ابن اطنابه
اِبْنِ اِطْنابه، عمرو (عامر در ابن اثیر، 1/ 668 و بكری، 1/ 575، اشتباه است) بن عامر بن زید مَناة از قبیلۀ خزْرَج، شاعر جاهلی كه به مادرش اِطنابة انتساب یافته است. اطنابة، دختر شهاب بن زِبّان به طایفۀ بنوالقَین (كه از باب تخفیف بَلقَین خوانده میشود)، از شاخههای خزرج، تعلق داشت (طبری، 5/ 24؛ مرزبانی، 8؛ ابن شجری، 56؛ ابن حزم، 2/ 365؛ بكری، همانجا). عمرو، مردی دلاور و «سید» قبیلۀ نیرومند خزرج بود و بسیاری از فرزندان و نوادگانش در عصر اسلام، صاحب نام نیك بودند: نوادهاش كَبْشه، مادر عبدالله بن رَواحه شاعر پیامبر (ص) بود (ابن سعد، 3(2)/ 79، 142)؛ یكی از نوادگانش در نسل بعد، عمرو نام داشت كه در كنار امام حسین (ع) شهید شد (ابن حزم، 2/ 365).
زندگی ابن اطنـابه ــ كـه احتمالاً در سـدۀ 6 م میزیستـه ــ مانند زندگی همۀ مردان جاهلی، سخت به افسانه درآمیخته است. دربارۀ او دو روایت نقل كردهاند كه در آنها، باز شناختن حقیقت از افسانه ممكن نیست. روایت نخست به یوْم فارع مربوط است: مردی از بنو نَجّار (شاخهای از خزرج) پسری از قُضاعه را كشت. عم این پسر در «جوارِ» قبیلۀ اَوْس میزیست. سید این قبیله كه مُعاذ بن نُعمان (پدر سعد ابن معاذ از اصحاب پیامبر اكرم) بود، از باب «حمایتِ جار»، خود را مكلف به ستاندن خون بهای آن پسر دید. اما بنو نجّار از پرداختن «دیه» یا تسلیم قاتل خودداری میكردند و ناچار سپاهیان دو قبیله، در فارع كه در نزدیك «اُطُم» حَسّان بن ثابت (ه م) قرار داشت، روبهروی هم ایستادند. در این میان كسی گفت: اگر خون بها داده نشود، ما ابن اطنابه (= رئیس خزرج) را به جای قاتل خواهیم كشت. ابن اطنابه در پاسخ این سخن قطعهای سرود (قطعۀ حائیه در 8 بیت)؛ سپس جنگ درگرفت. اما پیش از آن كه كار به پیروزی و شكست بینجامد، ابن اطنابه دیۀ مقتول را پرداخت و میان دو قبیله دوستی استواری برقرار كرد و در این باب لامیهای در 20 بیت پرداخت. این «اخبار» و اشعار را فقط ابناثیر (قرن 7 ق/ 13 م) نقل كرده (1/ 668-671) و مرزبانی (قرن 4 ق/ 11 م) تنها به نزاع میان دو قبیله اشاره دارد (ص 8) و چهار بیت هم از حائیۀ او آورده، اما آنها را به جنگ فارع ربط نداده است (ص 8- 9). این روایت كه رنگ افسانۀ جاهلی آشكارا بر چهرۀ آن پیداست، معلوم نیست طی 7 قرن پیش از ابناثیر كجا بوده و چگونه به دست او رسیده است. در عوض، لااقل تعدادی از ابیات قطعۀ مذكور در آن داستان، هم از نظر معنی و لحن گفتار و هم از نظر منبع، اصیل به نظر میآیند، هر چند ارائۀ حكم قاطع در این باب صحیح نیست. حائیۀ 8 بیتی كه در واقع باعث شهرت ابن اطنابه شده، همۀ اعتبار خود را مدیون معاویه است. معاویه گوید: زمانی كه در صفین دچار شكست شدم و آهنگ فرار كردم، به یاد شعر ابن اطنابه افتادم و باز پایداری كردم تا پیروز شدم (داستان و آن 3 یا 4 بیت معروف در نصر بن مزاحم، 395، 404؛ مبرد، 2/ 351؛ طبری، 5/ 24؛ ابوتمام، 77؛ مرزبانی، 9؛ ابن عبدربه، 1/ 104- 105؛ ابن ابی الحدید، 2/ 286؛ ابن خلكان، 5/ 241؛ ابن قتیبه، 2/ 126؛ و ابیاتی از قطعه بدون ذكر داستان آن در جاحظ، الحیوان، 6/ 425؛ اخوان الصفا، 1/ 209؛ بصری، 1/ 3 آمده است). احمد به 16 منبع غیر از منابع ما اشاره كرده است (1/ 3). قطعۀ دوم (لامیۀ 20 بیتی) چنین اقبالی نیافت. منابع اصیلِ آن اندك است و ما آن را به طور كامل و همراه با داستان جنگ در جایی دیگر جز كتاب ابن اثیر (1/ 670 -671) نیافتیم، از این رو بعید نیست كه بخش اعظم آن را به قیاس چند بیت اصیل، مثلاً 5 بیتی كه در مزربانی آمده است (ص 8- 9) ساخته باشند (نک : ابناثیر، همانجا؛ ابن شجری، 56 -57: 13 بیت؛ بصری، 1/ 86: یك بیت). به سبب ابیاتی از همین قصیده است كه حسّان بن ثابت وی را «شاعرترین شاعران عرب» دانسته است (مرزبانی، همانجا).
