آبله
آبِله، بیماری ویروسی و واگیردار همراه با آسیبهای پایدار پوستی. آبله از جملۀ بیماریهای وخیم و کشنده در تاریخ جهان و ایران به شمار میرود و اپیدمیهای گستردۀ آن سبب کشتار گروه وسیعی از مردم به ویژه کودکان شده است. یادگار تلخ اپیدمیهای آبله و عوارض ناخوشایند آن، به خصوص چهرۀ آبلهرو و نیز نابینایی، حتى پس از ریشهکن شدن این بیماری، همچنان در خاطرۀ تاریخی، ادبی و هنری ملتها از جمله ایرانیان باقی است.
این بیماری در گذشتهای نه چندان دور، پیش از اجرای طرحهای وسیع و ملی واکسیناسیون، همچنان از جملۀ عوامل اصلی مرگومیر کودکان در ایران به شمار میآمد. گزارشهای مختلف اپیدمیهای کشنده در سالهای 1288 و 1289ق در جنوب کشور، یا اپیدمیهای سالهای 1316 تا 1321ق در خوزستان و نیز اپیدمی سال 1324ق در خراسان مؤید وخامت اوضاع بهداشتی و اجتماعی ایران در آن سالها ست (پولاک، I / 292-293). البته هنوز هم نشانهها و یادگارهای تلخی از این بیماری خطرناک در نواحی مختلف کشور از شمال و شمالشرق گرفته تا غرب و جنوبغربی، نه تنها در یاد و خاطرۀ مردم ایران، بلکه در چهرۀ بسیاری از سالمندان با پوستهای کندهشدۀ صورت و چشمان مصنوعی، به چشم میخورد.
آبله واژۀ رایجی در زبانفارسی است، به معنای تاول، اما واژههای مترادف دیگری نیز برای آن به کار رفته است، از جمله: مَجْل، مَجْله، نفط، جُـدَری، بُثـره، دژک، خجولـه و نفاطـه (نک : لغتنامه ... ). جدا از ترکیبات موجود با آبله نظیر آبلهدار، آبلهرو، آبلهناک، آبلهگون، آبلهکوب و جز آنها، واژههایی چون جَدَری یا جُدَری (همان، ذیل واژه) و نبخ و چیچک (صفیپوری، نیز نفیسی، ذیل واژه) در معنای آبله به کار رفتهاند. شِرک نیز معادل رایجی برای آبله بوده است (شلیمر، 546). در متون ادب فارسی اشارات بسیاری به این بیماری، بهویژه عارضۀ معروف ناشی از آن، یعنی کوری و آبلهرویی شده است (برای وصف صورت آبلهرو و کوری ناشی از آبله در متون ادب فارسی، مثلاً نک : خاقانی، 190؛ نظامی، 628).
محمد بن زکریای رازی (240-313ق) نخستین طبیبی بود که وصف دقیق و علمی از بیماری آبله (و نیز سرخک) و تظاهرات بالینی و درمان آن را در اثری با عنوان کتاب الجدری و الحصبه ارائه داد (محمد سعید، 414). باید توجه داشت که در زمان رازی منظور از حصبه همان بیماری سرخک بوده است. این اثر که با روشی بسیار نظاممند و دیدگاهی عمیق و کاملاً علمی تدوین شده است، از مهمترین و معتبرترین کتابهای طبی دورۀ اسلامی محسوب میشود که سالها در غرب با عنوان «کتاب طاعونی» مورد استفاده قرار میگرفت. بهجز این اثر، رازی فصلی را در کتاب الحاوی به این دو بیماری اختصاص داده است که عنوان آن «فی الجدری و الحصبة و الطواعین» است.
