آریاییان
آرْیاییان، تیرۀ آریایی بزرگترین شاخه از خانوادۀ نژاد سفید است که احتمالاً از اواخر هزارۀ 3 و اوایل هزارۀ 2 قم. از سرزمینهای شمالی آسیای مرکزی و آسیای شمال غربی و دشتهای اوراسی به سمت جنوب مهاجرت کردند و در سرزمینهایی که در دورههای بعد، ایران، هند و اروپا خوانده شد، مسکن گرفتند. کلمۀ «آریا» (سنسکریت: آریه؛ اوستائی، آئیریه؛ فارسی باستان: اریّه و آریّه) در اصل به معنای نجیب، شریف یا آزاده است که ریشۀ آن در نام «ایران» و «ایرلند» دیده میشود (کنت، 170)، چنانکه «ایرلند» هم به معنی سرزمین مردم «ایر» یا آریاست. در اوستا، سرزمین اصلی قوم ایرانی «ائیرانه و وئجه» خوانده شده و در وداها «آریا ورته» نام محل اول آریاییانی است که در هند سکونت گزیدند. در سنگنبشتههای دورۀ هخامنشی این شاهدان خود را آریایی خواندهاند (همو، 138 و 137).
بعضی دانشمندان ترجیح میدهند که به جای این نام، اصطلاح «هند و اروپایی» را به کار برند و این تعبیر، بیشتر دلالت بر زبانهای این خانواده دارد. اصطلاح «هند و اروپایی» نارساست. ولی کاربرد نام آریا برای یک «نژاد» معین نیز غیرعلمی و نارواست (دایرةالمعارف شوروی، ذیل نژاد آریایی؛ گوش، 201-202). همۀ اقوام آریایی احتمالاً خاستگاه مشترکی داشته و زمانی به لهجههای مختلف یک زبان سخن میگفتهاند و نمیتوان پنداشت که کاربرد واژۀ آریا، فقط برای برخی از آنان معتبر است و دیگران را شامل نمیشود (نک : دیاکونوف، 142، 143)، زیرا از تُخاریان در شرق تا ایرلندیان در غرب، همگی شاخههای مختلف یک خانواده را تشکیل میدادهاند.
شواهد علمی نشان میدهد که آریاییان در دورۀ نوسنگی یا در هزارۀ 5 قم با هم میزیستند (مالوری، 72). اما در کجا؟ نظریات دربارۀ خاستگاه این اقوام پیش از گسترش و مهاجرتهایشان به نقاط مختلف آسیا و اروپا، بسیار متفاوت و غیردقیق است. از جاهای گوناگونی نام برده میشود، ولی بیشتر محققین برآنند که این مکان بایستی استپهای جنوب روسیه و شمال دریای خزر و دریای سیاه بوده باشد. این جایگاه اولیه را به نام دشتهای اوراسی (اروپا ـ آسیا) نیز خواندهاند که از یک سوی سر در آسیا و از سوی دیگر سر در اروپا دارد (گرانتفسکی، 54؛ گیرشمن، 49؛ بارو، 10، گوش، 212). پس به بیان دقیقتر این مسکن اولیه میتواند از قسمتهای شمال شرقی دریاچۀ آرال ــ که در آنجا تمدن آندرونوو کشف شده (گیمپرا، 79) ــ آغاز شود و تا شمال دریای سیاه را دربر گیرد که آثار تمدن تریپولیه در ناحیۀ کورگانهای اوکرائین (مالوری، 174؛ گوش، 209) نیز در این قسمت یافت شده است.
کشف تمدن تریپولیه، به روشن شدن مسألۀ منشاء آریاییان کمک بسیار کرده است. در کاوشهای باستانشناسی در تپههایی با نام روسی «کورگان»، گورهای فراوانی کشف شده که در آنها کسانی را به خاک سپرده بودند. بقایای این مردم که در دوران نوسنگی زندگی میکردند با آثار نخستین مهاجرانی که به یونان و ایتالیا رفتند، مردم سلتیزبان، بالتیزبان و اسلاویزبان، آناتولیاییها، هندیان و ایرانیان، کاملاً شباهت دارند و سکاییها و کیمریها نیز منتسب به آنان هستند (آمریکانا، ذیل زبانهای هند و اروپایی؛ مالوری، 72). بسیاری از باستانشناسان شوروی چنین فرض کردهاند که هندیان و ایرانیان از ناحیۀ مرسوم به آندرونوو، در حوالی دریاچۀ آرال، بوده و مردم آنجا نیز فرهنگ آریایی داشتهاند (گیمپرا، 79).
