﻫ م) آورده است. در منابع میتوان قطعات یا عباراتی از او یافت (نک : ابواحمد، 186؛ یغموری، 324؛ ابوحیان، الامتاع، 2 / 54؛ البصائر، 1 / 85-86؛ حصری، همان، 1 / 281-282، جمع، 199؛ خطیب، 3 / 176؛ قلقشندی، 9 / 74، 218).
از ابوالعیناء اثری بر جای نمانده است. ابن ندیم (همانجا) از دیوان وی با نام کتاب شعر ابیالعیناء یاد کرده که خود آن را در حدود 30 برگ مشاهده کرده است، اما باتوجه به اینکه وی بسیار کم شعر می سروده (نک : مرزبانی، معجم، 403) و منابع دیگر، دیوان شعری به وی نسبت ندادهاند، بعید نیست که آن دیوان از آن شاعر دیگری بوده باشد. یاقوت در ادبا (18 / 302-306)، 42 بیت شعر برای وی برشمرده، اما در بلدان (2 / 645) گفته است که شعری از ابوالعیناء نزد وی به ثبوت نرسیده است. افزون بر آن، 24 بیت شعر دیگر هم در منابع (شابشتی، 79-80، 86، 91؛ ابوحیان، همان، 2(1) / 265؛ ابن معتز، 460؛ مرزبانی، ابن ندیم، همانجاها؛ حصری، زهر، 1 / 158) آمده است که مجموعاً به حدود 66 بیت بالغ میشود.
حصری (همان، 2 / 789-790) کتابی در ذم احمد بن خصیب به وی نسبت داده و قطعهای از آن نقل کرده است. این کتاب ظاهراً در اختیار ابن جوزی بوده و او 6 داستان از آن نقل کرده است ( اخبار، 141، 152، 187، 189، 199، 222). ازاینرو بر.کلمان چنین پنداشته که این کتاب الگوی تألیف کتاب الحمقی و المغفلین ابنجوزی است و مایۀ اصلی مضامین آن را تشکیل داده است (GAL, S, I / 249).
ابنابیطاهر طیفور کتابی با عنوان اخبار ابی العیناء گردآورده بوده (ابن ندیم، همانجا) که اینک از میان رفته، اما بخشی از محتویات آن همان اخباری است که در الاغانی و دیگر منابع آمده است. ظاهراً صاحب بن عباد نیز اخبار ابوالعیناء را جمعآوری کرده و کتابی با همین عنوان نوشته بوده است (عواد، 79).
مآخذ
ابراهیم، محمد ابوالفضل، حاشیه بر امالی (نک : هم ، سیدمرتضی)؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهجالبلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1379 ق / 1959 م؛ ابنانباری، عبدالرحمن بن محمد، نزهة الالبا، به کوشش ابراهیم سامرائی، بغداد، 1959 م؛ ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، اخبار الحمقی و المغفلین، به کوشش محمد شریف سکر، بیروت، 1409 ق / 1988 م؛ همو، المصباح المضیء، به کوشش ناجیه عبدالله ابراهیم، بغداد، 1396 ق / 1976 م؛ همو، المنتظم، حیدرآباد دکن، 1357 ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، 1329-1331 ق؛ ابنخلکان، وفیات؛ ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1974 م؛ ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ ابن معتز، عبدالله، طبقات الشعراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1968 م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابواحمد عسکری، حسن بن عبدالله، المصون فی الادب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، کویت، 1974 م؛ ابوبکر خوارزمی، محمد بن عباس، رسائل ابیبکر الخوارزمی، بمبئی، 1301 ق؛ ابوحیان توحیدی، علی بن محمد، الامتاع و المؤانسة، به کوشش احمد امین و احمد زین، قاهره، 1939 م؛ همو، البصائر و الذخائر، به کوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، 1383-1385 ق؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بولاق، 1285 ق؛ بغدادی، عبدالقادر بن عمر، خزانة الادب، قاهره، 1400 ق / 1981 م؛ تنوخی، محسّن بن علی، نشوار المحاضرة، به کوشش عبود شالجی، بیروت، 1392 ق / 1972 م؛ جاحظ، عمرو بن بحر، الحیوان، به کوشش عبدالسلام هارون، بیروت، 1388 ق / 1969 م؛ حصری قیروانی، ابراهیم بن علی، جمع الجواهر، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1372 ق / 1953 م؛ همو، زهرالآداب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1372 ق / 1953 م؛ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، قاهره، 1350 ق؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، 1404-1406 ق؛ همو، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، 1382 ق / 1963 م؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، محاضرات الادباء، بیروت، 1961 م؛ زبیدی، محمد بن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1392 ق / 1973 م؛ زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار، به کوشش سلیم نعیمی، بغداد، 1982 م؛ سیدمرتضی، علی ابن حسین، امالی، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1373 ق / 1954 م؛ سیرافی، حسن بن عبدالله، اخبار النحویین البصریین، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت / پاریس، 1936 م؛ شابشتی، علی بن محمد، الدیارات، به کوشش کوریکس عواد، بغداد، 1386 ق / 1966 م؛ شیخ بهایی، محمد بن حسین، المخلاة، به کوشش محمد خلیل پاشا، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ صفدی، خلیل بن ایبک، نکت الهمیان، به کوشش احمد زکیبک، قاهره، 1329 ق / 1911 م؛ همو، الوافی بالوفیات، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، 1381 ق / 1961 م؛ طاش کوپریزاده، احمد بن مصطفی، مفتاح السعادة، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ عواد، کوریکس، حاشیه بر الدیارات (نک : هم ، شابشتی)؛ قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1371 ق / 1952 م؛ قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، قاهره، 1383 ق / 1963 م؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، 1388 ق؛ مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی احوال الرجال، نجف، 1352 ق؛ مرزبانی، محمد بن عمران، معجم الشعراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1379 ق / 1960 م؛ همو، الموشح، به کوشش محییالدین خطیب، قاهره، 1385 ق؛ مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛ مسعودی، مروجالذهب، بیروت، 1385 ق / 1966 م؛ یاقوت، ادبا؛ همو، بلدان؛ یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، مختصر المقتبس محمد بن عمران مرزبانی، به کوشش رودلف زلهایم، بیروت، 1384 ق / 1964 م؛ نیز:
EI2, GAL, S; GAS.