زمان تقریبی مطالعه: 15 دقیقه

ابن داوود

اِبْنِ‌داوود، ابوبكر محمد بن داوود اصفهانی (255-297 ق/ 869-910 م)، فقیه ظاهری، ادیب، شاعر و گردآورندۀ جنگی از سروده‌های عاشقانه. در بغداد به دنیا آمد، اما نیاكان او در اصفهان می‌زیسته‌اند (ابواسحاق شیرازی، 76). آگاهی ما دربارۀ زندگی او اندك است. از كودكی نزد پدر كه خود بنیان‌گذار مكتب ظاهری در فقه است، به تحصیل پرداخت (ابن كثیر، 11/ 110). تیزهوشی او زبان‌زد مردم بود (ذهبی، 13/ 109)، چنانكه گفته‌اند در 7 سالگی قرآن را حفظ داشت و در 10 سالگی با ادیبان و شاعران هم‌روزگارش گفت و شنود و مناظره آغاز كرد (همو، 13/ 110؛ ابن‌فضل‌الله، 6/ 305). در فهم اخبار و احادیث نیز دارای بینش كافی بود، اما چندان به روایت حدیث نمی‌پرداخت، با اینهمه از پدرش و نیز تنی چند از محدثان روزگار خود احادیثی روایت كرده است (ذهبی، 13/ 109). در 270 ق/ 883 م، پس از مرگ پدر، به جای او نشست و به تدریس و افتاء پرداخت. این امر به سبب صغر سن وی پذیرفته نیامد. پس در پی آزمایش او برآمدند، اما او با هوشمندی و زیركی ویژه‌ای در این آزمون پیروز شد و بر مسند خویش بماند (خطیب بغدادی، 5/ 256؛ ابن جوزی، المنتظم، 6/ 93-94). برخی از فقهای هم‌روزگارش دانش فقهی او را ستوده‌اند و مسعودی (8/ 254) و ابن ندیم (ص 272) از وی به عنوان فقیهی یگانه و دانشمند یاد كرده‌اند. به گفتۀ ذهبی (13/ 110) 400 نفر در درس وی شركت می‌جسته‌اند (گرچه این سخن دربارۀ پدر او نیز گفته شده است، نک‍ : ابواسحاق شیرازی، همانجا). با اینهمه ابن سریج، پیشوای شافعیان، در دانش فقهی او به دیدۀ تردید نگریسته، گفته است كه او در مطالب كتاب الزهرة كه ــ چنانكه خواهیم گفت ــ سراسر در ستایش عشق است، چیره دست‌تر و مشهورتر است تا در فقه. ابن داوود در پاسخ، ضمن اینكه كتاب الزهرة را یكی از امتیازات خویش دانسته، ابن سریج را به ناآگاهی دربارۀ عشق و عدم درك آن كتاب متهم ساخته است (خطیب بغدادی، 5/ 261؛ ابن جوزی، همان، 6/ 95). یاقوت (18/ 71-72) نیز به تفصیل دربارۀ خطای آشكار ابن داوود در فهم قضیۀ اجماع از نظر طبری سخن گفته است. 
وی با گروهی از ادیبان، شاعران و فقیهان روزگار خویش دوستی و همنشینی داشت كه از آن میان دو نحوی بزرگ، نِفطویه و ثعلب، و نیز ابن رومی شاعر و قاضی ابوعمر یوسف و ابن سریج را می توان نام برد (خطیب بغدادی، 5/ 257- 258؛ ابن خلكان، 1/ 48، 4/ 261) و گرچه ابن سریج بارها دربارۀ مسائل فقهی با وی به مباحثه و مناظره پرداخت و در رد نظریات او دست به تألیف زد (خطیب بغدادی، 5/ 260؛ ابن خلكان، 2/ 66)، چندانكه ابن‌فضل‌الله (6/ 309) این دو را دشمن یكدیگر می‌پنداشت، اما چنان پیوندی میان آنان استوار بود كه چون ابن سریج خبر مرگ رقیب و دوستش ابن داوود را شنید، به سختی اندوهناك گردید و بنا به روایتی، به شب زنده‌داری پرداخت و مدتی به عزای وی نشست (صفدی، 3/ 60؛ ابن فضل الله، 6/ 311). نفطویه نیز پس از مرگ وی مدتی گوشه‌نشینی گزید و از معاشرت با مردم پرهیز كرد (خوانساری، 1/ 154). 