از ریگودا و اوستا معلوم میشود که نیاکان اقوام هندی و ایرانی روزگاری با یکدیگر در سرزمینی واحد میزیستهاند. این جایگاه که در اوستایی با نام آئیریانم ـ وَئجو نیز خوانده شده (اورانسکی، 37، 55) به معنای «سرزمین آریاییان» است، ولی از آنجا که در متون کهن هندی از آن سخنی به میان نیامده (گوش، 219) و «آریاورتۀ» ودایی تنها نام نخستین جایگاه آریاییان در سرزمین هند است، شاید بتوان آئیریانم ـ وئجو (ایرانویچ) را فقط قرارگاه اولیۀ ایرانیان دانست.
کهنترین اطلاع از محل ایرانویج به زمان اشکانیان برمیگردد که آنجا را بر ناحیۀ خوارزم منطبق میکردند (کریستنسن، 18، 19). کشفیات باستانشناسی در «آنائو»ی خوارزم هم نشان میدهد که از حدود 2000قم قبایل آریایی در آن حوالی ساکن بودهاند (اورانسکی، 36). لیکن پیش از آمدن آریاییان، در آنجا تمدن و فرهنگ خاص شکل گرفته بوده و فرهنگ آریایی بعداً به آنجا رسیده است (گیمپرا، 82). پس، آریاییان از ناحیۀ دیگری و به احتمال از شمال به آن سرزمین مهاجرت کرده بودند. شاید این سرزمین اولیه، همان محدودۀ بزرگی باشد که پیشتر نام بردیم. طبق نظریۀ دیگری، خاستگاه اقوام آریایی را باید در نواحی شمالی روسیه (بخشهای جنوبی سیبری) جست (مالوری، 74). اگر چنین باشد، آریاییان بهتدریج ــ بین هزارۀ 5 و 2 قم ــ به منطقۀ سابقالذکر کوچ کرده و از آنجا به پایین و نواحی دیگر سرازیر شدهاند.
پیش از بررسی جهات و چگونگی مهاجرتهای آریاییان، بهتر است که پراکندگی آنان و جایگاه هر قوم را در سرزمین وسیع اولیه بررسی کنیم. از شواهد متکی بر بررسیهای زبانشناسی برمیآید که در منتهىالیه غربی این سرزمین مادری، سلتها، در جنوب و جنوب شرقی آنان قوم لاتین زبان، در نواحی شرقیِ سلتها، ژرمنها و در مشرق اراضی قوم لاتینزبان، یونانیان سکنى داشتند. مردمی که بعدها امپراتوری هیتی را تشکیل دادند و به زبان هیتی، که آن را جزو زبانهای آناتولیایی طبقهبندی میکنند، سخن میگفتند، در میانۀ ژرمنها و یونانیان و احیاناً به تمایل به سوی شرق ساکن بودند، و در مجاورت آنان ارمنیها بودهاند. در شرق یونانیان و جنوب شرقی ارمنیان، ایرانیان قرار داشتند، و در همسایگی (شمالی) ایرانیان، اسلاوها. نواحی شرق سرزمین ایرانیان، جایگاه هندیان بود، و در شرق یا شمال شرقیِ هندیان و ایرانیان، تخارها ساکن بودند (آمریکانا، ذیل زبانهای هند و اروپایی؛ بارو، 14, 15, 23). با در دست داشتن قلمرو هندیان و ایرانیان میتوان جایگاه تقریبی بقیۀ اقوام را نیز تعیین کرد: بنابر بعضی دلایل مبتنی بر زبانشناسی، ایرانیان و هندیان در سرزمینی میان شمال غربی استپ قرقیز کنونی و جنوب کوههای اورال، یعنی در نواحی شمالی دریاچۀ خزر، میزیستند (گوش، 210-211).
جهت مهاجرت آریاییان نیز متناسب با قلمروشان بوده و علت آن نیز شاید کمبود زمین برای احشام و یا سردی جایگاه اولیۀ آنها بوده باشد (گیرشمن، 70). آغاز حرکتهای ایشان را نیز میتوان بیش از پایان هزارۀ 3 و یا اوایل هزارۀ 2 قم (آمریکانا، ذیل ایران و باستانشناسی) و یا حدود 2400 قم (گوش، 209) دانست.
