زمان تقریبی مطالعه: 22 دقیقه

آل خجند

آلِ خُجَنْد، خاندانی از دانشمندان، فقیهان، متکلمان و واعظان شافعی‌مذهب که خاستگاه آنان خجندِ ماوراءالنهر بود. آنان از سدۀ 5-7ق / 11-13م، در اصفهان صاحب شوکت و اعتبار بودند و یکی از دو محلۀ مهم شهر را که دردشت نام داشت، در تصرف داشتند و بر گروه بسیاری از مردم آن شهر ریاست می‎کردند. این دودمان از فرزندان مهلّب بن ابی صُفرة سردار نامی عصر اموی (7-83 ق /  628-702م) هستند. صفدی نام نیاکان آنان را این‌گونه برشمرده است: محمد بن ثابت بن حسن بن ابراهیم بن زبیر بن مخلد بن معاویة بن یزید بن مهلب بن ابی صفرة (2 / 281). همزمان با خجندیان، آل صاعد ریاست حنفیان شهر را در دست داشتند. بیشتر اوقات میان این دو فرقه و رئیسان آنان کشمکش برپا بود. اصفهان در این آشوبها بارها ویران گردید. بیشتر افراد برجستۀ این دودمان دوستدار دانشمندان و سخنوران بودند و یکی دو تن از آنان خود نیز به پارسی و عربی اشعاری سرودند. به روایت عتبی، آنان در اصفهان کتابخانۀ ارزشمندی بنیاد نهاده بودند که همگان از آن بهره می‎بردند (ص 214). چون خاستگاه این دودمان شهر خجند بود، اینان به آل خجند مشهور شدند. افراد برجستۀ این خاندان بدین شرحند:
1. ابوبکر محمد بن ثابت خجندی (د 483ق / 1090م)، نخستین فرد شناخته شدۀ این دودمان است که در مرو روزگار می‎گذراند و در آنجا تدریس و موعظه می‎کرد. نظام‎الملک وزیر ملکشاه او را برای تدریس در مدرسۀ نظامیۀ اصفهان که به صدریه موسوم بود و خود آن را ساخته بود، تعیین کرد. محمد بن ثابت به زودی در اصفهان مقام بلندی یافت. نظام‎الملک به مجالس وعظ او می‎رفت و بیشتر اوقات با او دیدار می‎کرد (ابن اثیر، 10 / 366-367؛ سبکی، 4 / 124). پیشوایی شافعیان اصفهان به‌تدریج به دست وی افتاد. محمد بن ثابت، حدیث را از پدرش ابومحمد ثابت بن حسن و ابوالحسن علی بن احمد استرابادی و عبدالصمد ‎بن نصر عاصمی فرا گرفت. استاد او در فقه ابوسهل احمد بن علی ابیوردی بود. وی افزون بر فقه، در اصول، حدیث و نیز در وعظ دستی توانا داشت، اما استادی و برجستگی او در فقه بود. او دانشجویان بسیاری را تعلیم داد. آوازۀ علمی او به زودی در اطراف ممالک اسلامی پراکنده شد. گروهی، از‌جمله ابوالقاسم اسماعیل بن محمد بن فضل طلحی و ابومنصور محمد بن احمد بن عبدالمنعم بن فاذشاه و احمد بن فضل ممیز و چند تن دیگر از محدثان، از او حدیث آموختند و روایت کردند. محمد بن ثابت در ذیقعدۀ 483ق / دسامبر 1090م درگذشت (ذهبی، 3 / 303؛ سبکی، 4 / 44؛ ابن عماد، 3 /  368). صفدی، تاریخ درگذشت او را در 482ق /  1089م ضبط کرده است (2 / 281). شاگردان او در فقه، ابوالعباس بن رطبی و ابوعلی حسن بن سلمان اصفهانی و ابوجعفر بن مشاط ــ از فقیهان برجستۀ شافعی ــ بودند. این ابوجعفر پس از استفاده از محضر محمد بن ثابت به ری رفت و در آنجا به تدریس پرداخت (ابن اثیر، 10 / 393). از شاگردان دیگر او عبدالکریم بن علی بن ابی‌طالب، موسوم به ابوالقاسم رازی و عمادالدین محمد بن عبدالکریم بن احمد، مشهور به ابن وزان و سلیمان ابن محمد، مشهور به ابوسعد بلدی و عبدالرحمان بن عبدالله حصیری رازی بودند (سبکی، 7 / 95، 150، 179، 285؛ ابن قاضی شهبه، 1 /  339-340، 344). محمد بن ثابت را آثاری بود که از آن میان از روضة المناظر و زواهر ‎الدّرر ‎فی نقض جواهر النظر یاد شده است (سبکی، 4 / 124-125؛ حاجی‌خلیفه، 1 / 932، 2 / 956).