گزارشهایی كه دربارۀ فتواهای او در دست است، نشان می‌دهد كه وی به پرسشهای جدی به گونه‌ای رندانه و گاه طنزآمیز پاسخ می داده است (نک‍ : خطیب بغدادی، 5/ 256-257؛ ابن فضل الله، 6/ 305-306)، اما آنگاه كه پرسش، خود آمیخته با طنز بود او نیز ذوق و چیره‌دستی ادبی خویش را بی‌پروا آشكار می‌ساخت (برای نمونه نک‍ : استفتای كتبی ابن رومی، كه وی را به كنایه مفتی عراق خوانده است: خطیب بغدادی، 5/ 257؛ ابن خلكان، 4/ 261). این پرسشها كه غالباً از سوی ادیبان و شاعران مطرح می‌گردید، نشان دهندۀ آن است كه آنان بیشتر دوست داشتند امور فقهی مربوط به او را با مطایبه‌های شاعرانه بیامیزند و بیشتر در وی به عنوان ادیب و شاعری عـاشق پیشه بنگرند (نک‍ : خطیب بغدادی، همانجا). 
اگرچه وی در مذهب ظاهری آثاری تألیف كرد و گزارشهایی دربارۀ نظرات او در این مذهب در دست است (ابن فضل الله، 6/ 308)، اما احتمالاً شهرت وی در فقه، بیشتر مرهون مقام پدر اوست كه پس از مرگ جای خویش را به فرزند داد. زیرا او، چنانكه خود گفته است، از هنگامی كه به مكتب‌خانه وارد شد، دل مشغولی دیگری داشت و تا پایان عمر بر آن باقی ماند (خطیب بغدادی، 5/ 259؛ ابن جوزی، المنتظم، 6/ 94؛ ابن فضل الله، 6/ 307). گفته‌اند كه وی در جوانی به یكی از همسالان خویش به نام محمد بن جامع یا محمد بن زُخْرف دل بست و این دلباختگی او انگیزۀ نوشتن كتابی دربارۀ آداب عشق گردید (خطیب بغدادی، 5/ 260؛ ابن جوزی، همانجا؛ ابن فضل الله، 6/ 310). این كتاب كه الزهرة نام گرفت و موجب شهرت فراوان ابن داوود گردید، نخستین اثری است كه در آن دربارۀ عشق از جنبه‌های گوناگون بحث شده است (نیكل، 6). خود از محمد بن جامع نام نبرده است، اما در مقدمۀ كتاب با عباراتی شورانگیز دوستی را مخاطب قرار داده است كه كتاب به خاطر او تألیف گردیده است (ابن‌داوود، 1-3) چه، این دوست از ابن‌داوود خواسته بوده است تا همدمی رازدار، دانا به شعر و ادب، آشنا به شعر شاعران رنجدیده و آگاهی به رمز و راز عشق به وی بشناساند تا هم سخن تنهایی او باشد. وی حتی در اشعاری كه خود برای آن دوست سروده است، به نام خویش اشاره‌ای نكرده و آنها را فروتنانه به «بعض اهل هذا العصر» نسبت داده است (مسعودی، 8/ 255؛ ابن داوود، جم‍‌ ؛ نیكل، 5). كتاب در 100 باب تألیف شده است كه هر باب آن حدود 100 بیت از اشعار شاعران عرب را در بردارد (ابن داوود، 4). در بخش نخست كه 50 باب از كتاب را تشكیل می دهد. ابن‌داوود به شرح ماهیت عشق، دلایل پیدایی آن، احوال عشاق پس از استوار شدن عشق و نیز به جدایی و بی‌وفایی معشوق پرداخته و گویی خواسته است نشان دهد كه شور و محبت دو سویه تا كجا پیش می‌رود. در پایان نیز به شرح چگونگی وفاداری عاشق و معشوق در زمان حیات و پس از مرگ هر یك از آن دو پرداخته است (ص 5). 