در حدود 3000 قم گروه غربی (موسوم به هند و ژرمنی) از گروه شرقی (موسوم به هند و ایرانی) جدا شدند (آمریکانا؛ ذیل ایران و زبانهای هند و اروپایی)، و جدایی قبایل هندی از ایرانی هم به احتمال قوی در همین زمان انجام گرفته است (اورانسکی، 44؛ گرانتفسکی، 59؛ گوش، 206). آریاییان هندی پس از جدایی از ایرانیان، از هندوکش گذشته، از طرف شمال غربی هند به درۀ سند و پنجاب رسیدند و از آنجا بهتدریج پیش رفتند (دوشن گیمن، 326؛ اورانسکی، 43) و سرانجام تا نواحی جنوبی هند رسیدند. آریاییان ایران نیز در همان دوران رو به سوی جنوب نهادند و احتمالاً از دو سوی قفقاز و ماوراءالنهر، به داخل ایران روان شدند (آمریکانا، ذیل ایران؛ گیرشمن، 52، 66). ایرانیان شرقی از ماوراءالنهر یا ایرانویچ و ایرانیان غربی از کوههای قفقاز رو به جنوب نهادند. پارتیان که یکی از طوایف سکایی بودند، اطراف دربند خزر (گیرشمن، 88، 286) و بعداً سراسر خراسان بزرگ را در اختیار گرفتند. دو قوم پارس و ماد هم از جانب غرب دریاچۀ خزر وارد شدند: مادها اطراف دریاچۀ ارومیه اقامت گزیدند (گیرشمن، 87)، و پارسها که ابتدا در حوالی دریاچۀ ارومیه بودند به جنوب کوچ کردند و تا خوزستان پیش رفتند (همو، 87، 89). حضور مادها و پارسها در ایران از قرن 9 قم مسلّم است (بارو، 31).
سکاییها، برادران دیگر ایرانیان، در جای خود باقی ماندند، تا در حدود 750-700 قم به سوی غرب (اروپا) و جنوب روان شدند. اینان حملات گستردۀ فراوان به داخل اروپا داشتند و قلمرو خود را تا سواحل دانوب گسترش دادند (همو، 23). تخاریان، به عکس طوایف و اقوام دیگر آریایی که با یکدیگر ارتباط نزدیک و مبادلات فرهنگی داشتند، بالنسبه منزوی ماندند و شواهد زبانشناسی نشان میدهد که زبانشان نیز پیوستگی با دیگر زبانها پیدا نکرد (همو، 16, 17). تخاریها در زمانی نامعلوم به سوی شرق رفتند و در ناحیۀ ترکستان چین اقامت گزیدند، و تا دورانی میان سدههای 6 و 9 یا 10م در آنجا بودند (آمریکانا، ذیل زبانهای هندواروپایی؛ بارو، 8)، ولی پس از آن دیگر نشانی از تخاریان در دست نیست، و ظاهراً در اقوام قومی مستحیل شدهاند.
در غرب ایران و در آسیای صغیر، امپراتوری هیتی در 1900 یا 1950 قم تشکیل شد (آمریکانا، ذیل باستانشناسی؛ گیرشمن، 49، 50؛ گوش، 206). بنابر شواهد زبانشناسی احتمالاً مهاجرت هیتیها پیش از دیگران شروع شده بود (بارو، 17, 18). آخائیان در حدود 1900قم وارد یونان شدند. سِلتها در حوالی قرن 12 تا 8 قم به حوالی آلپ رسیده بودند و نخستین اقامتگاههایشان در فرانسه و جنوب آلمان بود (بریتانیکا، ذیل سلتها) و در حوالی 500 قم فرانسه و جزایر انگلیس را اشغال کرده بودند (بارو، 11). اقوام جنگجوی ژرمنی یا توتنی در حدود 500-400 قم در شمال آلمان و جنوب سوئد بودند (بریتانیکا، ذیل مردم ژرمنی)، اما اسلاوها دیرتر از دیگر آریاییان به اروپا رسیدند. آنها در قرون اول و 2م در حوزۀ رودهای «دِنیپر»، «دنیستر» و شرق رود ویستولا بودند و تا قرن 5 م اروپای شرقی و قسمتهایی از شمال غربی آسیا را تسخیر کردند (آمریکانا، ذیل مردم اسلام و زبانهای اسلاوی).
مهاجرتهای آریاییان معمولاً با قهر و غلبه همراه بود. اینان اقوامی خانهبهدوش بودند. بر مرکبهای بادپای خود به این سوی و آن سوی هجوم میبردند (گیرشمن، 70) و سرانجام پهنۀ بزرگی از جهان آن روز را زیر سم ستوران و چرخهای گردونههای خویش گرفتند. آریاییان که چرخ ساخته و اسب را رام کرده بودند، موفق به ساختن ارابههای اسبی شدند که چه در جنگ و چه در حمل و نقل از آنها بهره میگرفتند (اومستد، 15؛ گیرشمن، 68). آنان اشتیاق فراوان به حادثهجویی داشتند. خوشی و شادیشان در جنگ بود، و بزرگترین خوشبختی را مرگ در جنگ میدانستند (گیرشمن، 97، 286).