در آثار بسیاری از نویسندگان و اطبای پس از رازی نظریههای متنوعی در خصوص این بیماری ارائه شده که همۀ آنها به نوعی تقلید یا برداشتی از آراء رازی است. از جملۀ این دانشمندان میتوان به اخوینی بخاری (ص 735-736)، نفیس بن عوض (ص 679- 681) و تمیمی مقدسی (ص 331) اشاره کرد. سید اسماعیل جرجانی (434- 531 ق) در الاغراض الطبیة آبله و حصبه (سرخک) را از یک جنس دانسته، و به دقت آراء پیشین را دستهبندی کرده است (ص 542-545). آنچه ابن سینا (370- 428ق) در قانون دربارۀ آبله به تفصیل سخن گفته (ص 193-205)، همان آراء رازی به شکلی دیگر است. رازی آبله را ناشی از بخارهای زایدِ حاصل از غلیان و عفونت خون در کودکی میداند که این خود لازمۀ نضج و پختگی خون در دوران جوانی است (ص 39). به همین علت او تمام کودکان را آمادۀ ابتلا به آبله و غیر مصون میداند. وی افراد را در استعداد ابتلا به آبله از لحاظ جسمانی و فیزیک بدنی تقسیمبندی میکند و فصول مستعد شیوع آبله را اواخر پاییز و اوایل بهار و نیز تابستانهایی که در آن پشتسر هم باران ببارد و همزمان بادهای متوالی گرم جنوبی بوزد، میداند (همو، 42-43). معمولاً در گذشته چنین آبوهوایی را «هوای وبایی» میگفتند که ظاهراً اولین بار توسط بقراط به کار رفته است (نجمآبادی، 50).
واژههای وبا یا وبایی و طاعون یا طاعونی دربارۀ تمام بیماریهای واگیردار و عمومی و همهگیر اطلاق میشده است. رازی نشانههای اولیۀ ابتلا به آبله را چنین برمیشمارد: تب مطبقه، درد کمر، خارش بینی، بیخوابی، مورمور شدن تمام بدن، پف کردن صورت و برگشتن قیافه، برافروختگی رنگ، گونهها و چشمان قرمز، سنگینی بدن، خمیازه، سردرد یا سنگینی سر، ناراحتی و اضطراب و اندوه (ص 45).
رازی برای درمان آبله و التیام عوارض آن دستورهای دارویی و توصیههای غذایی بسیار مفصل و دقیقی دارد که بسته به نوع عارضه، مرحلۀ بیماری، وضع جسمانی و مزاجی بیمار، و زمان استعمال داروها متفاوت هستند (ص 48 ببـ ). او برای پیشگیری از آبله و ازدیاد جوشهای چرکی آن پیشنهاد میکند که پیش از بروز آبله یا در همان مراحل خفیف فصد صورت بگیرد و غذاهای خنک به بیمار خورانده شود. از نظر رازی بهترین زمان استعمال دارو، هنگام بروز جوش بر بدن بیمار و دانه روی پوست و احساس سبکی به خصوص سبکی نبض و تنفس نزد بیمار است (ص 64).
همواره تجربۀ مردم در طول تاریخ آن بوده است که هیچ فردی دو بار دچار آبله نمیشود. یعنی اگر فردی از فرد دیگری آبله میگرفت و جان سالم به در میبرد و یا آنکه اگر عامل بیماریزا را به شکلی به فرد سالم تلقیح میکردند، آن فرد هرگز به آبلۀ کشنده دچار نمیشد و در صورت ابتلای مجدد به آبله، نشانههای بیماری در وی بسیار خفیف میبود. در ایران و دیگر نقاط جهان (به ویژه هندوچین) روشهای سنتی و بومی برای مصونسازی افراد (به ویژه کودکان) تا حدی مشابه بوده است: ریختن پوستههای خشکشدۀ ناشی از تاولهای آبله بر روی ساعد و خراش دادن پوست ساعد برای جذب پوستهها، یا ریختن چرک تاولها مستقیماً روی زخمهای پوستی، خوراندن پوستههای تاولها به نوزادان شیرخوار، ریختن پوستههای تاولها به طور مستقیم در داخل سوراخهای بینی و روشهایی از این دست (دوفن، 152؛ کرازبی، 404, 1010؛ ریفی، 15). بدین سان مقادیری اندک از عامل بیماریزای آبله را به بدن فرد سالم تلقیح میکردند تا او را در برابر بیماری آبله مصون سازند. کهنترین روش تلقیح که به شکل مکتوب به دست ما رسیده، دارای خاستگاهی نامعلوم و مربوط به اوایل سدۀ 18م است که توسط دو پزشک یونانی به اروپا معرفی شد (دوفن، 154).