نخستین فصل كتاب با شرح نخستین دیدار عاشق و معشوق آغاز می‌گردد، زیرا چه بسا عشقی كه بذر آن به دیداری و یا شنیدن سخنی از معشوق بارور گردد (صص 8، 14)، چه، دیدار زیبارویان و نظریه آنان، به زعم وی مباح بوده است (خطیب بغدادی، 5/ 262) و این عقیده‌ای است كه او به سبب آن بارها مورد نكوهش ابن سریج قرار گرفته است (ابن خلكان، 4/ 260)؛ اما آنكه دیدارهایش بسیار باشد، ناگزیر رنجی فزون‌تر خواهد برد (ابن داوود، 8). نخستین دیدار اگر به عشق بینجامد، عشق بر عقل پیروز می‌گردد، اما شوق رسیدن به معشوق «عقل و عشق» را اسیر خواهد ساخت (همو، 18)، اگر عاشق خواهد كه درد عشق را داروی خویش سازد، البته شفا نخواهد یافت (همو، 29)، درد عشق را باید با طبیب آن در میان نهاد (همو، 36)، اما شكوه عشق چندان است كه در برابر آن زبانِ فصیح ناتوان می‌گردد (همانجا) و سرسختی دلاوران به سستی می‌گراید (همو، 23). از این پس همۀ فصلهای كتاب به رمز و راز عشق و چگونگی رفتار عاشق در بلایی كه در آن گرفتار آمده، اختصاص یافته است. بخش نخست كتاب با دو فصل دربارۀ وفاداری عاشق و معشوق پایان می‌یابد (صص 355، 361). 
در بخش دوم كه دربرگیرندۀ 50 فصل باقی ماندۀ كتاب است، مؤلف به فنون گوناگون شعر پرداخته و به گفتۀ خویش به انتخابی اندك از بسیار در موضوعی گسترده بسنده كرده است (ص 4). ابن داوود در این كتاب سیری منظم و منطقی را دنبال كرده است، بدین‌گونه كه در آغاز هر باب اصلی را مطرح ساخته و آنگاه به ترتیبی ویژه و با ذكر شواهد شعری به تفسیر و توجیه آن پرداخته است. به‌عنوان مثال در باب 13 روی پوشیدن معشوق از عاشق را به دو گونه تقسیم كرده است: یكی از سر اضطرار و یكی از سر اختیار: «حجاب اضطراری» آن است كه بر معشوق تحمیل شده باشد؛ اما «حجاب اختیاری» را چند علت باشد كه از آن جمله است آزمایش محبوب، برانگیختن عشق او ... (صص 104-111). (برای نمونه‌های دیگر نک‍ : باب دوم، ص 18، باب هفتم، ص 59، جم‍‌ ). 