فرمانده جنگی هر گروه از این مردم، فرمانروایشان نیز بود. ولی قدرت و اختیارات وی بهوسیلۀ گروهی از سالخوردهترین اشخاص و یا سرداران جنگی محدود میشد (یونسکو، 2 / 278، 280). بعدها بهتدریج این قدرت افزایش یافت و آنان تبدیل به شاهان و سلاطین مطلقالعنان گردیدند. آریاییان بهطورکلی به 3 طبقه تقسیم میشدند: جنگجویان، روحانیان و مردم عادی، ولی تقسیمات اجتماعی دیگری نیز وجود داشت. مثلاً شاه، اشرافِ جنگجو، کشاورزانِ آزاد (بریتانیکا، ذیل سلتها). به هر حال، نزد بیشتر طوایف آریایی، شاه عالیترین مقام روحانی بود و حتى گاهی فرزند ایزدان شمرده میشد (اومستد، 14؛ یونسکو، 277).
زندگی آریاییان اولیه بر پایۀ دامداری و چادرنشینی بود، ولی پس از مهاجرت به نواحی دیگر بهتدریج در دهکدهها اقامت گزیدند و با طریقۀ زندگی کشاورزی آشنا شدند (آمریکانا، ذیل زبانهای هند و اروپائی؛ گیرشمن، 68؛ اومستد، 14). آنان زمین را با خیش شخم میزدند (گرانتفسکی، 63) و برخی از حیوانات را اهلی کرده بودند (آمریکانا، ذیل زبانهای هندواروپائی). ابزارهایشان در آغاز سنگی بود، اما بهتدریج با فلز ازجمله طلا، نقره و مس آشنا شدند، و سپس آهن و فولاد را نیز به کار گرفتند و در پیشهوری، ذوب فلزات و ساخت ابزار (گرانتفسکی، 64) به خصوص جنگافزار، مهارت تمام یافتند.
تا جایی که اطلاع داریم نظام خانوادگی آریاییان اساس پدرسالاری داشت، اما روابط خانوادگی میان افراد صمیمانه بود. زن، بانوی خانه و شایستۀ احترام شمرده میشد. تعدد زوجات چندان معمول نبود و تکهمسری غلبه داشت (یونسکو، 329).
مردم آریایی بیشتر به امور جاری زندگی و به آنچه آسایش و امنیت ایشان را تأمین میکرد توجه داشتند و از این روی دین آنان در آغاز بسیار ساده بود. عناصر طبیعت، و عواملی را که در زندگی و معیشت ایشان مؤثر بود، مقدس میشمردند و کهنترین خدایانشان، نیروها و عناصر موجود و مؤثر در طبیعت بودند (گوش، 219؛ یونسکو، 393).
آریاییان در آغاز برای مفهوم الوهیت نامی نداشتند و هریک از قوا و عناصر طبیعت را به نامی که داشت ستایش و نیایش میکردند. در آغاز، آسمان، اجرام سماوی و پدیدههایی چون ماه، ستارگان، رعد و برق و باد را میپرستیدند. و چون بالاترین خدایان، خدای آسمان بود، کلمۀ عام برای مفهوم «خدا» در اغلب زبانهای آریایی از کلمۀ دیهئوس (ایرلندی، دیا توتُنی باستان، زیو3، سنسکریت، دِوَه، لاتین، دِئوس، لیتوانیایی، دیهوَس ...) اخذ شده است، چنانکه «زئوس» در یونانی یو(پیتر) در لاتین، دیائوس در سنسکریت، خدای آسمان است (از ریشۀ دیو = تابیدن، نور افشاندن) (هیستینگز، ذیل دین آریاییان).
نام دیگر خدای آسمان نزد آریاییان کهن، وَرونه (نزد یونانیان، اورانوس) بود. این نام بیشتر به پهنۀ آسمان و گستردگی و فراگیری آن نظر داشت (از ریشۀ var = پوشاندن)؛ بعدها در ایران «آهوره» جای «ورونه» را گرفت (دوشمن گیمن، 334؛ گوش، 221, 222). نزد ایرانیان و هندیان، ورونه یا «میتره» (در سنسكریت، یا میثره در اوستا) ارتباط بسیار نزدیک داشت و غالباً نام هر دو با هم میآمد (همانجا؛ کریستنسن، 38). در اوستا، میثره که رابطهای نزدیک با خورشید داشت، بر چراگاههای پهناور آریایی فرمانروایی میکرد. سرچشمۀ دادگری بود و پاسدار پیمان و نگهبان خانه و خانواده (اومستد، 34). او خدای حافظ قانون و نگهبان پیمان بود (موله، 39).
آریاییان قدیم معتقد بودند که در سراسر عالم هستی، در تمام کیهان و در درون موجودات جهان، قانون و نظامی استوار و تغییرناپذیر برقرار است، به این قانون در وداها ریته در اوستا اَشَه، و در پارسی باستان اَرْتَه گفته میشود، و آتش و نور، تجلی و تجسم این اصل جاویدان و زوالناپذیر است و نگهبانی و حراست آن بر عهدۀ «میتره» و «ورونه» قرار دارد (مجتبائی، 30-32).