روایت دوم به یكی دیگر از كشمكشهای بین قبایل اشاره دارد و مایۀ اصلی داستان «هیبت مرد شجاع حتی در خواب» است: حارث، سید قبیلۀ بنومُرّه با خالد، رئیس قبیلۀ عامر بن صَعْصَعه نزد نُعمان بن مُنذِر (پادشاهبی: ح 580-602 م) در حیره گرد آمدند. نعمان، به دنبال نزاعی كه میان آن دو رخ داد، خالد را از تند خویی حارث ترسانید، اما خالد گفت: «مرا از وی باكی نیست، حتی اگر من در خواب باشم، او مرا بیدار نخواهد كرد». اما حارث او را در خواب كشت. همین موضوع باعث شد كه ابن اطنـابه، دوست خـالد، قطعهای (بـا قافیۀ ـ یا) در ستایش خود و هجای حارث ــ كه دشمنان را فقط در خواب میكشد ــ بسراید (5 بیت در ابن قتیبه، 2/ 184؛ دو بیت در ابن درید، 453؛ یك بیت در جاحظ، البیان، 3/ 54؛ 12 بیت در ابوالفرج، 10/ 28- 29؛ نیز همو، 6/ 13؛ 2 بیت در ابن اثیر، 1/ 564، نیز قس: همو، 1/ 559). حارث از شنیدن ابیات او به خشم آمد و به یثرب شتافت (از اینجا نتیجه گرفتهاند كه ابن اطنابه در یثرب میزیسته است). چون به خانۀ ابن اطنابه رسید ناشناس و به حیله او را از خواب بیدار كرد و بر آن داشت كه لباس رزم بپوشد و همراه او به صحرا رود، و آنگاه خود را به او شناساند. ابن اطنابه كه بیمناك شده بود، به حیله جان خود را نجات داد (تفصیل داستان در: ابن قتیبه، ابوالفرج و با اندكی اختلاف در ابن اثیر، همانجاها). داستان به اینجا ختم نمیشود، زیرا حارث قصیدهای در هجای ابن اطنابه میسراید و زیدالخلیل الطائی به دفاع از او، به قبیلۀ بنومُرّة حمله میآورد و حارث و زنش را به اسیری میگیرد و قصیدهای نیز در آن باب میسراید (ابوالفرج، 16/ 53). این قطعۀ ابن اطنابه ظاهراً در سدۀ 1 ق/ 7 م، از شهرت بسیاری برخوردار بوده است، چنانكه عزّة المَیلاء آن را در «لحنی» كه گویا خود ساخته بوده، میخوانده است (ابوالفرج، 6/ 13، 10/ 30). در سدۀ 3 ق/ 9 م نیز سیبویه به یكی از ابیات آن استشهاد كرده است (3/ 129).
بنابراین، مجموع آثاری كه اینك از ابن اطنابه به جای مانده (خواه ابیات اصیل و خواه ابیاتی كه احتمالاً به نام او ساختهاند)، عبارت است از 3 قطعه، یا 40 بیت.
مآخذ
ابنابیالحدید، هبةالله بن محمد، شرح نهجالبلاغة، بیروت، 1359 ق/ 1940 م؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن دُرید، محمد بن حسن، الاشتقاق، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1378 ق/ 1958 م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبیر، به کوشش ادوارد زاخائو، لیدن، 1321 ق/ 1903 م؛ ابن شجری، علی بن محمد، الحماسة، حیدرآباد دكن، 1345 ق/ 1926 م؛ ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، بیروت، 1402 ق/ 1982 م؛ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، عیون الاخبار، بیروت، 1343 ق/ 1925 م؛ ابوتمّام، حبیب بن اوس، الوحشیات، به كوشش عبدالعزیز میمنی راجكوئی، قاهره، 1970 م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت، 1970 م؛ احمد، مختـارالدین، حاشیه بر الحماسة البصریة (نک : بصری در همین مآخذ)؛ بصری، صدرالدین، الحماسة البصریة، به كوشش مختارالدین احمد، حیدرآباد دكن، 1383 ق/ 1964 م؛ بكری، ابوعبید، سمط اللآلی، به كوشش عبدالعزیز یمینی، علیگره، 1354 ق/ 1936 م؛ جاحظ، عمرو بن حیان، البیان و التبیین، به كوشش حسن سندوبی، قاهره، 1351 ق/ 1932 م؛ همو، الحیوان، به كوشش عبدالسلام هارون، بیروت، 1388 ق/ 1969 م؛ رسائل اخوان الصفاء، بیروت، دارصادر؛ سیبویه، عمرو بن عثمان، الكتاب، به كوشش عبدالسلام هارون، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ طبری، تاریخ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1960- 1968 م؛ مبرد، محمد بن یزید، الكامل، بیروت، مكتبة المعارف؛ مرزبانی، محمد بن عمران، معجمالشعراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1379 ق/ 1960 م؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، به كوشش عبدالسلام هارون، قاهره، 1365 ق/ 1946 م.