كتاب الزهرة از دیدگاههای گوناگون دارای اهمیت است. نخست آنكه ابن داوود عشق را از قلمرو تكیۀ محض بر صفات جسمانی معشوق، بدان‌گونه كه بازتاب آن را در «نسیب» عربی می‌بینیم، خارج ساخته و معنویتی خاص بدان بخشیده است. سپس عشق را از دیدگاههای گوناگون مورد بررسی قرار داده است و به نقل نظریات فیلسوفان، منجمان، طبیبان و عارفان پرداخته و آن را نتیجۀ آشنایی و همسانی روانها دانسته است (ص 14). به دیدۀ وی آنگاه كه دو روح همسان و موافق در برابر یكدیگر قرار گیرند، عشق سرنوشتی گریز ناپذیر می‌گردد (صص 15-16)، چه روانهای عاشق و معشوق پیش از آفرینش آن دو به یكدیگر تعلق داشته‌اند و این وابستگی پس از مرگ نیز از میان نخواهد رفت (ص 15). عشق امر شگفت‌انگیزی است كه بر آدمی چیره می‌گردد، بی‌آنكه او علت آن را بداند (همانجا). ابن‌داوود اگر چه عشق را وسیلۀ پالایش روح و نزدیك شدن به خدا نمی‌داند (ماسینیون، I/ 390)، اما سخت به تقدیس آن می‌پردازد، تا آنجا كه بر پایۀ حدیثی مشهور از پیامبر (ص) می‌گوید «كسی كه عاشق شود و نهان دارد و پرهیزگاری پیشه كند و بمیرد، شهید مرده است» (خطیب بغدادی، 5/ 262؛ صفدی، 3/ 60). در نظر وی آن كس كه عاشق نشده باشد و نداند عشق چیست، چونان سنگ صخره است (ص 59). از دیدگاه او ناچیز شمردن خویش در برابر دوست نشانۀ ذوق و ظرافت است (ص 52) و عشق چندان مقدس است كه حتی اعمال دینی معشوق، آنگاه كه عاشق را بیازارد، مورد قبول خداوند واقع نمی‌گردد (ص 67). اگرچه ابن داوود مایه‌های اصلی نظریۀ خویش را از شعر عشاق بزرگی چون كُثیر و جَمیل برگرفته است. اما تفسیرهای شورانگیزش این مایه‌ها را آشكارتر ساخته است. او در سنجش اشعار شاعران معیاری بجز معیارهای معمول در دست دارد و هر شعر و هر سخنی را با ترازوی عشق می سنجد و نقاط قوت و ضعف آن را تنها از این جنبه می‌نگرد (برای نمونه نک‍ : صص 13-14، 24-25، 36، جم‍‌ ). وی از احادیث و آیات قرآنی نیز برداشتهایی مطابق با نظر خویش دارد (صص 14، 36). طرفه آنكه گاه برای تأیید نظر خود دربارۀ احادیث و آیات به سروده‌های شاعرانی چون طَرَفة بن عبد و جمیل روی آورده است (ص 14). نظر به شهرت كتاب حتی در زمان حیات ابن داوود، می‌توان پنداشت كه غالب ادیبان و عرب‌زبانان صاحب ذوق با اشتیاق تمام آن را می‌خوانده‌اند. مثلاً ابن دُرید در محفل یكی از امیران میكالی، این كتاب را به‌سان دل‌آویزتـرین «گردشگاههـا» دانستـه است (یـاقوت، 18/ 142). از سوی دیگر بررسی این كتاب جنبه‌هایی از شخصیت پیچیدۀ ابن داوود را روشن می‌سازد: وی با آنكه آتش شوق همواره در سینه‌اش زبانه می‌كشید (ص 39) به گفتۀ خود هرگز دامن به حرام نیالود (صفدی، 3/ 59) و با تكرار آن حدیث از پیامبر (ص) همواره بر پاكدامنی و پرهیزگاری خویش تأكید ورزید (همو، 3/ 60) و تنها به نظر مباح بسنده كرد (همو، 3/ 59). با اینهمه در كتاب وی بارها به وصل عاشق و معشوق اشاره رفته است (صص 111، 114، 125) و هرگز در نكوهش آن سخنی گفته نشده است. از سوی دیگر در اشعاری كه برای محمد بن جامع سروده، گاه عشق را چیزی برخاسته از روح دانسته (ذهبی، 13/ 112) و گاه در وصف زیبایی معشوق چنان داد سخن داده است كه وی را یوسف چهره‌ای دانسته كه روی او به ماه می‌ماند و آنكس كه در وجود حوریان شك دارد باید به چهرۀ وی بنگرد، زیرا كه سرشت او از سرشت حور پرداخته شده است (ابن فضل الله، 6/ 309-310؛ خطیب بغدادی، 5/ 260). اندیشه‌هایی كه در این كتاب آمده است با گزارشهایی كه دربارۀ شخصیت ابن داوود در دست است، همسانی بسیار دارد. او شخصیتی زودرنج و حساس داشت و نازك خیال بود. دربارۀ حساسیت و زودرنجی او داستانی از آغاز كودكی وی در دست است كه می‌گوید: كودكان همبازی وی به او لقب عصفورالشوك (دم جنبانك) داده بوده‌اند (خطیب بغدادی، 5/ 265؛ ابن فضل الله، 6/ 305). وفا و پایداری او در دوستی نیز نتیجۀ همین خصوصیـات بوده است (نک‍ : خوانساری، 1/ 154). این ویژگیها چندان در وی استوار بود كه تا دیرزمانی پس از او نیز در این باره داستانها نقل می‌كرده‌اند (ابن جوزی، ذم‌الهوی، 121-122؛ صفدی، 3/ 59). بر این خصوصیات، خوش‌بیانی و خوش‌پوشی و آراستگی وی را نیز باید افزود (ذهبی، 13/ 110). وی نمونۀ كامل دانشمند و ادیبی آراسته و عاشق‌پیشه در محافل اشرافی بغداد بود. 