زمین نیز نزد این مردم مقدس بود، و غالباً آن را با آسمان به صورت یک زوج تصور میکردند و آدمیان و سایر موجودات را فرزندان آن دو میدانستند. در وداها، زمین (پرتهیوی) و آسمان، غالباً با هم و به عنوان مادر و پدر موجودات عالم یاد میشوند. در بین اقوام ایرانی نیز زمین (زَم)، که در اوستا ارمیتی نیز نامیده میشود. چنین بوده است و به گفتۀ هرودوت (4 / 59) سکاییان که از اقوام ایرانی بودهاند، زمین و آسمان را زن و شوهر میگفتند (هیستینگز، ذیل بین آریاییان و خدا، نزد ایرانیان). در یونان باستان نیز زمین (گه و گیه)، و آسمان (زئوس و اورانوس)، زن و شوهر و پدر و مادر موجودات تصور میشدند (همانجا). کلمۀ «ارمئیتی» که به معنی وفاداری و پرهیزگاری است، از اهمیت اخلاقی پرستش این ایزد در ایران باستان حکایت دارد (دوشن گیمن، 336).
پرستش خورشید یکی از ارکان مهم دینی آریاییان محسوب میشد. خورشید در سنسکریت سوریه و سوور، در اوستائی هور، در لاتین سول و نزد یونانیان باستان هلیوس نامیده میشد (هیستینگز، ذیل دین آریایی؛ نک آفتابپرستی).
ایندره، ایزدِ تندر هندوان و ایرانیان کهن بود که خدای جنگ نیز شمرده میشد و شکستناپذیر بود. جنگ او با ورتره، دیو خشکی و خشکسالی، که آبها را در آسمان نگهداشته بود، در وداها و ادبیات ودایی معروف است. ایندره در این جنگ ورتره را شکست میدهد و آبها را آزاد میکند و باران از آسمان فرو میریزد. در کناره ایندره، ایزد باد (در سنسکریت واته و وایو، در اوستائی وایو و در پروسی قدیم ویوپتیس) قرار داشت (همانجا). در ادبیات دینی ایرانیان به زبان پهلوی، «وای» خداوند زندگی و مرگ بود و حاکم بر فضا (موله، 41؛ دوشن گیمن، 334؛ بار، 78).
پرستش آتش یکی از کهنترین آیینهای آریاییان بوده است (گوش، 219). هندیان باستان آن را اَگنی و اسلاوهای قدیم اُگنی مینامیدند، در زبان لاتین ایگنیس و در لیتوانیایی اوگنیس خوانده میشد. نزد ایرانیان آتر شعلۀ مقدسی بود که قربانی یا پیشکشی را به آسمان میبرد و به خدایان میرساند (هیستینگز، ذیل دین آریاییان؛ یونسکو، 2 / 416). آتش نیز چون خورشید و اجرام نورانی آسمان، از آن روی که منشأ نور بود، و ظلمت و نیروهای ظلمانی را برطرف میکرد، در آراءِ دینی و آیینهای این مردم اهمیت خاص داشت. همچنین برخی از گیاهان، رودها و کوهها نیز مقدس بودند، و گیاه هئومه در ایران و سومه در هند تقدس خاص داشت و عصارۀ آن در مراسم و آیینهای دینی نوشیده میشد. یوناییان باستان جنگلها، و پروسیها مراتع را مقدس میانگاشتند، اما اشیاء مقدس تنوع بیشتری داشتند: یونانیان اولیه آتشفشانها و غارها را، هندیان باستان شیار کشتزار، طلوع فجر و باران را نیایش میکردند؛ رومیان کهن برای چشمهها، برای سنگِ مزار و حتى برای درِ خانه ایزدانی داشتند (هیستینگز، ذیل دین آریاییان؛ یونسکو، 2 / 402).
آریاییان به قوای نامرئی نیز اعتقاد داشتند و آنان را در امور جهان و در زندگانی خود مؤثر میدانستند. رومیان این قوا را نومینا مینامیدند و یونانیان نیز برای برخی اشیاءِ عجیب قائل به روح بودند (همو، 2 / 403، 415، 416). ایرانیان و هندیان نیز به ترتیب به اینگونه نیروهای نامرئی به نامهای «پَری» (اوستائی، پئیریکه) و راکشس (سنسکریت)، اعتقاد داشتند.