2. ابوالمظفر بن محمد بن ثابت خجندی (مقـ 496ق / 1103م)، فرزند محمد بن ثابت و از پیشوایان شافعیان اصفهان. در آن شهر به تدریس و موعظه اشتغال داشت. وی در سفری که در 496ق / 1103م از اصفهان به ری کرد، در این شهر که اختلاف بین شیعیان و سنیان آن شدت یافته بود، به هنگام فرود آمدن از منبر به دست مردی شیعی کشته شد. پیکر ابوالمظفر را در مسجد جامع ری به خاک سپردند (ابن جوزی، 9 / 137؛ ابن اثیر، 10 / 366).
3. عبداللطیف بن محمد بن ثابت (مقـ 523 ق / 1129م). همانند برادرش از پیشوایان شافعیان اصفهان بود و در زمان خود اقتدار فراوان داشت. به گفتۀ ابن اثیر، اسماعیلیان او را در اصفهان به هلاکت رساندند (10 /  659-660). عبداللطیف به افراد متعددی از بزرگان حدیث. همچون، یوسف بن عبدالرحمان مشهور به ابن رکابی اجازۀ روایت داده است (ابن صابونی، 184).
او با اسماعیلیان که در اصفهان نفوذ فراوان داشتند، آشکارا دشمنی می‎ورزید و بدین مناسبت هنگامی که سلطان محمد بن ملکشاه سلجوقی به آن شهر وارد شد، نزد او از سعدالملک آبی که وزیرش بود بدگویی کرد و او را از جملۀ باطنیان شمرد (رشیدالدین، 318-319؛ راوندی، 158-159؛ عقیلی، 231-232؛ خواندمیر، 182-183).
4. ابوسعید احمد بن محمد بن ثابت (443-531 ق /  1051-1137م)، فرزند دیگر ابوبکر خجندی است. کنیۀ او را ابوسعد نیز یاد کرده‌اند. وی نزد پدرش فقه آموخت، آنگاه از ابوالقاسم علی بن عبدالرحمان بن عَلِیّک حدیث شنید و سپس به تدریس در نظامیۀ بغداد مشغول گردید ولی چون پدرش درگذشت، او را از تدریس در نظامیۀ بغداد برکنار کردند. ابوسعید خانه‎نشین شد و سرانجام روز شنبه اول شعبان 531 ق / 24 آوریل 1137م در اصفهان درگذشت (ابن اثیر، 11 / 54؛ ابن جوزی، 10 / 70؛ ابن‌کثیر، 12 / 212). ابن‌سمعانی از کسانی است که از او حدیث روایت کرده‎اند.
قزوینی رازی از فردی به نام خواجه احمد خجندی یاد کرده و از سخنانی که وی در مذمت شیعیان بیان داشته، انتقاد کرده است (صص 147- 149). گمان بسیار می‎رود که این خواجه احمد، همین ابوسعید احمد بن ثابت باشد.
5. ابوالقاسم مسعود بن محمد بن ثابت (494ق / 1101م) آخرین فرزند ابوبکر خجندی و از فقیهان شافعی اصفهان و از رؤسای آنان بود. ابن اثیر در بیان حوادثی که باطنیان در 494ق / 1101م در زمان سلطان برکیارق سلجوقی در اصفهان پدید آوردند، نام او را به میان آورده است. به گفتۀ او باطنیان در این سال در اصفهان کشتار هراسناکی به راه انداختند. آنان به وسیلۀ مردی کور که به ایشان گراییده بود، دشمنان خود را به خانه‎ای می‎کشاندند و در آنجا در نهان هلاک می‎کردند. پس از چندی این راز آشکار شد و نهانگاه اسماعیلیان به دست مردم خشمگین افتاد. مسعود بن محمد فرمان داد که گودالهای بزرگی کندند و آنها را از آتش فراوان آکندند. آنگاه باطنیان را دسته دسته گرفته در آتش انداختند. در این رویداد شمار بسیاری از آنان کشته شدند (10 / 314-315).
