ابل
اِبِل، به معنی شتران، گلۀ شتر، و نیز شتر. این كلمه از واژههای كهن سامی است و در عربی جنوبی و عبری به صورت BLי و در سریانی به صورت eblotá (جمع) (مشكور، ذیل ابل) آمده است. شتر در هزارۀ دوم پیش از میلاد، اهلی شد و نوع یك كوهانۀ آن بیشتر در عربستان پرورش یافت و به همین جهت، گاه آن را «شتر عربی» خواندهاند. نوع دوكوهانه را به سبب انتشار در «باختر» شتر باختری مینامند.
این حیوان، به سبب مقاومت شگفت در برابر بیآبی و گرما، در جهان عرب از اهمیت فراوان برخوردار شد: هم حیوان سواری و باربری بود، هم عامل مهمی در جنگ، علاوه بر این از پشمش پوشاك فراهم میآمد و از گوشتش خوراك، و حتی استخوانش زمانی مورد استفادۀ كاتبان قرار گرفت. این ویژگیها باعث شد كه شتر، یار جداییناپذیر عربها گردد، به داشتنش فخر كنند، آن را به اشعار زیبا بستایند و حتی به آن تغزل كنند و آن را به نامهای زیبا بخوانند. اینهمه اعتبار از یك سو، و انتشار فراوان آن در میان قبائل گوناگون عربستان از سوی دیگر، موجب شد كه صدها نام (از اسم و صفت) برای شتر فراهم آید كه برخی به جمعآوری آنها پرداختهاند (نك : لغتنامه، ذیل شتر).
لفظ ابل، به شیوۀ تقریباً یكسانی در همۀ كتابهای لغت مذكور است (نک : ازهری، 15 / 387؛ جوهری؛ ابن سیده؛ ابن منظور؛ فیروزآبادی؛ زبیدی؛ به ویژه لین و بلاشر). از مجموعۀ توضیحات لغوی، چنین برمیآید كه ابل، اسم جمع است و احتمالاً در آغاز، شكلهای دیگری چون تثنیه و جمع، نیز معنای مفرد نداشته و از نظر مطابقت با فعل و صفت از قاعدۀ یگانهای پیروی نمیكرده است (EI2، ذیل جمع). بنابراین، سخن سیبویه كه میگوید آن را صیغۀ جمعی نیست، شاید بر آن دلالت كند كه برخی مشتقات كلمه، بر اثر تحولات متأخرتر پدیدار شده باشند. با اینهمه لازم است یادآور شویم كه در كتیبههای قوم ثمود ــ كه زبانشان یكی از لهجههای عربی شمال غربی بوده ــ لفظ ºibl مانند عِجل، جمل، رُبّاح و بعیر، بر «یك شتر نر» اطلاق شده است (براندن، 44). بنابراین میتوان تصور كرد كه ابل در معنای مفرد مذكر، استعمالی كهن داشته است كه اندكاندك فراموش گردیده و مفهوم اسم جمع یافته است، چنانكه در زمان سیبویه، تقریباً اثری از آن معنی كهن باقی نمانده بود.
ابل، كه گاه به سكون باء، اِبْل (از باب تخفیف و بخصوص در شعر) آمده است، از آنجا كه معنی جمع دارد و بر غیر انسان دلالت میكند، قاعدتاً باید با فعل و صفت مؤنث، گاه جمع و گاه مفرد، مطابقت كند، اما چنانكه اشاره شد، آن را به معنی یك شتر (مفرد) نیز به كار برده و ناچار از آن قاعده خارج شدهاند. كوچكترین جماعتی كه میتوان نام ابل را بر آن اطلاق كرد، صِرْمة است كه 30 شتر را شامل میگردد. كوچكتر از آن را ذَود گویند كه بین 3 تا 9 شتر است. سپس هَجْمه است كه از 40 شتر به بالا را در بر میگیرد. پس از آن هُنَیده یعنی گلۀ صدتایی قرار دارد.
مشتقات
میتوان مشتقات ابل را در سه بخش اسم، صفت و فعل بررسی كرد.
اسم
مصغر ابل، اُبَیلة (= دستۀ كوچك شتر) و منسوب به آن، إبَلّی است كه در آن كسرۀ باء را به فتحه تبدیل كردهاند تا از تتابع كسرهها پرهیز كرده باشند، اگرچه دو لفظ إبِلّی و إبْلّی را هم ذكر كردهاند (بلاشر). تثنیۀ آن اِبِلان (= دو دسته شتر، یا دو گله شتر كه هر یك با چوپان دیگر رفته باشد) و جمع آن آبال، بسیار نادر است، اما همۀ كتابهای لغت آن را آورده و «دستههای شتر» (و نه شتران) معنی كردهاند. شكل غریبتر اَبِیل (مانند عَبد<عَبید) را نیز برخی آوردهاند (زبیدی؛ فیومی).
اسم مكان نیز از ابل ساختهاند: مَأْبَلَة (= جایی كه شتر بسیار دارد). همچنین احتمال میرود كه كلمههای اَبِلَة، اِبالَة، اِبلاة، اِبِلَّة و اُبُلَّة به معنی گروه و قبیله از همین لفظ مشتق شده باشد (بلاشر).