در نزد آریاییان ارواح گذشتگان مورد احترام و تا حدودی شایستۀ پرستش بودند. یونانیان کهن، ارواح مردگان را قادر به اعمال نیک و بد میدانستند، و برای جلب رضایتشان دعا میخواندند، آداب معینی را به جای میآوردند و یا برای آنان قربانی میکردند. آریاییان اعتقاد داشتند که روح باید پس از مرگ به دیگر نیاکان سزاوارِ پرستش بپیوندد، و برای آن آداب و رسوم معینی به جای میآوردند (هیستینگز، ذیل دین آریاییان).
بعضی از اقوام آریایی، قلمرو مردگان را در آسمان میپنداشتند (چون آریاییان هند) و برخی دیگر در زیرزمین (چون یونانیان)، و به هر حال، جایگاه مردگان را در فاصلهای دور تصور میکردند (همانجا). اندیشۀ این اقوام دربارۀ چگونگی رسیدن به این جایگاه نیز تا حدود زیادی یکسان بود. ایرانیان و هندیان به پلی که روح باید از آن عبور کند معتقد بودند، و در اساطیر هر دو قوم، و نیز سلتها، دوشیزهای جوان به پیشواز روح میآید. در اوستا، پس از مرگ آدمی، روح او باید به داوری گذاشته شود و نزد یونانیان نیز این اعتقاد وجود داشته است (بریتانیکا، ذیل سلتها؛ دوشنگیمن، 366).
بدینسان، لازم بود که آدمیان به طرقی اسباب رضایت و خشنودی ایزدان خود را فراهم آورند و این مقصود با تقدیم قربانی و پیشکش انواع خوراکی و نوشابه به خدایانشان برآورده میشد. انجام قربانی، علاوه بر اینکه موجب خشنودی خدایان میشد. دارای نوعی نیرو و خاصیت جادویی نیز بود که قربانیکننده از آن بهرهور میشد. جادو نیز در کنار قربانی وجود داشت و اصولاً این دو، معنایی پیوسته به هم داشتند. این مردمان، چه با جادو چه با قربانی، میکوشیدند که به نیروهای ماوراء طبیعی نزدیکی جویند (هیستینگز، ذیل دین آریاییان).
بهترین راه برای اطلاع از چگونگی گسترش اقوام آریایی در جهان، تحقیق در تاریخ زبانهای این اقوام و بررسی انشعابات و تحولات آنهاست. این مردم در طی قرون و مهاجرتهای پیدرپی به نقاط دوردست، به شعبههای مختلف تقسیم شدند. از طریق تحقیقات تطبیقی در کهنترین آثار باقیمانده از بعضی از شاخههای زبان آریاییان (چون وداها، اوستا، سنگنبشتههای هیتی و هخامنشی، آثار نویسندگان یونان و روم قدیم) و مقایسۀ زبانهای این خانواده با یکدیگر و با متون کهن، میتوان تا حدودی به خصوصیات زبان اولیۀ هند و اروپایی که خود لهجههای مختلف داشته پی برد و آن را به گونهای بازسازی کرد، و شاخههای مختلف را شناخت (میّه، فصل I).
چنانکه ملاحظه شد، اقوام آریایی به 2 گروه بزرگ شرقی و غربی تقسیم شدند، و طبعاً زبانهای آنها نیز به 2 گروه بزرگ شرقی و غربی تقسیم میشود: گروه شرقی را امروزه گروه ستم و گروه غربی را گروه کنتوم مینامند (آمریکانا، ذیل ایران؛ بارو، 13) این نامگذاری بر چگونگی تلفظ و اختلاف واجها در این 2 گروه مبتنی است و تلفظ واج k اصلی را، که در زبانهای شرقی «س» و «ش» (صفیری) و در زبانهای غربی «ک» (نرمکامی) تلفظ میشود نمونۀ این تفاوت کلی گرفته و کلمۀ «صد» را که در اوستایی (از زبانهای شرقی) سِتَم و در لاتین (از زبانهای غربی) کِنتوم تلفظ میشود نمودار و مبنای نامگذاری این 2 گروه قرار دادهاند.
زبانها
زبانهای آریایی را به صورتهای مختلف تقسیم و طبقهبندی کردهاند، لیکن آنچه در زیر میآید بر پایۀ تشخیص دو گونۀ مذکور در بالاست (آمریکانا؛ ذیل زبانهای هندواروپایی؛ بریتانیکا، ذیل زبانهای هند و اروپایی، دایرةالمعارف شوروی، ذیل زبانشناسی هندواروپایی؛ اورانسکی، 42). این تقسیمبندی، گرچه دیگر قطعیت و کلیتی را که قبلاً تصور میشد دارا نیست (بارو، 13)، لیکن هنوز عملاً روشنترین نوع طبقهبندی این زبانهاست. در گروه غربی (کنتوم) زبانهای زیر قرار میگیرند:
1. زبانهای ایتالی
زبانهای لاتین یا رومیانی یعنی زبانهای ایتالیایی، اسپانیایی، پرتغالی و فرانسوی. از این گروهند که زبان لاتین (قدیم، کلاسیک و قرون وسطایی) امروز در جایی تکلم نمیشود، ولی زبانهای دیگر این گروه امروز در ایتالیا، اسپانیا، پرتغال، فرانسه، بلژیک، سویس، رومانی، کانادا و کشورهای امریکای جنوبی و مرکزی رواج دارند.