كتاب الزهرة بعدها مورد توجه متكلم و فقیه ظاهری دیگر، یعنی ابن حزم (ه‍ م ) قرار گرفت كه اثر معروف خود، طوق الحمامة را دربارۀ عشق و عاشقی در 30 باب نوشت. اثر ابن حزم كه در مقایسه با كتاب ابن داوود بسیار كوچك‌تر است، از نظر عمق فلسفۀ عشق بر آن برتری دارد، چه ابن حزم این امتیاز را داشته است كه در سن كمال (28 سالگی) و با دستمایه‌ای از دانش و تجربه به تألیف كتاب خویش بپردازد (نیكل، 7)، در حالی كه ابن داوود نوشتن كتاب الزهرة را از نوجوانی و از آنگاه كه در مكتب‌خانه درس می‌خواند، آغاز كرده بود (مسعودی، 8/ 255). با این حال تفاوت عمده در آن است كه ابن‌حزم برخلاف ابن‌داوود، فقیهی سخت‌گیر و پرخاشجو بود و حتی نظر به چهرۀ معشوق را نیز جایز نمی‌دانست، و این جنبه از شخصیت او در رساله‌اش نیز پدیدار گردیده است. ابن داوود سرانجام خشم برخی از فقها را برانگیخت. چنانكه ابن جوزی كتاب ذم‌الهوی را در نكوهش عشق تألیف كرد و ابن قیم جوزیه (ص 56) نیز به سختی بر وی تاخته است. 
بجز كتاب الزهرة یك رویداد تاریخی نیز بر شهرت وی افزوده است: گفته‌اند كه او در فتوای قتل حلاج شركت داشته است (ماسینیون، I/ 591). این موضوع اگر چه اندكی شگفت می‌نماید، اما با توجه به مسلك ظاهری او كه عشق را مختص انسان و كیفیتی صرفاً این جهانی می‌داند (ابن‌داوود، 4؛ ماسینیون، I/ 400) توجیه‌پذیر است. وی در ابتدای كتاب خویش روشن ساخته است كه از نظر او عشق هیچ ارتباطی با امور دینی ندارد (همانجاها). بنابراین عشق دوسویۀ انسان و خدا در نظر او پذیرفتنی نیست. به گفتۀ ماسینیون (I/ 378) فتوای ابن داوود دربارۀ حلاج در 288 ق صادر شده است. ابن داوود در این تاریخ، سی و دو سال داشته و این سن برای صدور چنین فتوایی چندان مناسب به نظر نمی‌رسد. از سوی دیگر گویا سرنوشت حلاج از پیش تعیین شده بود، چه فتوای ابن سریج پیشوای شافعیان كه مخالف ابن داوود بود (ماسینیون، I/ 591) و از اعتباری افزون‌تر نیز برخوردار بود، پذیرفته نشد، اما فتوای ابن داوود 12 سال پس از مرگ او به اجرا درآمد و حلاج به دار آویخته شد (ابن اثیر، 8/ 126). ابن داوود در 42 سالگی (ابن خلكان، 4/ 261) در حالیكه با نفطویه از عشق بدفرجام خود سخن می‌گفت، درگذشت. بدین‌سان، حلاج و ابن داوود هر دو بر سر عشق جان باختند؛ یكی بر سر عشق خدا، و دیگری، عشق انسان. 