صفت
از لفظ ابل، صفت تفضیلی و عالی ساختهاند: آبَلُ الناس (= ماهرترین مردمان در نگهداری شتر). شتردار را صفات دیگری نیز از همین لفظ دادهاند: رجل اَبِل، و اُبّال یا رجل آبِل بِالإبل (= ماهر در كار شترداری). سپس نظر به اهمیت مادی شتر، گوئی لفظ ابل، به معنای ثروت و مال به كار گرفته شده است، چه گویند: اَبِل مالٍ (= مالدار، ماهر در گردآوری مال). صیغۀ مبالغۀ آن اَبّال، (= شتربان) است. از ابل، صفاتی برای خود آن لفظ نیز آمده است: ابلٌ مُؤَبَّلة (= شتر بسیار، گلۀ بزرگ شتر)؛ اِبِلٌ اُبَّل (= شتر بسیار، شترانی كه به دلایلی رها شدهاند و كسی از آنها استفاده نمیكند)؛ اِبِل اُبّال (= شتربان بسیار)؛ اِبِل أوابِل (= شترانی كه به رطوبت گیاه بسنده كرده و آب نمینوشند، شتران كهنسال رها شده)؛ اَبِلَة (=ماده شتری كه بچۀ بسیار آرد)؛ اِبَّوْل (= گله شتر).
فعل
فعلهایی كه از این كلمه مشتق كردهاند، بسیار متعدد، اما تقریباً همه مهجور و كم استعمال بودهاند و امروزه به كلی متروك شدهاند:
ثلاثی مجرد
اَبِلَ ـَ ، و نیز اَبَلَ ـُ ، مصدر: اَبالة (سیبویه، اِبالة را پیشنهاد میكند، چون مانند إمارة، بر كاری دلالت دارد)؛ اَبَلَاً، اَبَلَةً (= نیك شترداری كردن، و از آنجا، نیك گوسفندداری كردن، نک : ابن سیده؛ فیروزآبادی)؛ نیز الاِبالة (= نیك مالداری كردن). گویند: هو حَسَنُ الإبالة (زبیدی؛ زمخشری)؛ همان دو فعل با مصدر اَبَلاً و اُبولاً (= فزون شدن اشتران)؛ اَبَلَ ـِ (= وحشی شدن شتر، تنها به بیابان رفتن او)؛ همین فعل با مصدر اُبولاً (= در محل چرا ماندن، برآمدن و بلند شدن گیاه، چنانكه شتران از آن بخورند)؛ اَبَل ـُ و ـِ اَبْلاً و اُبولاً (= نیك چریدن و از آب به رطوبت گیاه بسنده كردن، قس: اَبِل و تَأبَّل). به نظر لین، همین معنی گسترش یافت و در مورد «مردی كه از همسر خویش كناره میگیرد» استعمال شده است. نیز از همین جا، قالب اَبُل ـُ ابالة الرجل به معنی از دنیا كناره گرفتن، تارك دنیا شدن گردیده است، اما باید متذكر شد كه لفظ اِبِل در این معنی، با اِبِل و مشتقات آن هیچ رابطهای ندارد، زیرا از الفاظ سریانی ētēbel, ēbal و abilo به صورتهای اَبَل (= زهد)، تأبلّ (=اندوه) و اَبیل (= راهب) در عربی راه یافته (نخله، 172) و نیز میدانیم كه ابیل، لفظی جاهلی و بسیار كهن است، بنابراین اشتقاق اَبُلَ از این الفاظ سریانی، طبیعیتر مینماید.
باب تفعیل
اَبَّل یوْبَّل تابیلا (= شتر فراهم آوردن، شتر به چنگ آوردن، كثرت یافتن شتران، نیك از شتر نگهداری كردن).
باب مفاعله
آبَلَ ایبالا به معنی اَبَلَ ـِ ، اَبْلاً (= نیك از شتر نگهداری كردن).
باب تفعل
تَأبَّل تَأَبُّلاً (= بسنده كردن اشتر از آب به گیاه)، تَأَبَّل اِبِلاً (= شتر فراهم كردن، شتر به دست آوردن).
باب افتعال
[ائتبل] لاَیأتَبِل (= از شتر نیك نگهداری نمیكند، بر پشت شتر استوار نیست)، (از ذكر صیغههایی كه در قاموسهای اصلی نیامده است، خودداری شد).
لفظ ابل، دوبار در قرآن كریم آمده است: «وَ مِنِ الْاِبِلَ اثْنَینِ» (انعام / 6 / 144)، «أَفَلاَ ینْظُرونَ إلَی الاِبلِ كَیفَ خُلِقَتْ» (غاشیه / 88 / 17). در آیۀ اخیر، مفسران ابل را به معنای معروف آن آورده و اشاره كردهاند كه برخی آن را به ابر و پارههای پراكندۀ آن در آسمان تفسیر كردهاند (راغب، 3)، اما جاحظ، با نوعی تمسخر، از این نظر انتقاد میكند (3 / 343).
مآخذ
ابن سیده، محكم؛ ابن منظور، لسان؛ ازهری، محمدبن احمد، تهذیب اللغة، به كوشش ابراهیم الابیاری، قاهره، 1967م؛ جاحظ، عمروبن بحر، الحیوان، به كوشش عبدالسلام هارون، قاهره، 1357ق؛ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، معجم مفردات الفاظ القرآن؛ زبیدی، تاج العروس؛ زمخشری، محمدبن عمر، اساس البلاغه؛ فیروزآبادی، محمدبن یعقوب، قاموس؛ فیومی، احمدبن محمد، مصباح المنیر؛ قرآن؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مشكور، محمد جواد، فرهنگ تطبیقی ...؛ نخله، رفائیل الیسوعی، غرائب اللغة العربیة، بیروت، 1960م؛ نیز:
Blachère, R., Chouemi, Denizeau, Dictionnaire arabe-français-anglais, Paris, 1967; Branden, Alb. von den, Histoire de Thamoud, Beyrouth, 1960; EI2; Lane, E. W., Arabica-English Lexicon, Lonlon, 1863.
آذرتاش آذرنوش