آگاهی عوام دربارۀ بیماری آبله و ایمنی حاصل از تماس با افراد یا حیوانات آلوده (مثلاً در زنان دامدار و شیردوش) الهامبخش ادوارد جِنِر، پزشک و طبیعیدان انگلیسی (1749-1823م)، برای ابداع واکسیناسیون شد. در نواحی مختلف ایران هم، مردمان هر منطقه با توجه به دیدگاهها و تجربیات خودشان، روشهایی برای مصونیت در مقابل آبله به کار میبردند؛ چنان که، درمانگران محلی و مورد اعتماد مردم، دَلَمهها و پوستههای حاصل از آبله بر روی پوست بیماران مبتلا را جمعآوری میکردند، تا در مواقع ضروری آن را به کودکان تلقیح کنند (سرمدی، 2 / 192). روش کار به این صورت بود که مقداری از دلمهها را روی سنگی تمیز میساییدند و سپس با مقداری آب جوشیده آن را به صورت محلول در میآوردند. سپس این محلول را در حد یک قطره با کمک سوزن وارد پوست کودک میکردند (همانجا). در جاهای مختلف از جمله در بلوچستان، اگر
کودکی دچار خراشیدگی پوست یا زخم میشد، بیدرنگ آنجا را با زخمهای آلودۀ گاوهای مبتلا به آبله تماس میدادند تا به این ترتیب کودک با ابتلا به آبلۀ گاوی، از آبلۀ انسانی مصون بماند. بلوچها به این عمل «پوتو گاو» میگفتند (شلیمر، 544-545؛ سرمدی، 2 / 193). این کار با شترهای مبتلا به آبله نیز صورت میگرفت که به آن «پوتو شتر» میگفتند (همانجا). این کودکان پس از تلقیح دچار تب و آبلۀ خفیف موضعی میشدند، اما در بقیۀ عمر از این بیماری مصون میماندند. اتفاقاً ادوارد جنر نیز از همین طبابت عامیانه الهام گرفت. او متوجه شد که زنان شیردوشی که با پستان گاوهای تاولدار در تماس بودهاند و شیر آنها را میدوشیدند، دچار عوارض سخت پس از آبلهکوبی نمیشدند، یعنی کسانی که پیشتر آبلۀ گاوی گرفته بودند، بهجز مختصر عارضۀ موضعی و چند تاول، مشکل دیگری نداشتند. او نتیجه گرفت که عقیدۀ عامه مبنی بر اینکه هر کس دچار آبلۀ گاوی شده باشد، نیازی به مایهکوبی نخواهد داشت، عقیدهای درست است. برای همین تصمیم گرفت به جای تلقیح با مایۀ انسانی از مایۀ گاوی استفاده کند.
در ایران منظور از «آبلهکوبی» تلقیح مایۀ آبله یعنی محلول به دست آمده از ترکیب دلمهها یا قشر آبلۀ فرد بیمار به کودک سالم بود. این عمل، یعنی آبله کوبیدن، در میان خانوادهها عمل مبارک و میمون تلقی میشد و حتى گاه برای آن جشنی ترتیب میدادند. کودکی که با آبلۀ انسانی تلقیح میشد، ظرف 2 تا 3 روز تب شدیدی میگرفت که اصطلاحاً میگفتند «آبله گرفته است». پس از دو هفته از آبلهکوبی، دلمۀ خشک شدۀ ناشی از تلقیح میافتاد و جای آبلهکوبی برای همیشه روی پوست باقی میماند (سعادت، 139-140).
ظاهراً واکسیناسیون به روش نوین نخستینبار در ایران توسط دکتر کورمیک انگلیسی با مایهکوبی فرزندان عباسمیرزا در 1228ق یعنی تقریباً 16 سال پس از کشف ادوارد جنر صورت گرفت. میرزا محمد بن عبدالصبور خویی معروف به حکیم قبلی در جزوهای با عنوان رسالۀ تعلیمنامۀ آبله زدن داستان رواج آبلهکوبی را شرح داده است (نک : ص 7- 8). به دستور عباسمیرزا بسیاری از مردم آذربایجان با مایۀ گاوی آبلهکوبی شدند؛ از جمله: 25 هزار نفر در تبریز، حدود 8 هزار نفر در خوی، 6 هزار نفر در اورمیه و اطراف آن، و 5 هزار نفر در مراغه (سرمدی، 2 / 195).