6. صدرالدین ابوبکر محمد بن عبداللطیف بن محمد بن ثابت (د 552 ق / 1157م)، نوادۀ ابوبکر خجندی و یکی از برجسته‎ترین شخصیتهای آل خجند است. صدرالدین دانشهای متداول زمان را در اصفهان فرا گرفت. حدیث را در آن شهر در نزد ابوعلی حداد و غانم ابن احمد و ابوالقاسم اسماعیل بن فضل سراج آموخت، و در موعظه بسیار توانا شد و در دربار نیز نفوذ کلمه یافت. وی چندی در بغداد به تدریس در مدرسۀ نظامیه گذراند. در همان زمان در جامع‎القصر آن شهر موعظه می‎کرد، در حالی که کسان او با شمشیرهای آخته پیرامونش را احاطه کرده بودند. پس از مدتی به اصفهان بازگشت و ریاست شافعیان آنجا را بر عهده گرفت. شیوۀ زندگانی او همانند وزیران بود نه دانشمندان.
از حوادث زمان او شورش امیر بوزابه فرمانروای فارس در 542 ق / 1147م بود. بوزابه بر ضد سلطان مسعود سلجوقی می‎جنگید و چون به محاصرۀ اصفهان پرداخت، محمد بن عبداللطیف دروازه‎های شهر را به روی او گشود و با او به همکاری پرداخت. بوزابه به پیشنهاد صلح سلطان مسعود وقعی ننهاد و به تعقیب او پرداخت؛ اما در جنگی که رخ داد، شکست یافت و دستگیر شد و به هلاکت رسید (همو، 11 /  119). سلطان مسعود چون دانست که محمد بن عبداللطیف با بوزابه دوستی ورزیده است، از او خشمناک شد؛ اما محمد بن عبداللطیف پیش از اینکه گزندی ببیند، همراه برادرش جمال‎الدین محمود از اصفهان گریخت و به موصل رفت. در آن هنگام مردم عادی اصفهان به مدرسۀ شافعیان تاختند و کتابخانۀ آن را آتش زدند. برادران خجندی در موصل از توجه و استقبال جمال‎الدین وزیر برخوردار شدند، اما پس از چندی جمال‎الدین برای گزاردن حج به مکه رفت. محمد نیز با آماده دیدن وضع به اصفهان بازگشت. اهالی شهر از او استقبال کردند (صفر 543 ق /  ژوئن 1148م). سلطان مسعود سلجوقی نیز گذشته را به فراموشی سپرد و ریاست شهر را بار دیگر به او و برادرش داد (بنداری، 201-202). محمد بن عبداللطیف سرانجام در یکی از سفرهای خود از بغداد به اصفهان در یکی از روستاهای میان راه همدان به کرج (روستایی واقع در استان باختران امروز) در 22 شوال 552 ق / 27 نوامبر 1157م، شب‌هنگام به سلامت خفت، ولی بامداد پیکرش را در بستر بی‎جان یافتند. جنازه‎اش را به اصفهان بردند و در محلۀ «سنبلان» آن شهر به خاک سپردند. اسنوی، نام این محله را «سیلان» ضبط کرده است که درست نمی‎نماید (1 / 490). مرگ ناگهانی او آشوبهایی در اصفهان پدید آورد و گروهی در این میان جان باختند. از او اشعاری به زبان عربی بر جای مانده (سبکی، 6 / 134). اسماعیل پاشا بغدادی، ابن خجندی را با فخرالدین خجندی طبیب که از آل خجند نیست، یکی دانسته (2 / 92) و اشتباه او را کحاله نیز تکرار کرده است (10 / 192).
7. جمال‎الدین محمود بن عبداللطیف بن محمد بن ثابت (درگذشته در سن جوانی، پس از 543 ق /  1148م)، برادر صدرالدین ابوبکر است. پس از کشته شدن بوزابه، چون مسعود سلجوقی در پی آزار وی برآمد، همراه برادرش به موصل گریخت و از آنجا راهی حجاز شد. در صفر 543 ق /  ژوئن 1148م به بغداد بازگشت و از آنجا روانۀ اصفهان شد و در آنجا از توجه سلطان مسعود برخوردار گشت (پنداری، 202) ولی مدت کوتاهی پس از آن درگذشت.