2. زبانهای ژرمنی
زبانهای آلمانی، انگلیسی و اغلب زبانهای اروپای شمالی از این گروهند، و در آلمان، اتریش، بلژیک، دانمارک، هلند، سوئد، نروژ، سویس، انگلستان، ایرلند، کانادا، ایالات متحده، ایسلند، زلاندنو، استرالیا و افریقای جنوبی به زبانهای این گروه سخن میگویند. این شعبه کلاً 3 شاخۀ شرقی، شمالی و غربی دارد و قدیمیترین صورت آن گوتی است که از بین رفته است.
3. زبانهای سلتی
در ایرلند، اسکاتلند، ویلز و برتانی (در فرانسه) رایج است. یکی از شاخههای قدیم آن یعنی گلی چند قرن پیش از میلاد در اروپا، از بریتانیا تا بالکان، متداول بود.
4. زبانهای یونانی یا هِلِنی
زبان یونانی از حدود 1600قم در ناحیۀ اژه رواج داشت. کهنترین زبانهای شناخته شدۀ این گروه زبانهای موکنهای (میسهنهای)، مینویی و آخایی است، و یونانی قدیم (هُمِری)، آتیک، دوریایی، کورینتی، یونانی کلاسیک و بیزانسی در این گروهند. امروز کسی به این زبانها سخن نمیگوید، و تنها یونانی جدید از این گروه باقی است که مردم یونان و بخشی از قبرس بدان تکلم میکنند.
زبانهای زیر از گروه شرقی (ستم) بهشمار میروند:
5. آلبانیایی
که در آلبانی و برخی قسمتهای ایتالیا و یوگسلاوی بدان سخن میگویند و از قرن 15م شناخته شده است.
6. آناتولیایی
در هزارۀ 2 و اول قم در قسمت آسیایی ترکیه و شمال سوریه رواج داشته و از بین رفته است. شناختهشدهترین زبان در این شعبه، زبان هیتی است و کهنترین متن موجود هیتی از قرن 17قم است.
7. ارمنی
در ارمنستان شوروی و در میان ارمنیان نقاط دیگر رایج است. این زبان دارای 2 مرحله است، ارمنی کهن (کلاسیک) و ارمنی کنونی. قدیمترین متن موجود از ارمنی کهن به قرن 5 م میرسد.
8. زبانهای بالتی ـ اسلاوی
اکنون در بلغارستان، چکسلواکی، لهستان، روسیه و یوگسلاوی رواج دارند. برخی از زبانشناسان، بالتی و اسلاوی را جدا از هم میدانند. در این صورت زبانهای بالتی مشتمل است بر پروسی قدیم، لیتوانیایی، لتونیایی، ... و زبانهای اسلاوی شامل روسی، اوکرائینی، لهستانی، چکی، اسلواکی، بلغاری و... است. قدیمترین متن موجود از این گروه «اسلاوی کهن کلیسایی» است که به قرن 9م تعلق دارد (بارو 7).
9. تُخاری
که آن نیز اکنون از میان رفته است، ولی در هزارۀ اول م در ترکستان چین به آن تکلم میشده، و اسنادی از قرن 7م به این زبان در دست است. زبان تخاری دارای 2 شاخه است: تورفانی و کوچی یا کچایی بعضی دانشمندان 2 دسته زبانهای تخاری و آناتولیایی را در گروه کنتوم قرار دادهاند (بارو، 8, 13؛ گوش، 207). وجود این 2 زبان در شرق، تقسیم کلی زبانها به شرقی و غربی را نامطمئن میسازد، ولی شاید بتوان این 2 زبان (و بهخصوص زبان تخاری) را بازماندۀ دوران پیش از جدایی ستم و کنتوم دانست (همانجا).
10. زبانهای هندی و ایرانی
گروه بزرگی از زبانهای شرقی است که هم شامل زبانهای هندی (رایج در هندوستان، سیلان، نپال و پاکستان) و هم به زبانهای ایرانی (در ایران، افغانستان، بخشهایی از عراق، ترکیه، پاکستان و اتحاد جماهیر شوروی) میشود.