به گزارش جان ملکم از اوضاع اجتماعی ایران در دهۀ اول سدۀ 13 ق، پزشکان ایرانی با تلقیح آشنایی داشتهاند، اما این عمل به صورت نادر و موردی صورت میگرفت (ص 532). سالور (عینالسلطنه) نیز در خاطرات خود به عمل مایهکوبی و نتیجۀ آن که کاهش میزان مرگ و میر کودکان بود، اشاره کرده است (نک : ص 732). در ربیعالآخر 1267 هم مقالۀ مبسوطی در روزنامۀ وقایع اتفاقیه دربارۀ آسیبهای ناشی از آبله و ضرورت مبارزه با آن درج شد (شم 3، ص 13-14). گفته میشود نخستینبار مایۀ آبلۀ گاوی در زمستان 1228ق از طریق استانبول و توسط پزشکان انگلیسی وارد ایران شد (سرمدی، همانجا).
مایهکوبی آبله جزو برنامههای بهداشتی امیرکبیر (1222-1268ق) بود. او افزون بر دستور چاپ مجدد «کتاب واکسیناسیون» دکتر کورمیک، شماری از پزشکان تهران را مأمور آموزش آبلهکوبی کرد و آنها را به نقاط مختلف ایران برای آبلهکوبی کودکان فرستاد. در مجموع استقبال خوبی از سوی مردم نسبت به مایهکوبی صورت نگرفت (فلور، 38). در نقاط مختلف، مردم و علما و برخی از دولتمردان محلی به این موضوع با دیدۀ ترس و تردید مینگریستند و با آن مخالفت میکردند (ابراهیمنژاد، 38؛ کتبی، 261-284). مثلاً در بوشهر وقتی یک پزشک خارجی به نام دکتر جوکس برخی از کودکان را به درخواست مادرانشان مایهکوبی کرد، با غضب و فشار علما و دولتمردان مواجه شد و مجبور به ترک شهر گردید (همانجا). جوکس چند سال بعد به منطقه بازگشت، اما چون از سوی علما اجازه نیافت کودکان مسلمان را واکسینه کند، فقط کودکان ارمنی را مایهکوبی کرد (فلور، 39).
گزارشهای متنوعی از چنین مقاومتها و فشارهایی از سوی مردم و مسئولان در روزنامۀ وقایعاتفاقیه به سال 1267ق آمده است (شم 4، ص 19). با تمام این مقاومتها امیرکبیر دستور داد تا در تهران و شهرستانها مأموران مایهکوب در مناطق ویژه به ارائۀ خدمات رایگان مشغول شوند. از جملۀ این مناطق میتوان به مریضخانۀ دولتی، بلدیه، سرچشمه، دارالفنون و شهر نو اشاره کرد (روستایی، 1 / 136-137). از طرفی طی سالهای 1332 تا 1338ق، اوانس مرادیان که مترجم محمدعلی میرزا دولتشاه، والی کرمانشاه بود، در استانبول روش علمی تلقیح را آموخت و سپس آن را در شهرهای بغداد، کرمانشاه، همدان، تهران، کاشان، اصفهان و جلفا تعمیم داد (سرمدی، همانجا).
در هر حال در ششم مهرماه سال 1311، طبق پیشنهاد وزارت داخله، هیئت وزیران نظامنامۀ اساسی آبلهکوبی مجانی را به تصویب رساند (روستایی، 1 / 203-205). در این نظامنامه به تفصیل زمان و نوبتهای تلقیح کودکان، مواد قانونی تأیید آن، مجازاتهای تسامح والدین در این کار، شرایط آبلهکوبی در همهگیریها، وظایف آبلهکوبها، وظایف مدارس و ادارات دربارۀ آبلهکوبی و کلاً قوانین لازم الاجرا برای ثبتنام کودکان در مدارس یا متقاضیان کار در ادارات دولتی به شرط دارا بودن گواهی آبلهکوبی آمده است (همانجا).