8. صدرالدین ابوالقاسم عبداللطیف بن محمد بن عبداللطیف بن محمد بن ثابت (رجب 535 - جمادی‎الاولی 580 ق /  فوریه 1141-اوت 1184م). از مشهورترین افراد خاندان خجندی بود و افزون بر فقه، حدیث، وعظ و خطابه، در شعر و ادب عربی و پارسی نیز دست توانایی داشت. اشعاری به هر دو زبان از او بر جای مانده است. صدرالدین در اصفهان زاده شد. فقه را از پدرش محمد بن عبداللطیف و حدیث را از ابوالوقت عبدالاول سجزی و ابوالقاسم غانم بن خالد ابن عبدالواحد تاجر و گروه دیگری از دانشمندان فرا گرفت. پس از درگذشت پدرش، زعامت شافعیان و ریاست شهر اصفهان را به عهده گرفت و در دربار مقامی ارجمند یافت. عامۀ مردم به او اعتقاد داشتند و دستورهای او را بی‎چون و چرا انجام می‎دادند. او در اصفهان حلقۀ درس داشت و گروهی نزد او دانش می‎آموختند (سبکی، 7 / 186؛ اسنوی، 1 / 491، کتبی، 2 / 383). از شاگردان او باید از یوسف بن عبدالرحمان مشهور به ابن رکابی (د 598 ق / 1202م)، نام برد (ابن‌صابونی، 184). به گفتۀ برخی از مورخان در صفر 560ق /  دسامبر 1164م، آشوب بزرگی در اصفهان برخاست. شافعیان که ریاست آنان را صدرالدین برعهده داشت، با حنفیان به ستیز برخاستند. جنگ و خونریزی میان آنان تا 8 روز ادامه داشت. بر اثر آن، گروه بسیاری به هلاکت رسیدند و خانه‎ها و بازارها در آتش سوختند. این جدال سرانجام خاموش گردید لیکن، دشمنی میان دو فرقه بر جای ماند (ابن اثیر، 11 /  319؛ ذهبی، البر، 4 /  169).
صدرالدین یک سال پیش از درگذشتش، همراه با گروه بزرگی از پیروانش وارد بغداد شد و در مجلس وعظی شرکت جست و بسیار نیکو سخن گفت. از دستگاه خلافت برای او خلعت فرستاده شد. او در بازگشت از این سفر، در همدان، و به هنگام استحمام فَلَجْ گشت و ناگهان درگذشت (کتبی، 2 / 384؛ سبکی، 7 / 186). اسنوی درگذشت او را در ربیع‎الاول یا ربیع‎الثانی /  ژوئن یا ژوئیه دانسته است (1 / 491). پیکر او را در اصفهان به خاک سپردند.
ابن جبیر او را در شهر مدینه دیدار کرده و یکی از مجالس وعظ او را در آن شهر توصیف کرده است که از آن برمی‎آید که چگونه مستمعین را به شور می‎آورده و شیدای خود می‎ساخته است (صص 177-179). قزوینی نیز شرحی شگفت‎انگیز دربارۀ او نوشته و گفته است که وی 000’100 مرد جنگی در زیر فرمان داشت. سال وفاتی که او برای صدرالدین آورده، درست نمی‎نماید (صص 296- 298).
نمونه‎ای از سروده‎های او به عربی را کتبی (2 / 384) و ابن اثیر (11 /  509) یاد کرده‎اند. شهرت او در ادب پارسی بیشتر به این سبب است که وی افزون بر آنکه صاحب ذوق بود و شعر می‎گفت، از شاعران نامور آن عهد حمایت می‎کرد و آنان را خلعت می‎داد. عوفی شرح حال او را نگاشته و نمونه‎هایی از غزلیات و ریاعیات او را به دست داده و قدرت طبع وی را در زمینۀ سرودن شعر پارسی و عربی ستوده است (ص 265).
جمال‎الدین اصفهانی و فرزندش کمال‎الدین اسماعیل، خاقانی شروانی (319، 773، 816)، ظهیرالدین فاریابی (78-80، 127، 192) و مجیرالدین بیلقانی (320)، صدرالدین را در چکامه‎هایی ستوده‎اند. اما ظهیر فاریابی ظاهراً اولین‎بار که به قصد یافتن خلعت و جایزه از صدرالدین به اصفهان رفته، از او بی‎مهری دیده و قطعه‎ای در نکوهش وی سروده است (صص 307- 308؛ دولتشاه، 112؛ رازی، 359؛ براون، 104). سعدی نیز در بوستان (ص 199) نام صدرالدین را به نیکی یاد کرده است:

یکی خارِ پای یتیمی بکند               به خواب اندرش دید صدر خجند

خاقانی قطعه‎ای در رثای صدرالدین سروده (ص 814)؛ وراوینی در مقدمۀ ترجمۀ مرزبان‎نامه، نامی از صدرالدین خجندی و فرزندش جمال‎الدین به میان آورده (مرزبان بن رستم، 3-4) و اثیرالدین اخسیکتی نیز چکامه‎ای در سوگ صدرالدین سروده است (ص 87).
به گفتۀ قزوینی صدرالدین در قصیده‌سرایی دست داشته است (ص 298).
9. ابوابراهیم عبیدالله بن محمد عبداللطیف بن محمد بن ثابت (د 584 ق /  1188م). برادر صدرالدین عبداللطیف خجندی مردی دانشمند، ادیب و فقیه بود. سبکی (ص 6 / 162) و ذهبی نام او را عبدالله ابن محمد ضبط کرده‎اند (تذکرة الحفاظ، 4 / 1336). او در راه کسب دانش رنج بسیار برد و احادیث فراوان فرا گرفت و به خط خود نوشت. صدرالدین سه‎بار در 562، 566 و 583ق / 1167، 1171 و 1187م به بغداد سفر کرد و از آنجا به مکه رفت و حج گزارد. در آخرین سفر او، عبیدالله بن علی تیمی از وی حدیث شنید، در اصفهان درگذشت.
10. صدرالدین محمد بن عبداللطیف بن محمد بن عبداللطیف بن محمد بن ثابت (مقـ 592 ق / 1196م). پس از پدر ریاست شافعیان اصفهان را در دست گرفت. ابن اثیر نام او را صدرالدین محمود یاد کرده است (12 / 124) که درست نمی‎نماید. مآخذ دیگر صدرالدین محمد ضبط کرده‎اند. صدرالدین محمد در زمانی که هنوز به سن راویان نرسیده بود، از پدر و پدربزرگش حدیث شنید. او برخلاف سایر بزرگان خانواده‎اش احادیث بسیاری فرا نگرفت، اما این مانع نشد که وی پس از پدر به ریاست شافعیان اصفهان برسد.
به روایت ابن اثیر در 582 ق / 1186م که پهلوان محمد بن ایلدگز فرمانروای اصفهان و ری و آذربایجان درگذشت، آشوبی در اصفهان برپا شد و دیگر بار حنفیان و شافعیان به جان هم افتادند. گروهی از دو سوی کشته شدند و عمارات و خانه‎های بسیاری به آتش کشیده شد. در همان هنگام در ری نیز میان سنیان و شیعیان درگیری پدید آمد و گروهی جان باختند (11 / 525-526).
صدرالدین در 588 ق / 1192م به بغداد رفت و از خلیفۀ عباسی احترام فراوان دید و هدایای بسیار دریافت داشت. او چندی در بغداد ماند و نظارت اوقاف مدرسۀ نظامیه و نظارت بر استادان آنجا را برعهده گرفت. لیکن از چکامه‎ای که کمال‎الدین اسماعیل در 585 ق /  1189م، سروده و برای او به بغداد فرستاده، برمی‎آید که وی پیش از آن نیز در آن شهر می‎زیسته است. چکامه چنین آغاز می‎شود:

خفتۀ بیدار بودم دوش کز دارالسلام        مسرع باد صبا آورد سوی من پیام

صدرالدین در بغداد بود تا اینکه همراه وزیر خلیفه، مؤیدالدین قصاب، به خوزستان آمد و از آنجا به اصفهان وارد گردید و مقام سابق خود را به عنوان رئیس شافعیان و ریاست شهر به دست آورد. روز به روز بر قدرت و مقام او افزوده شد. در 591 ق / 1195م، ناصر خلیفۀ عباسی سپاهی به فرماندهی سیف‎الدین طغرل روانۀ اصفهان کرد. در آن هنگام لشکری از خوارزمشاه در این شهر مستقر بود، لیکن اهالی شهر از آنان نفرت داشتند. صدرالدین نامه‎ای به خلیفه نگاشت و اعلام کرد که اگر لشکریان سیف‎الدین طغرل به اصفهان بیایند، او شهر را تسلیم خواهد کرد. لشکریان خلیفه داخل اصفهان شدند و به تعقیب نیروهای خوارزمشاه پرداختند (همو، 12 / 117).
در 592 ق / 1196م که صدرالدین در اوج قدرت خود بود، فلک‎الدین سنقر طویل از سوی خلیفه به شحنگی اصفهان گماشته شد و با 000’2 سپاهی به آن شهر درآمد. اندکی پس از آن میان وی و صدرالدین خجندی بر هم خورد. این اختلاف به سرعت ادامه یافت تا اینکه چند روز دیرتر، در جمادی‎الثانی 592 ق / مۀ 1196م، سنقر طویل، صدرالدین خجندی را کشت (راوندی، 381؛ ابن اثیر، 12 / 124). به گفتۀ مورخی دیگر، سنقر طویل، صدرالدین را به نامه‎نگاری و داشتن پیوندهای پنهانی با خوارزمشاه متهم کرد و او را به این بهانه کشت (ابوشامه، 10).
11. صدرالدین عمرخجندی (اوایل سدۀ 7ق / 13م). معاصر قاضی رکن‎الدین مسعود صاعد بود و ریاست شافعیان اصفهان را داشت. صدرالدین عمر را سرایندگان مشهوری چون کمال‎الدین اسماعیل و رفیع لنبانی بارها ستوده‎اند. کمال‎الدین چند چکامۀ بلند در مدح او دارد. از‌جمله، هنگامی که آتش آشوب در میان شافعیان و حنفیان زبانه کشید و سپس رکن‎الدین صاعد را با صدرالدین عمر خجندی آشتی افتاد، چکامه‎ای بدین مناسبت سرود.
صدرالدین عمر پیش از درگذشت کمال‎الدین اسماعیل (635 ق / 1237م) درگذشت و کمال‎الدین، ترکیب‎بندی در سوگ او سرود. رفیع‎الدین لنبانی نیز قصیده در مدح او دارد.
ظاهراً این صدرالدین هنگامی که رکن‎الدین غورسانجی فرزند سلطان محمد خوارزمشاه با لشکری به اصفهان آمد و شهر را گرفت، با او همدست شد و این دو با کسانشان بر محلۀ «جوباره» که مقر و مسکن قاضی صاعد و حنفیان بود هجوم آوردند و گروهی را کشتند. قاضی رکن‎الدین صاعد به فارس گریخت و به اتابک سعد پناه برد (نسوی، سیرت، 94-95).
12. شهاب‎الدین خجندی (احتمالاً مقـ در 633 ق / 1236م). پس از پدر رئیس شافعیان اصفهان شد. در زمان او دشمنی میان حنفیان و شافعیان شدت یافت و به زد و خورد کشید. اصفهان که مقارن یورش سراسری مغولان به ایران زیر سلطۀ رکن‎الدین غورسانجی بود، در آغاز از یورش آنان محفوظ ماند. لیکن چند سال پس از آن در 633 ق / 1236م، شافعی‌مذهبان به ریاست شهاب‎الدین خجندی برای آنکه یکباره خود را از دست حنفیان و آل صاعد آسوده سازند، مغولان را به اصفهان خواندند، به این امید که شهر را تسلیم آنان کنند و خود در امان مانند. لیکن مغولان پس از گشودن شهر نخست کشتار را از شافعیان آغاز کردند و پس از آن حنفیان و دیگر مردم را از دم تیغ گذراندند. اصفهان ویران گردید و تا مدتها روی آبادانی به خود ندید (ابن ابی‎الحدید، 8 / 237-240؛ اقبال، 298-301). احتمالاً شهاب‎الدین خجندی نیز در این شورش از میان رفت.
کمال‎الدین اسماعیل قصایدی در مدح او سروده است.
13. عمادالاسلام عضدالدین خجندی (د پیش از 635ق / 1237م). رئیس شافعیان اصفهان و احتمالاً برادر عمر خجندی بود. کمال‎الدین اسماعیل در چند قصیده و قطعه او را ستوده است.
14. ابوسعد علاءالدین ثابت بن محمد بن احمد بن ثابت خجندی (548-637 ق / 1153- 1239م). ابن‌فوطی کنیۀ او را ابومحمد خوانده و گفته که وی نخست خطیب بلخ بود و سپس به اصفهان رفت. ابوسعد، صحیح بخاری را در 551 ق / 1156م، در 4 سالگی، نزد ابوالوقت سنجری خواند. او از‌جملۀ آخرین کسانی بود که از محضر ابوالوقت استفاده کردند. نیز از محمود بن محمد بن ابی‌بکر شحام حدیث آموخت.
ابوسعد همچنان در اصفهان بود تا در 633 ق / 1236م، پس از یورش مغولان به آن شهر، به شیراز گریخت و ماندگار شد و در همان شهر درگذشت و در مقبرۀ مصلّی به خاک سپرده شد. قاضی تقی‎الدین حنبلی و گروهی دیگر با اجازه از او روایتِ حدیث کرده‎اند. نیز عبدالله بن علی بن ابی‎المحاسن علوی، صحیح بخاری، را از او شنیده است (ابن‌فرطی، 4 / 1011؛ صفدی، 10 / 471؛ ذهبی، العبر، 5 / 153؛ جنید شیرازی، 325-326، 419-420).
افزون بر افراد یاد‌شده، نام گروهی دیگر از برجستگان این خاندان در مآخذ گوناگون آمده است، لیکن از زندگی و احوال آنان چیزی دانسته است. از‌جمله جلال‎الدین خجندی است که خاقانی (صص 812-813) قطعه‎ای در وصف او به این مطلع سروده است:

هرکجا از خجندیان صدری است        ز آتش فکـرت آب می‎چکدش
خاصــه صدرالهـدی جلال‎الدین         کـز سخن درّ نـاب می‎چکدش

نیز باید از کمال‎الاسلام خجندی و محی‎الدین خجندی نام برد كه نجم‎الدین قمی از آنان یاد کرده است (ص 239).

آرامگاه خجندیان

به روایت صدر هاشمی در نزدیکی محل فلفل چی، در بیرون دروازۀ سیداحمدیان در اصفهان، جایی که پیشتر محله «کرّان» خوانده می‎شد، گورستانی به نام «میرحمزه» هست و در آن آرامگاه ویرانی است که به «خواجه صدر» موسوم است، لیکن سنگ قبر ندارد. به احتمال می‎توان آن را آرامگاه یکی از افراد این خاندان دانست. اینکه جای این گورستان در زمان سلجوقیان جزو محلات با رونق شهر اصفهان بوده، می‎تواند مؤید این حدس باشد (صص 28- 29).

مآخذ

‎ابن ابی‎الحدید، عزالدین، شرح نهج‎البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار احیاء الکتب العربیة؛ ابن اثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، دارصادر، 1399ق، 10 / 430 و 433-434، 437، 464، 11 /  228، 237، 251، 308، 309-310، 12 / 153؛ ابن جبیر، محمد بن احمد، رحلة، بیروت، دار‌صادر، 1384ق، صص 177-181، 195-196؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، حیدرآباد دکن، دائرةالمعارف العثمانیة، 1359ق، 10 /  179؛ ابن صابونی، محمد بن علی، تکلمة اکمال الاکمال، به کوشش مصطفیٰ جواد، بغداد، المجمع العلمی العراقی، 1377ق، ص 141؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، مکتبة القدسی، 1350ق، 369، 4 / 163، 188، 5 / 183، 184؛ ابن فُوَطی، عبدالرزاق بن محمد، تلخیص مجمع الآداب، به کوشش مصطفیٰ جواد، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، 4 /  439-440؛ ابن قاضی شهبه، ابوبکر بن احمد، طبقات الشافعیة، به کوشش حافظ عبدالعظیم خان، حیدرآباد دکن، دائرةالمعارف العثمانیة، 1398ق، 1 / 345، 2 / 47- 48؛ ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، قاهره، مطبعة السعادة، 1932م، 12 / 237، 13 / 12؛ ابن نجار، محمد بن محمود، ذیل تاریخ بغداد، به کوشش قیصر فرح، حیدرآباد دکن، دائرةالمعارف العثمانیة؛ ابن وردی، عمر، تتمة المختصر، به کوشش احمد رفعت البدراوی، بیروت، دارالمعرفة، 2 / 92، 167؛ ابوشامة، عبدالرحمان بن اسماعیل، الذیل علی الروضتین، به کوشش محمدزاهد کوثری، 1366ق؛ اثیر اخسیکتی، عبدالله بن محمد، دیوان اشعار، به کوشش رکن‎الدین همایون فرخ، تهران، رودکی، 1337ش، صص 95- 98، مقدمه، 88، 95-96، 123، 124، 214-215؛ اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، 1390ق، 1 / 478؛ اقبال، عباس، مجموعۀ مقالات، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، خیام، 1350ش؛ براون، ادوارد، از سنایی تا سعدی، ترجمۀ غلامحسین صدری افشار، تهران، مروارید، 1350ش، صص 104-107، 110، 221-222؛ بغدادی، اسماعیل پاشا، هدیة العارفین، استانبول، 1951م؛ بنداری، فتح‌بن علی، تاریخ دولة آل سلجوق، بیروت، دارالآفاق الجدیدة، 1400ق، صص 134، 233؛ جمال‎الدین اصفهانی، محمد بن عبدالرزاق، دیوان اشعار، به کوشش وحید دستگردی، تهران، ارمغان، 1320ش، مقدمه، صص 60-63، 118-121، 259-261، 400؛ جنید شیرازی، ابوالقاسم، شدّ الازار، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران، 1328ش؛ حاجی خلیفه، کشف الظنون، استانبول، 1941م؛ خاقانی شروانی، بدیل بن علی، دیوان اشعار، به کوشش محمد عباسی، تهران، امیرکبیر، 1336ش، ص 320؛ خواندمیر، غیاث‎الدین، دستور الوزراء، تهران، اقبال، 1317ش، ص 184؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، تهران، خاور، 1338ش، صص 88-89؛ ذهبی، محمد بن احمد، تذکرة الحفاظ، حیدرآباد دکن، دائرةالمعارف العثمانیة، 1390ق، 4 / 1414-1415؛ همو، العبر، به کوشش فؤاد سید، کویت، دائرةالمطبوعات والنشر، 1961م، 4 /  149، 5 / 152؛ رازی، امین احمد، هفت اقلیم، به کوشش جواد فاضل، تهران، علمی؛ راوندی، محمد بن علی، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال، لیدن، 1921م، صص 182، 372، 421، 485؛ رشیدالدین فضل‎الله، جامع التواریخ، به کوشش احمد آتش، آنکارا، نشریۀ انجمن تاریخ ترک، 1957م؛ سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة، به کوشش عبدالفتاح محمد الحلو و محمود محمد الطناحی، قاهره، عیسیٰ البابی الحلبی، 4 / 43، 123، 7 / 62، 66، 178؛ سعدی، مصلح‎الدین، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، کانون معرفت، 1345ش؛ صدر هاشمی، محمد، «خاندان خجندی در اصفهان»، یادگار، س 3، شمـ 1 (شهریور 1325ش)، صص 10-31؛ صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به کوشش دیدرینگ، استانبول، 1949م، 3 / 284؛ ظهیرالدین فاریابی، طاهر بن محمد، دیوان اشعار، به کوشش احمد شیرازی، تهران، فروغی، 1361ش، صص 127-128، 203، 206؛ عتبی، ابونصر، ترجمۀ تاریخ یمینی، ترجمۀ ناصح بن جرفادقانی، به کوشش جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1345ش، ص 429؛ عقیلی، سیف‎الدین، آثار الوزراء، دانشگاه تهران، 1337ش؛ عوفی، محمد بن محمد، لباب الالباب، به کوشش ادوارد براون، لیدن، 1906م، صص ٣٥٤-٣٥٦؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت، دارصادر، صص 296-299؛ قزوینی رازی، عبدالجلیل، النقض، به کوشش جلال‎الدین محدث ارموی، تهران، انجمن آثار ملی، 1358ش، ص 591، تعلیقات، صص 722-723، 730-731، 1319-1323؛ قمی، نجم‎الدین، تاریخ الوزراء، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363ش، صص 151-152، 212، 224، 237-240، 248-251؛ کتبی، محمد بن شاکر، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر، 1974م، 2 /  368؛ کحاله، عمررضا، معجم المؤلفین، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ کمال‎الدین اسماعیل، دیوان اشعار، به کوشش حسین بحرالعلومی، تهران، دهخدا، 1348ش، جمـ ؛ مجیرالدین بیلقانی، دیوان اشعار، به کوشش محمدآبادی، تبریز، مؤسسۀ تاریخ و فرهنگ ایران، 1358ش؛ مرزبان بن رستم، مرزبان‎نامه، ترجمۀ سعدالدین وراوینی، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1909م؛ مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، تهران، امیرکبیر، 1362ش، ص 690؛ نسوی، محمد بن احمد، سیرت جلال‎الدین مینکبرنی، به کوشش مجتبیٰ مینوی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1344ش، صص 341، 409-410؛ همو، نفثة المصدور، به کوشش امیرحسین یزدگردی، تهران، 1343ش، صص 111، 332-333.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.