با همۀ این احوال، تألیف كتابهای متعدد و نیز شغلی كه ابن داوود بر عهده داشت، بر دانش و فضل او و حرمتی كه میان مردم از آن برخوردار بود، دلالت دارد، اما متأسفانه مردم، چنان شیفتۀ زهرۀ او شدند كه دیگر كتابهایش به دست فراموشی سپرده شد، چنانكه امروزه از 14 كتابی كه به او نسبت داده‌اند، حتی یكی هم بر جای نمانده است. شگفت آنكه پدرِ او كه خود بنیان‌گذار مكتب ظاهری بود، كتاب فرزند خردسال را می‌خواند و او را از این آیین باز نمی‌داشت (صفدی، 3/ 58). 

آثـار

چنانكه گفته شد، همۀ آثار ابن داوود، بجز كتاب الزهرة، از دست رفته است، بخش اول الزهرة به كوشش لویس نیكل و با همكاری ابراهیم عبدالفتاح طوقان در 1351 ق/ 1932 م در بیروت، و بخش دوم آن به كوشش ابراهیم سامرایی و نوری الهمیسی در بغداد به چاپ رسیده است. 

آثار منسوب

1. الوصول الی معرفة الاصول، 2. الانذار، 3. الاعذار، 4. الایجاز، 5. الرد علی ابن شرشیر، 6. الرد علی ابی عیسی الضریر، 7. الانتصار من ابی جعفر الطبری (ابن ندیم، 272). مسعودی (8/ 255) سه كتاب اخیر را یك كتاب دانسته است. صفدی (3/ ‌58) هفت كتاب دیگر به نامهای: مختار الاشعار، البراعة، الانتصار (لابیه من الناشی المتكلم)، التقصّی فی الفقه، الفرائض، المناسك و اختلاف مسائل الصحابة نیز به وی نسبت داده است كه در دیگر مآخذ دیده نمی‌شود. افزون‌بر این او الایجاز را ناتمام دانسته است. 

مآخذ

ابن‌اثیر، الكامل؛ ابن‌جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، حیدرآباد دكن، 1357 ق؛ همو، ذم‌الهوی، به كوشش مصطفی عبدالواحد، قاهره، 1381 ق/ 1962 م؛ ابن‌خلكان، وفیات؛ ابن حزم، علی بن احمد، طوق الحمامة، به كوشش صلاح‌الدین القاسمی، تونس، 1985 م؛ ابن داوود؛ محمد، النصف الاول من كتاب الزهرة، به كوشش لویس نیكل و ابراهیم عبدالفتاح طوقان، بیروت، 1351 ق/ 1932 م؛ ابن فضل الله عمری، احمد، مسالك الابصار، به كوشش فؤادسزگین، فرانكفورت، 1408 ق/ 1988 م؛ ابن قیم جوزیه، محمد بن ابی بکر، حكم النظر الی النساء، به كوشش محمد عبدالرحیم، بیروت، 1408 ق/ 1988 م؛ ابن‌كثیر، البدایة؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابواسحاق شیرازی، ابراهیم، طبقات الفقها، بغداد، 1357 ق؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349 ق؛ خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، تهران، 1382 ق/ 1962 م؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، 1404 ق/ 1984 م؛ صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به كوشش س. ددرینگ، دمشق، 1953 م؛ مسعودی، مروج الذهب، به كوشش باربیه دومنار، پاریس، 1871 م؛ یاقوت، ادبا؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.