زبانهای هندی را اصطلاحاً هندوآریایی مینامند و آن را به 3 دوره تقسیم میکنند:
1. سنسکریت، که شامل سنسکریت ودایی و سنسکریت کلاسیک است. سنسکریت ودایی زبان وداها و متون کهن وابسته به آنهاست، و سنسکریت کلاسیک زبان متون دینی و فلسفی جدیدتر، حماسهها، پورانهها، نمایشنامهها و نوشتههای دیگر است که هنوز در میان طبقۀ برهمنان و دانشمندان هندومذهب هند رواج دارد و در نوشتن مطالب دینی و فلسفی و شرح و تفسیر متون قدیمیتر به کار میرود.
2. هند و آریایی میانه، شامل زبان پالی (که متون قدیمی بودایی به آن است)، زبان سنگنبشتههای آشوکا (فرمانروای هند در سدۀ 3قم)، پراکریتها كه در متون دینی فرقۀ جاینی و نیز در نمایشنامهها به کار میرفته است.
3. زبانهای هند و آریایی جدیدی، که امروز در نواحی مختلف شبهقارۀ هند و پاکستان رواج دارند، چون هندی، بنگالی، گجراتی، کشمیری، سندی، پنجابی... این زبانها عموماً از تحول زبانهای هند و آریایی میانه به وجود آمدهاند و سابقۀ آنها به اواخر هزارۀ اول م میرسد (نک بارو، 2-3).
زبانهای ایرانی نیز به 3 دوره تقسیم میشوند:
1. ایرانی کهن
شامل اوستایی (گاهانی که سرودهای منسوب به زرتشت به آن زبان است، و اوستایی جدید که زبان بخشهای جدیدتر اوستاست)، فارسی باستان (زبان کتیبههای هخامنشی)، و مادی (که تنها چند واژه و چند نام از آن در دست است).
2. ایرانی میانه
شامل فارسی میانه یا پهلوی (که برخی کتب دینی زرتشتی و بسیاری از نوشتههای مانی و چندین سنگنبشته به آن است)، پارتی (یا پهلوی اشکانی)، سغدی، سکایی، و خوارزمی که از آنها آثاری برجای مانده است.
3. ایرانی جدید
شامل زبانها و لهجههای رایج در مناطق مختلف ایران، چون فارسی، کردی، بلوچی، تاتی، طالشی، گیلکی، مازندرانی... و برخی زبانهای رایج در مناطق دیگر چون پَشتو (در پاکستان و افغانستان)، آسی (در قفقاز) و چندین زبان و لهجۀ دیگر (میه فصل II؛ بارو، 6-11؛ اورانسکی، 18-22).
مآخذ
آمریکانا؛ اورانسکی، ای، م، مقدمۀ فقهاللغۀ ایرانی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، پیام، 1358ش؛ اومستد، ا، ت، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمۀ محمد مقدم، تهران، ابنسینا، 1340ش؛ بار، کای، دیانت زرتشتی، ترجمۀ فریدون وهمن، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1348ش؛ بریتانیکا، دایرةالمعارف بزرگ شوروی؛ دیاکونوف، ا، م، تاریخ ماد، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، پیام، 1357ش؛ کریستنسن، آرتور، مزداپرستی در ایران قدیم، ترجمۀ ذبیحالله صفا، دانشگاه تهران، 1336ش؛ گرانتفسکی، آ، تاریخ ایران، ترجمۀ سیروس ایزدی و حسین تحویلی، تهران، دنیا، فروردین 1359ش؛ گیرشمن، ر، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معین، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1364ش؛ گیمیرا، بوش، «سیر مهاجرت هند و آریاییان»، سه گفتار دربارۀ آریاییان، ترجمۀ مسعود رجبنیا، انجمن فرهنگ ایران باستان، 1353ش؛ مالوری، ج، «تاریخچۀ تحقیقات در مسألۀ هند و اروپایی»، همان کتاب؛ مجتبایی، فتحالله، شهر زیبای افلاطون و شاهی آرمانی در ایران باستان، ترجمۀ ژالۀ آموزگار، تهران، توس، 1363ش؛ هیستینگز؛ یونسکو، تاریخ پیشرفت، ج 2؛ نیز:
Burrow, T., The Sanskrit Language, London, 1973; Duchesne-Guillemin, J., »The Religion of Ancient Iran«, Historia Religionum, Edited by C.J. Bleeker & Geo Widengren, Vol. 1, Leiden, 1971; Ghosh, B. K., »The Aryan problem« and »Indo-Iranian Relations«, in The History and Culture of the Indian people-the Vedic Age, Edited by R. C. majumdar, London, 1951; Kent, Ronald G., Old Persian, Grammar, Texts & lexicon, American Oriental Society, 1961; Meillet, A., Introduction à l’étude Comparative des Langues indo-européennes, University of Alabama, 1964.