جعفر شهری در کتاب تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم ضمن ترسیم موقعیت تهران در آن زمان دربارۀ معضل آبله میگوید: «آبلهرویی امری نبود که ایراد و اشکالی داشته باشد. بیش از 2٪ مردم آبلهگون بودند و در برخی به حدی شدید بود که دچار عوارض کری و کوری شده بودند. زنان و دختران «آبله چکون» باید با مشابه خود ازدواج میکردند. بهراستی که آبله برخی را واقعاً مسخ میکرد، چنان که پس از بهبود کسی آنها را نمیشناخت. برای جلوگیری از آبله دستور این بود که: از جمعه تا جمعهای دیگر روزی 988 مرتبه بر 988 عدس «یا حفیظ» گفته 7 قسمت کرده، به 7 جوی رو به قبله بدهند و شگفت آنکه آن همه زحمت را بر خود خریده، 10 دقیقه سراغ مایهکوبی نمیرفتند!» (1 / 494-495).
تا پیش از تولید مایۀ آبلۀ گاوی توسط انستیتو پاستور، واکسن آبله به میزان محدود توسط پزشکان تحصیلکردۀ اروپا وارد کشور میشد و فقط در اختیار معدودی قرار میگرفت. انستیتو پاستور تا پیش از جنگ جهانی دوم سالی 4-5 میلیون «دوز» مایۀ آبله فراهم میکرد که بخش بسیاری از آن به سبب نبود وسایل محافظت از میان میرفت؛ اما پس از جنگجهانی دوم نزدیک به 50 میلیون دوز توسط انستیتو پاستور ــ که تجدید سازمان یافته بود ــ در هر سال تولید میشد. با برنامهریزی مناسب و کمک سازمان بهداشت جهانی و واکسیناسیون منظم، همزمان با اعلام جهانی محو آبله، در ایران هم واکسیناسیون آبله از برنامۀ موظف واکسیناسیون اطفال حذف، و این بیماری ریشهکن شد (سرمدی، 2 / 202؛ برای اطلاعات بیشتر در این زمینه، نک : قدسی، جم ).
مآخذ
ابن سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1367ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایةالمتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1371ش؛ بخاری، جرجانی، اسماعیل، الاغراض الطبیة، تهران، 1345ش؛ تمیمی، محمد، مادة البقاء، به کوشش یحیى شعار، قاهره، 1999م؛ حکیم قبلی، رسالۀ تعلیمنامۀ آبلهزدن، نسخۀ خطی کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1357ش؛ رازی، محمدبن زکریا، الجدری و الحصبه، ترجمۀ محمود نجمآبادی، تهران، 1344ش؛ روستایی، محسن، تاریخ طب و طبابت در ایران از عهد قاجار تا پایان عصر رضاشاه به روایت اسناد، تهران، 1382ش؛ سالور، قهرمان میرزا (عینالسلطنه)، روزنامۀ خاطرات، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، 1376ش؛ سرمدی، محمدتقی، دائرةالمعارف پژوهشی در تاریخ پزشکی و درمان جهان: از آغاز تا عصر حاضر، تهران، 1378ش؛ سعادت، ابراهیم، تاریخ پیشرفتهای پزشکی در هفتاد سال اخیر: 1300-1370، تهران، 1372ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1369ش؛ صفیپوری، عبدالرحیم، منتهی الارب، تهران، 1377ش؛ قدسی، مهدی، تاریخچۀ خدمات پنجاه سالۀ انستیتو پاستور در ایران، تهران، 1350ش؛ لغت نامۀ دهخدا؛ نجمآبادی، محمود، حاشیه بر الجدری و الحصبه (نک : هم ، رازی)؛ نظامی گنجوی، کلیات، به کوشش وحید دستگردی، تهران، 1335ش؛ نفیس بن عرض، شرح الاسباب و العلامات، کلکته، 1201ق؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1317- 1318ش؛ وقایع اتفاقیه، تهران، 1267ق، دورۀ 1، شم 3؛ نیز: